اسلام دینی بینالمللی است. اسلام با یهودیت، مسیحیت و مانند آن دو از صاحبان مکاتب وحی رابطه برقرار میکند و تنظیم این روابط سخت نیست زیرا بر اساس « نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیهِ واَنزَلَ التَّورةَ والاِنجیل».
قرآن سایر کتابهای آسمانی را تصدیق میکند. قرآن همه مطالب تورات غیرمحرف و گفتارهای موسای کلیم(ع) و همه مطالب انجیل تحریف نشده و سخنان عیسی مسیح(ع) را تصدیق میکند، از این رو خداوند میفرماید: « مُصَدِّقًا لِما بَینَ یَدَیه».
وقتی ملیتها و مذهبها مصدق یکدیگر بودند، پیروان این ملیتها و مکتبها هم میتوانند با هم روابط حسنه برقرار کنند.
وقتی حکومت اسلامی تشکیل شد، خدای سبحان وجود مبارک پیامبر گرامی(ص) را قاضی محکمه عدل قرار داد و به وی دستور داد که اگر یهودیان مدینه یا مسیحیان اطراف آن به محکمه تو آمدند، میتوانی آنها را به محکمه خودشان برگردانی یا به محکمه خاص خود بپذیری و اگر خواستی میان مسلمان و یهودی، مسلمان و مسیحی، یا میان دو یهودی یا دو مسیحی یا یهودی و مسیحی داوری کنی، باید بر اساس قسط و عدل باشد: «سَمّعونَ لِلکَذِبِ اَکّلونَ لِلسُّحتِ فَاِن جاءوکَ فَاحکُم بَینَهُم اَو اَعرِض عَنهُم واِن تُعرِض عَنهُم فَلَن یَضُرّوکَ شیءاً واِن حَکَمتَ فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسط».
با اینکه یهودیان از کینه توزان دیرین اسلام و مسلمانان بودند، پیامبر(ص) دربارهشان به شکل رسمی چنین کرد. چنان که با یهودیان مدینه هم روابط تجاری را بر اساس قسط و عدل انجام میداد و گاهی از آنها قرض میکردند و بدون سوء استفاده از قدرت مرکزی مال قرضی را پس میدادند و در حالی خود پیامبر(ص) و علی بن ابی طالب(ع) رحلت کردند که مقروض بودند و زرِهِ حضرت علی(ع) در گرو بود. ایشان در اوج اقتدار با یهودی در حد مسلمانی شایسته به قسط و عدل رفتار میکردند.
اولین محور سازش در حوزه پیروان ادیان توحیدی، توحید در عبادت (اتفاق بر پرستش خدای سبحان) است: « اَلاَّنَعبُدَ اِلاَّالله». بر پایه آیات قرآن کریم، همه پیامبران الهی، مأمور به توحید عبادی بودند و نیز انسانها را به توحید عبادی فراخواندهاند: «وما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسولٍ اِلاّنوحی اِلَیهِ اَنَّهُ لااِلهَ اِلاّاَنا فَاعبُدون » و «یقَومِ اعبُدُوا اللهَ ما لَکُم مِن اِلهٍ غَیرُه». گرچه لسان «اعبُدُوا الله» در آیه دوم، زبان حصر نیست، ولی جمله «ما لَکُم مِن اِلهٍ غَیرُه» بیانگر حصر عبادت، در خدای سبحان و تفسیر گویایی از کلمه «لا إله إلاّالله» است.
محور دوم وحدت در حوزه پیروان ادیان توحیدی، نفی سلطه سیاسی و فرهنگی است: « ولایَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِ الله ». در بیان این محور، به دو نکته اشاره میکنیم:
ابتدا: افراد جامعه، اَبعاض یک حقیقت و شریک و شبیه یکدیگرند و از نظر روابط اجتماعی، کسی را بر دیگری برتری نیست، پس کسی نمیتواند ارادهاش را بر دیگری تحمیل کند، مگر آنکه معادل آن را از دیگران تحمل کند.
دوم: ربوبیت، از مختصات اُلوهیت است و این دو، با یکدیگر هماهنگ و متلازماند، بنابراین اولاً دلیلی وجود ندارد که بعضی انسانها که شریک و شبیه یکدیگرند، ربوبیّت دیگران را به عهده بگیرند و ثانیاً ربوبیت از ویژگیهای الوهیت است و تنها خداست که شایستگی ربوبیت انسان و جهان را داراست.
ذات اقدس الهی به صورت عمیق میفرماید رژیم ارباب و رعیتی رژیم باطلی بود و رخت بربست. رژیم ارباب و رعیتی نمونهای بارز و روشن و همه فهم داشت که مالکان ارباب و کشاورزان رعیت بودند و این رژیم به لطف الهی برانداخته شد؛ ولی مهمتر از آن، الغاء رژیم ارباب و رعیتی سیاسی و فکری است، رژیم ارباب و رعیتی این بود که ارباب منافع مادی رعیت را به سود خود جذب میکرد و کوشش رعیت را برای خود میخواست و درآمد وی را به سوی خویش میخواند و به او میگفت رفاه و سود مرا تأمین کنید و رعیت هم نفع ارباب خود را تأمین میکرد.
غرض آنکه رژیم ارباب و رعیت، رژیم باطلی است؛ خواه در مسائل مالی کسی بخواهد منافع دیگری را غارت کند، چنان که در نظام گذشته مبنای رژیم ارباب و رعیتی درآمد مالی بود و خواه بخواهد از طریق فرهنگ حکومت کند.
مثل اینکه شخصی مطلبی را نمیداند و برابر با میل و هوس خود فتوا میدهد و میل و فتوای نفسانی خود را بر آرای فرهیختگان جامعه تحمیل میکند و جامعه باید باربر فتوای هوامدارانه او شود. این هم رژیم ارباب و رعیتی است؛ خواه ارباب هواپرست فتوای دینی دهد یا فتوای مهندسی یا پزشکی دهد. اگر از روحانی فتوایی بخواهند و او رأی خدا را نداند و از نزد خود چیزی را جعل کند و آن فضیلت را نداشته باشد که بگوید نمیدانم، چنین روحانی حامی رژیم ارباب و رعیتی فکری و دینی است؛ یعنی خود را رب مردم و فتواخواهان را رعیت خویش میداند، چنان که اگر بیماری به پزشک مراجعه کرد و او بیماری مریض را تشخیص نداد و آن کمال را نداشت که بگوید بیماری تو را تشخیص نمیدهم بلکه برای اینکه روی جهل خود سرپوش بگذارد، نسخه بدهد، چنین پزشکی حامی رژیم ارباب و رعیتی طبی است؛ یعنی هوس و هوای خود را رب میداند و بیماران را رعیت هوای خویش؛ نیز انسانی اگر خواست ساختمانی بسازد و نقشهاش را از مهندس خواست و او آگاه به فن ریاضی نبود و آن هنر را نداشت که بگوید نمیدانم و نقشهای ارائه کرد، چنین مهندسی حامی رژیم ارباب و رعیتی ریاضی است؛ یعنی هوس خود را رب میداند و مراجعهکنندگان را رعیت.
پس هر کسی در هر شرایطی اگر در آن رشته صاحبنظر و متخصص نیست ولی فتوا داد او حامی رژیم ارباب و رعیتی است، یعنی من رب هستم و دیگران رعیت من.
نظر شما