تابستان سال 96 بود که زمزمههای تبدیل خیابان «سی تیر» به پیادهراه خوراکی و غذاهای خیابانی(استریتفود) به گوش میرسید. آنوقتها کم نبودند افرادی که فکر میکردند با آمدن غرفههای غذا از شأن فرهنگی این خیابان کم میشود اما خیلی زود خیابان سی تیر شکل دیگری به خود گرفت؛ از کافههای سیار با خودروهای رنگی تا غرفهها و چادرها. دیگر حتی گردشگران فرهنگی و علاقهمند به موزهها هم گذرشان به این غذاخوریهای خیابانی میافتاد.
غذا با طعم دلتنگی!
ونها، غرفهها و کاروانهای بزرگ با رنگها و نقوش جذاب، دستگاههای قهوهساز، بساط چای با سماورهای زغالی، انواع قهوه و شیرینی و باقلوای ترکی و لبنانی از یک سو و بستنی و دوغ و شربتهای گیاهی از سویی دیگر دلربایی میکردند. در این بین بوی انواع غذاهای عربی، ترکی، ایرانی، فستفود و آش و سوپ و سیبزمینی زغالی با انواع ادویهها، کبابهای تابهای و دودی یا فلافلهای نارنجی رنگ، آن هم در محدودهای که دست کم 15 موزه و میدان تاریخی «مشق» را در اطراف خود داشت بوی خوراکی را هم به بوی تاریخ میافزود.
کم کم آن وسطها میشد چند غرفه صنایع دستی و سوغاتیفروشی هم دید. آدمها که خسته از کار روزانه به سوی این خیابان روانه میشدند، تک نفری و دو نفری و چند نفری خودشان را میسپردند به خاطرهگویی و سبککردن بار دل و میان خنده و شادی غرق میشدند و غذاها و نوشیدنیها را جوری مزه مزه میکردند که شاید یادشان میرفت کی شکمشان گنجایش این همه غذا را پیدا کرده آن هم وسط این همه دلتنگی!
روزی روزگاری این خیابان
خیابان سی تیر(ادیان، قوامالسلطنه، مارشال استالین) تاریخ معاصر و مشروطه ایران را به خوبی به تصویر میکشد حتی اگر نامش چندین بار تغییر کرده باشد. انتهای این خیابان به سفارت روسیه یا باغ اتابک میرسد؛ جایی که زمانی درگیری قوای دولتی و شماری از نیروهای مجاهدین مشروطهخواه به رهبری ستارخان در این باغ روی داد یا کنفرانس تهران در همین جا برگزار شد و بر اساس وقایع بعدی از دل این کنفرانس، نازیها در جنگ جهانی شکست خوردند و متفقین به ایران لقب «پل پیروزی» دادند.
کافی است یک روز تقاطع جمهوری– میرزا کوچک خان را تا خیابان نوفلشاتو(چرچیل) بالا بروید یا برعکس تقاطع جمهوری–سی تیر را پایین بیایید، در هر دو سمت که در اصل امتداد یک خیابان هستند میتوانید بناهای تاریخی و مغازههای قدیمی فراوانی را ببینید از کلیسا، کنیسه، آتشکده و مسجد گرفته تا موزههای مختلف، دانشکده هنر و میدان مشق.
آن وقتها که غرفههای غذا نبود باز هم در خیابان سی تیر پاتوقی پیدا میکردید. از «رضا لقمه» با آن کباب لقمههای معروفش که از سال 1330 در کل شهر تهران شهره شده تا کافه «ترمه» و «گل رضاییه» که میگویند روزگاری صادق هدایت و فروغ فرخزاد به آن رفت و آمد داشتند. لابد «گارگنا آوانسیان» ارمنی زمانی که کافه گلرضاییه را در سال 1310 افتتاح میکرد هرگز فکرش را هم نمیکرد در سال 1400 این کافه هنوز یکی از خاطرهانگیزترین کافههای تهران باشد با کولهباری از تاریخ.
شبهای موزه
حالا شبگردیهای مردم تهران به بهانه غذا در خیابان سیتیر یک حسن دیگری را هم رقم زده است؛ اینکه موزه آبگینه و موزه ملی چندباری برنامه موزهگردی در شب را اجرا کردند؛ برنامههایی که با استقبال عموم مردم روبهرو بود. حتی شبهای نوروز، در این خیابان جای سوزن انداختن نبود چرا که گردشگران سراسر کشور که گذرشان به تهران افتاده بود یک چیزی ته دلشان را قلقلک میداد که حتماً سری به این خیابان بزنند و یک شب خاطرهانگیز را در پایتخت بگذرانند.
نوعی حس رهایی از مشکلات و غرقشدن در افکاری آرامشبخش که از دل پرسهزنی در یک خیابان و مواجهه با مردم و غذاها و رسومشان بدست میآید و برای آدمها لذتبخش است، بهویژه که آن خیابان، تاریخی هم باشد و دیدن بناهای تاریخی در دل شب ولو از دور تجربه متفاوتی را رقم بزند آنگونه که حتی خیابان باب همایون در آن سوی میدان توپخانه و در نزدیکی خیابان سی تیر هم به این سلوک رو بیاورد و تبدیل به خیابان غذاگردی شود.
مریم اطیابی
نظر شما