تحولات منطقه

۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۹
کد خبر: ۹۱۰۵۷۱

همه ما داستان‌های «دختر کبریت فروش»، «جوجه اردک زشت» یا «ملکه برفی» را شنیده‌ایم و خوانده‌ایم اما همه نمی‌دانند این داستان‌ها نوشته کیست؟!

نام داستان زندگی من «جوجه اردک زشت» است
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

«هانس کریستین اندرسون»؛ نویسنده بسیاری از داستان هایی است که در کودکی آن ها را شنیده یا خوانده‌ایم و با آن خاطرات کودکی زیادی داریم. البته خود اندرسون معتقد است  او با تمام وجود این داستان ها را برای همه گروه های سنی خلق کرده نه فقط کودکان!

اندرسون در ۲ آوریل ۱۸۰۵ میلادی در یکی از شهرهای کوچک دانمارک و در خانواده فقیری به دنیا آمد. پدرش کفاش بود که درآمد زیادی نداشت اما اهل مطالعه بود. مادرش زنی مذهبی و خرافاتی بود که علاقه زیادی به اجنه و شیاطین داشت.  

اندرسون خاطرات خوبی از کتاب‌خوانی با پدرش نقل می‌کند؛ خاطراتی که در مسیر نویسنده شدن او بی‌تاثیر نبوده‌اند. او می‌گوید این زمان ها بهترین اوقات کودکی من است، زمان هایی که پدرم کتاب های زیادی می‌خواند. او از هزار و یک شب به عنوان داستانی نقل می کند که همیشه برایش خوانده می شده و خاطرات زیادی از آن دارد.

اندرسون 11 ساله بود که پدرش را از دست داد و این خلاء، دوران کودکی سختی را برای او رقم زد. او تجربه هایی را از سر گذراند که زیاد مناسب سن او نبود مثل کار کردن در سن کودکی.

صدای زیبا و قدرت تخیل فوق العاده ای که به خاطر کتابخوانی در او شکل گرفته بود او را وارد هنر تئاتر سلطنتی کپنهاک کرد، جایی که با آن بیگانه نبود.  در دوران کودکی برای خود صحنهٔ تئاتر درست می‌کرد و آثار ویلیام شکسپیر را با استفاده از عروسک‌های چوبی به عنوان بازیگران از حفظ بازی می‌کرد.  اما در دوران بلوغ رفته رفته از زیبایی صدایش کاسته شد و نتوانست ادامه بدهد اما هنر تئاتر دنیای او را به ادبیات گره زد و در مسیر نوشتن قرار داد. 

بعد از آنکه از تئاتر بیرون آمد، خیّری، هزینه های تحصیل او را به عهده گرفت و او را به مدرسه گرامر فرستاد. اندرسون عاشق سفر کردن بود و در همین سفرها با نویسندگان زیادی مثل چارلز دیکنز، ویکتور هوگو، برادران گریم، بالزاک و الکساندر دوما آشنا شد؛ آشنایی که باز هم او را بیشتر در مسیر نویسندگی قرار داد.     

ترس‌های اندرسون

آقای نویسنده با مشکلات روحی و جسمی زیادی دست‌وپنجه نرم می‌کرد مثلا در بزرگسالی از مشکل «نارسا خوانی» رنج می برد اما تلاش زیادی کرد تا خواندن صحیح را بیاموزد. او حتی در املا و نوشتن هم مشکل داشت . معمولا نسخه‌های دست‌نویس او پر از اشتباهات تایپی بود و ناشران زمان زیادی برای تصحیح آثار او می‌گذاشتند اما شیوه نگارش او را که تا حدودی به زبان گفتاری نزدیک بود، دستکاری نکردند که همین مساله طراوت و ماندگاری به آثار او می‌بخشید و  تبدیل به سبک نوشتاری اندرسون شد.

اندرسون در زندگی‌اش با ترس‌های زیادی روبرو بود. یکی از بزرگ ترین ترس های او این بود که به طور تصادفی زنده به گور شود. از سگ ها می ترسید. یا در طول سفرهایش طناب بزرگی داشت که در هنگام آتش سوزی احتمالی بتواند از آن استفاده کند. همه ترس‌های این نویسنده به نوعی در داستان‌هایش بروز و ظهور پیدا کرده است.

اندرسون به خواننده هایش اجازه می داد تا در طول داستان خودشان را جای او تصور کنند. منتقدان آثارش هم گفته‌اند که بیشتر داستان‌هایش بازتابی از زندگی اوست. وقتی از او سوال شد که آیا روزی داستان زندگی خود را می نویسید، پاسخ داد: «قبلا آن را نوشته‌ام و نام آن جوجه اردک زشت است.»  

تجلی مرگ در داستان‌های اندرسون

اندرسون در سال ۱۸۵۳ اولین کتابش به نام «مجموعه پریان» را منتشر کرد. منتقدان روی خوشی به این اثر نشان ندادند اما مورد اقبال و توجه بچه‌ها قرار گرفت. این کتاب با قصه‌های پریان دیگر تفاوت اساسی داشت. همه قصه‌های پریان پایان خوشی داشتند اما داستان‌های اندرسون این‌گونه نبودند. داستان‌های او معمولا پایان خوشی نداشتند؛ دختر کبریت فروش در آخر داستان مُرد. یا پری دریایی کوچک، در نهایت ناپدید شد.  خوانندگان داستان‌های اندرسون یاد می گیرند زندگی همیشه پایان خوشی ندارد و مرگ امری حتمی است. اندسون دوست داشت والدین برای انتقال چنین مفاهیمی به کودکانشان داستان های او را بخوانند.

هانس کریستین اندرسون قصه‌های بسیاری دارد که به بیش از ۱۵۰ زبان ترجمه شده است. او هشتمین نویسنده در جهان است که آثارش ترجمه های زیادی دارد. پری دریای، جوجه اردک زشت، ملکه برفی، دختر کبریت فروش و لباس جدید امپراطور در بین دیگر آثار اندرسون محبوبیت بیشتری دارند. از این آثار اقتباس های زیادی به صورت انیمیشن شده است.

اندرسون به عنوان گنجینه ملی دانمارک معرفی شده است و روز تولد او به عنوان روز جهانی کتاب نامگذاری شده است. او از این نامگذاری خوشحال است و هر سال در ۱۲ آوریل به کودکان دنیا لبخند می زند. او در ۴ آگوست ۱۸۷۵بر اثر سرطان کبد از دنیا رفت و نامش برای همیشه جاودانه ماند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.