انتخابات

۲۷ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۷:۲۶
کد خبر: 916042

دیپلماسی روی شانه میدان

مهدی زارع، روزنامه‌نگار

تا حالا دو واژه «دیپلماسی» و «میدان» را زیاد شنیده‌ایم. به ویژه من و شما که هر دو جزو علاقه‌مندان به اخبار حوزه سیاست هستیم با این دو واژه ناآشنا نیستیم. دیپلماسی، میدان.

به‌ طور جدی این دو واژه پس از گفت‌وگوی دکتر ظریف، وزیر خارجه دولت دکتر روحانی به دایره واژگان عمومی جامعه وارد شد.

آنجا اگر خاطرتان باشد، به‌طور خلاصه آقای ظریف - پس از هفت سال حضور در رأس تیم سیاست خارجی - در گفت‌وگو با سعید لیلاز گفته بود هر جا خواسته‌ایم دیپلماسی را ببریم جلو، میدان (که البته منظورش نیروهای نظامی کشورمان بود) با اقدام‌های نسنجیده، دستاوردهای دیپلماتیک را از بین برده است و در نتیجه ما الان نه می‌توانیم نفت بفروشیم و نه حتی می‌توانیم پول نفت فروخته شده را دریافت کنیم.

آقای ظریف بر این اعتقاد بود که این نحوه مدیریت میدان در تضاد با دیپلماسی است. به‌ عبارت دیگر آقای ظریف معتقد بود دوگانه دیپلماسی و میدان یک دوگانه تقابلی است و برای از بین بردن این دوگانه باید یک قطب آن که از نظر او همان میدان بود کاملاً حذف یا بی‌اثر شود.

اما آیا تنها ارتباط موجود میان دو حوزه دیپلماسی و میدان ارتباط تقابلی است؟ آیا برای موفقیت یکی از این دو قطب مهم در سطح حکمرانی، دیگری باید حذف شود؟

برای پاسخ به این پرسش بیایید ابتدا یک مقدمه کوتاه را مرور کنیم.

عرصه بین‌الملل، عرصه رقابت است. متأسفانه یا خوشبختانه قانون حاکم بر فضای بین‌الملل، قوانینی است که در نهایت هدفی جز جذب منافع ملی را دنبال نمی‌کند. البته که این قوانین را جمهوری اسلامی ایران یا هیچ کشور مسلمان دیگری ننوشته است وگرنه ممکن بود اوضاع فرق کند.

اما ایران توانسته است پس از گذشت ۴۵ سال از انقلاب اسلامی به سطحی از قدرت برسد که قوانین حاکم بر روابط بین‌الملل را با شیوه خودش اجرا کند. برای مثال تهران با ارائه تعریفی ترکیبی از منافع ملی سه شاخص اصلی برای همکاری با یک نهاد فرامرزی دارد؛ ضدامپریالیستی بودن، مردمی بودن و مسلمان یا شیعه بودن. این یعنی تهران آن قدر رشد کرده است که می‌تواند منافع ملی خودش را با منافع ملی کشوری مانند کوبا یا گروهی مانند انصارالله و حزب‌الله گره بزند؛ چرا که دشمن اصلی (شما بخوانید رقیب اصلی) خود را دقیق تعریف کرده است. تهران مبتنی بر همین تعریف دقیق یارگیری هم می‌کند. نتیجه این یارگیری را در آنچه به اسم محور مقاومت می‌شناسیم، می‌بینیم.

برگردیم به پرسش خودمان؛ آیا تنها ارتباط موجود میان دو حوزه دیپلماسی و میدان ارتباط تقابلی است؟ پس از مطالعه این مقدمه بیایید پرسش را این ‌گونه تغییر دهیم: آیا برای حفظ منافع ملی در فضای بین‌الملل تکیه کردن به یکی از دو قطب دیپلماسی یا میدان کافی است؟

نگارنده این سطور معتقد است تأمین و حفظ منافع ملی تنها در صورتی رقم می‌خورد که هر دو قطب دیپلماسی و میدان حضور پررنگ داشته باشند اما این کافی نیست. علاوه بر حضور، ارتباط دیپلماسی و میدان باید تعاملی هم باشد اما این هم کافی نیست. به عقیده نگارنده، دیپلماسی باید پایش را روی شانه میدان بگذارد. این یک اصل پذیرفته در ادبیات واقع‌گرایانه است؛ برای داشتن قدرت بازدارندگی، یک کشور اول از همه باید قوی شود.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وَمِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ / انفال۶۰» در  تفسیر این آیه گفته‌اند: اگر می‌خواهید دشمنان خدا را بترسانید، تا آنجا که می‌توانید قوی شوید و پایه اصلی این قوی شدن هم دشمنی با دشمن است.

مرور عملکرد دولت فعلی و دولت گذشته نشان می‌دهد اتفاقاً این نظریه کارگشا هم هست. دولت گذشته به ‌واسطه اهمیت دادن به دیپلماسی روی خوشی به میدان نشان نداد و طبق گفته دکتر ظریف موفق هم نبود اما دولت فعلی ضمن اهمیت به دیپلماسی، هایپرسونیک و خرمشهر و صیاد هم رونمایی می‌کند و می‌بینیم هم نفت می‌فروشد و هم پول نفت را می‌گیرد و هم پول‌های بلوکه ‌شده از پیش را نقد می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.