تحولات منطقه

۸ مهر ۱۴۰۲ - ۰۹:۴۶
کد خبر: ۹۱۹۷۵۸

امروز در تقویم به نام مولوی، نامگذاری شده است

زمان مطالعه: ۴ دقیقه

چند سال قبل وقتی حملۀ رسانه‌های ایرانی به کتاب «ملت عشق» الیف شافاک ( همان الیف شفق به زبان ترجمه نزده!) را دیدم، با خودم گفتم این کتاب را بخوانم تا دلیل حملات رسانه‌ای و استقبال مخاطب از این کتاب را بفهمم. کتاب را که خواندم دو حس متضاد نسبت به نویسنده داشتم. هم او را سرزنش می‌کردم و هم تحسین. دلیل اینکه او را سرزنش می‌کردم این است که او مولانا را از خاستگاه واقعی خود جدا کرده و شخصیتی برساخته است که ربطی به مولانا و البته شمس ندارد، آدمهایی که قهرمانان داستان او شده‌اند، با مولانا و شمس واقعی اختلاف بسیاری دارند، ضمن اینکه او چیزهایی هم به واقعیت افزوده است و همان افزوده‌های تخیلی امروز برای خیلی از خوانندگان ناآشنا و کم دانش کتاب او، مرجع شده است.

اما در عین حال او را ستایش هم می‌کنم، او داستانی را براساس زندگی دو انسان واقعی و تأثیرگذار نوشته است و این داستان، جذاب و خوش خوان هم هست. مخاطب را به خود جذب می‌کند و می‌تواند آنچه را مؤلف می‌خواهد، بدون اشاره مستقیم و در خلال یک درام به خورد مخاطب بدهد. البته نمی‌خواهم ارزش کتاب‌هایی مانند «پله پله تا ملاقات خدا» را پایین بیاورم ولی قبول کنیم مرحوم زرین کوب اگر به هزار هنر آراسته بود، داستان نویس به معنای حرفه‌ای آن نبود و دراین زمینه کتاب خانم شفق حداقل در جذب مخاطب موفق تر است و می‌تواند روایت خود را از زندگی مولانا، به خواننده بقبولاند. روایتی مورد پسند ترکیه برای تبدیل کردن مولانا به یکی از جاذبه‌های گردشگری این کشور از دل چنین کتابی بیرون می‌آید و ترجمۀ آن به زبان‌های مختلف بخصوص بعد از ابراز علاقۀ نت فلکیس برای تبدیل آن به یک سریال یا فیلم، باعث شده است کتاب در ابعادی بین المللی منتشر و خوانده شود و حالا فرض کنیم همۀ ما هنگام شنیدن نام مولانا رگ غیرتمان بالا بزند که مولانا ایرانی است و دیگران حق ندارند ملیت او را غیر از این بدانند، چه کاری می‌توانیم بکنیم که میلیونها نفر در سراسر جهان کتاب خانم شفق را نخوانند یا اگر بخوانند بدانند که او چیزهایی از خود جعل کرده است و مولانایی که او برساخته است؛ مولانای واقعی نیست؟!

مقبره مولانا در قونیه
مقبره مولانا در قونیه

غوغای مولوی در آمریکا

باز چند سال قبل اعتراض‌هایی در فضای رسانه‌ای ایران بلند شد که ترجمۀ کلمن بارکس از غزلیات دیوان شمس، نادرست، اشتباه و برداشت‌های سطحی از شعر مولاناست. این امر واقعیت هم دارد. بارکس اصولاً زبان فارسی نمی‌دانست و آنچه را از رابرت بلای می‌شنید به زبان انگلیسی بازسرایی می‌کرد. در حقیقت شاید بتوان گفت کلمن بارکس، برداشتی  امروزی و معاصر شده از مولانا ارائه داده است اما واقعیت این است که این برداشت مورد پذیرش جامعۀ آمریکایی واقع شده است و «رومی» امروزه یکی از محبوب ترین شاعران جهان در آمریکاست به گونه‌ای که حتی گروه‌های طرفداران رومی‌در شهرهای مختلف آمریکا از سوی مردم درست شده و بسیاری از مشهورترین چهره‌های موسیقی پاپ جهان، آثار او را خوانده اند. در این مورد چه باید بکنیم؟ دیگران حق ندارند مولانا را ترجمه کنند؟ یا حق دارند اما حق ندارند برداشت خودشان را از مولانا ارائه کنند؟ سؤال اینجاست که چرا خود ما دست به کار نشدیم که مولانا را ترجمه کنیم؟ ما که مدعی هستیم مولانا متعلق به ماست، او را از همه هم بهتر می‌شناسیم، طبیعی بود که خودمان باید او را به دنیا معرفی می‌کردیم. این همه ایرانی مسلط به زبان انگلیسی و حتی ساکن آمریکا هم که در طول دهه‌های اخیر داشته ایم، یکی از این خیل معترضان وطن دوست قبل از اینکه کلمن بارکس آمریکایی فارسی نشناس، شیفتۀ مولانا شود و تصمیم بگیرد منتحبی از سروده‌های او را برای مردم کشورش منتشر کند، این کار را انجام می‌داد.

مولانای را خودمان معرفی کنیم

ما نه تنها در زمینۀ شناساندن مولانا به دنیا تعلل و تأخیر کرده‌ایم، در مورد تقریباً همۀ بزرگان تاریخ خود چنین کرده ایم. اگر قرار بود داستانی از زندگی مولانا نوشته شود و به مخاطبان جهانی عرضه شود، اگر قرار بود آثار مولانا گزینش و ترجمه ای در مقیاس جهانی شود، این وظیفۀ ما ایرانی‌ها بود که مولانا از خود ماست و خواهد بود. ما باید مولانا را با روایت درستش به جهان معرفی می‌کردیم، نه روایت مورد پسند صنعت رسانه‌ای آمریکا و صنعت گردشگری ترکیه. مولانایی که برآمده از عرفان شرق است، چهره‌ای مسلمان و معتقد که نسب فکری‌اش از یک سو به ابن عربی در غرب دنیای اسلام می‌رسد و از یک سو به بایزید و ابوسعید در شرق دنیای اسلام. آثار و سروده‌ شاعری  را که یکی از افتخارات زبان فارسی و از قله‌های بلند فرهنگ و تمدن فارسی است، به درستی ترجمه و تبلیغ نکرده‌ایم و به جای ملامت خود، دیگران را ملامت می‌کنیم.

کاری که امثال خانم شفق و آقای بارکس انجام دادند، پوشاندن بسته بندی امروزی پسندی بر تن مولانا و آثار اوست. این کار، متأسفانه هنوز از ما به خوبی برنمی‌آید. ما برروی گنجی پایان ناپذیر از ادبیات، فرهنگ و شعر نشسته‌ایم اما نمی‌توانیم این آثار را به زبانی مورد پسند مخاطب امروز عرضه کنیم. یادمان باشد دنیا هنوز مثنوی را چنان که باید و شاید کشف نکرده است. هنوز بخش بزرگی از هنر مولانا در داستان گویی و جذب مخاطب به دست دیگران نیفتاده است. چرا تا زمانی که دیگران مثنوی و حکایت‌های جذاب و خواندنی‌اش را به رمان، فیلم، سریال، پویانمایی و بازی تبدیل نکرده‌اند، دست به کار نشویم؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.