کتاب نخست با عنوان «تویی به جای همه» پیش از این از سوی انتشارات نیستان منتشر شده است، شجاعی در کتاب نخست، مطرح کرد که ما به سجاد ظلم کردیم! او را بیمار و نحیف و رنجور شناساندیم و بعد در میان سطور تاریخ، گمش کردیم.تنها مرد یک قبیله را، که یک تنه و دست تنها اما عالمانه و امیدوارانه، صدها داغدیده و مصیبت چشیده را اداره کرد و دهها واقعه خصمانه و فتنهگرانه را مدیریت، ندیدیم و نشان ندادیم.چطور شکوه مردانه و عاقلانه سجاد را میان ویرانههای مدینه ندیدیم؟چطور سکوت مدبرانه و خردمندانه پسرِ علی را بیرونِ گودِ حرّه نشنیدیم؟چطور حضور جانانه و فداکارانه دردانه زهرا را میان جماعت اناث باقی مانده از کربلا حس نکردیم؟»
وی در کتاب دوم نیز همچون کتاب نخست، با وسواس و دقتی شگفتانگیز وقایع را از میان تاریخ بیرون کشیده و در قالب عبارات و جملاتی دلنشین و داستانی پر تعلیق و کشش به مخاطب عرضه کرده است.
در پشت جلد کتاب آمده است:
«ناگهان کسی وارد مسجد شد که نمیشد او را ندید. حقیقتا دیدنی بود. جوانی لاغراندام اما چهار شانه و بلندبالا. شالی نازک بر سر و ردایی ساده و روشن در بر. از در وارد شد و به سمت ستون هفتم آمد، کفشهایش را درآورد و کناری نهاد و به نماز ایستاد.
در چهره جذابش سه خصیصه به هم آمیخته بود که نمیشد گفت کدامیک بر آندو دیگر غالب است. زیبایی، ابهت و نورانیت.
انگار که هر کدام به عدالت سهمی را به خود اختصاص داده بودند.
نسیم ملایمی که وزید، پای عنصر چهارمی را هم به میان کشید که مستی جذبه را کامل میکرد.
و آن بوی خوشی بود که تا آن زمان مشابهش به مشامم نرسیده بود.
و درست همان زمان که گمان میکردم همهچیز به کمال رسیده و از این برتر قابل تصور نیست، صوت آسمانی و دلنشین نمازش، همه آنچه را که بود کنار زد یا تحت الشعاع قرار داد و خود حاکم بلامنازع شد.
خدایم گواره است که در عمرم نمازی به این طراوت و حلاوت ندیده بودم. انگار که در و دیوار و سقف و ستون، نوای ملکوتیاش را همراهی میکردند.»
نظر شما