یک ماه میگذرد و گاهی احساس میکنیم مثل گوشیهای همراهمان داریم به این داغداری و انبوه تصاویر دلخراشی که از کودکان غزه میرسد عادت میکنیم. عادت می کنیم و چه بسا درد و داغ، فراموشکارمان کند. یادمان برود ۳۰ روز از ماجرای غزه میگذرد و هنوز نتوانسته یا فرصت نکردهایم پاسخی برای پرسشهای سه یا چهار هفته پیش کودکانمان پیدا کنیم. کودکانی که حتی به یاد نداریم چرا و چطور اجازه دادیم مثل بزرگترها چشم بدوزند به صفحه تلویزیون و قلب و روحشان همراه حیرت و سؤالهایشان زیر آوار بمبارانهای غزه، جایی کنار پیکرهای خونین و مالین کودکان و پدرومادرهای فلسطینی، از دید ما پنهان بماند.
غم آخرمان نیست
البته که پدرو مادرهای امروزی از اصول تعلیم و تربیت فرزند و نظریههای مختلف روانشناسی، کم نمیدانند اما دانستن کجا و به کاربستن بهموقع آنها کجا؟ آن هم در روزگاری که پدرومادرها گرفتارتر و پرمشغلهتر شدهاند و کودکان هم راههای دستیابی به اطلاعات و همچنین حوزه ارتباطاتشان بیشتر و گسترده شده و هیچ تضمینی نیست که حتماً مثل سابق، دستکم ۱۰ یا ۱۲ سال کودک بمانند و یا کمتر دنبال پیدا کردن پاسخ پرسشهایشان باشند.
در ماجرای اخیر غزه اگرچه عملیات «طوفان الاقصی» بیسابقه و تقریباً بار اولی بود که اتفاق میافتاد، اما بیتردید بار آخر نیست، همان طور که صهیونیستها مرتبه اول و آخرشان نیست که دست به نسلکشی و جنایت میزنند. در زندگی من و شما و فرزندانمان هم، داغ و درد همراه با حماسه غزه بیشک قرار نیست نخستین و آخرین مواجهه ما با مفاهیمی مثل درد، غم، مرگ، شهادت، ظلم و مظلومیت باشد. پس خودتان را برای پرسشهای کودکانتان آماده کنید، چراکه یافتن پاسخ مناسب برای این پرسشها بخشی از فرایند تعلیم و تربیت است. فرایندی که خدا نکند لابهلای گرفتاریها و مشغلههایی که بالاتر گفتیم و یا در هجوم اخبار و تصاویر تمام نشدنی درباره یک واقعیت، از آن غفلت کنیم.
تفاوت اساسی پرسشهایی که در زندگی برای کودکان به وجود میآید با آنچه ما بزرگترها با آن دست به گریبانیم، عمق آنهاست. وقتی میگوییم عمق یعنی از چیزی به نام اعتقادات حرف میزنیم که خودتان بهتر میدانید مجموعه باورهایی است که به مرور در وجودمان شکل میگیرد و پا به پای شخصیت، یادگیری و... رشد کرده، نظاممند شده و در ما ریشه میدواند. کودکان اما هنوز نظم و عمق اعتقادی ندارند پس پرسشهایشان از مشاهدهها و احساساتشان سرچشمه میگیرد.
همین مختصر
شاید همین که کارشناسان گفتهاند کودک باید نمود مفاهیم عمیقتر زندگی را در نوع زندگی و رفتار بزرگترهایش ببیند، سبب شده خیلیهامان دسته گل به آب دهیم و به کودکانمان مثلاً اجازه دیدن هر فیلم و تصویری از حال و روز این روزهای مردم غزه را بدهیم. یا فرزندمان را از کودکی به هر نوع مراسم ختم، تشییع جنازه، عزاداری، ذکر مصیبت و... ببریم. همین حالا با خودمان حساب کنیم چند بار توانستهایم برای تلویزیون دیدن فرزندمان، برای حضورش در مراسم مختلف آیینی، برای فیلم دیدن و سرگرمیهایش برنامه درست و حسابی بریزیم و اگر ریختهایم چقدر توانستهایم به آن پایبند باشیم؟ چقدر برای پرسشهای مختلف کودکمان وقت گذاشتهایم و از سر بازش نکردهایم؟ چقدر از چیزیهایی که تلاش کردهایم به کودک در خانه بیاموزیم منطبق و هماهنگ با مفاهیم و روشهایی آموزشی بوده که در مدرسه به کودکان میآموزند؟
گرفتاری زندگی امروز و یا نگاه سنتی به این مقوله سبب شده اغلب، پاسخ به پرسشهای تمام نشدنی بچهها را به زمانی دیگر موکول کنیم. بهترین حالتش استفاده از: «حالا بزرگ شدی میفهمی» و بدترین حالتش پاسخهای غلط و بیحساب و کتاب و یا پاک کردن صورت مسئله از جلو چشمانش و ذهن کودک را در مقابل انبوه سؤالها، تنها رها کردن است.
به قول یک کارشناس مطالعات خانواده این روزها و هنگام پاسخ به پرسشهای کودکتان اگر نتوانید اندوه و نگرانی خود را مدیریت کنید، اگر ناخودآگاه عصبانی شوید و اگر با طول و تفسیر سیاسی حرف بزنید، فرزندتان را فقط نگران و اندوهناک میکنید.
خبرنگار: مجید تربتزاده
نظر شما