اجلاس اکو

«اردوگاه زمستانی» نوشته‌ کرک پاتریک هیل که توسط سعیده ارگانی به فارسی ترجمه شده است، داستانی درباره‌ تجربه‌ زندگی در شرایط سخت به شیوه‌ پیشینیان است. خواهر و برادری سرخپوست ساکن آلاسکا بعد از دست دادن پدر و مادرشان ناچار به زندگی با پیرزنی می‌شوند که هنوز پایبند آداب و رسوم و سنت‌های گذشته است.

دنیای امروز سرشار از امکانات مختلف رفاهی است که زندگی را برای بشر آسان کرده است. این امکانات به همان اندازه که باعث بالا رفتن سطح زندگی می‌شود، بشر را از دنیای سرشار از تلاش و هیجان انسان پیشین دور می‌کند. تا جایی که شاید عده‌ای آرزو کنند کاش به گذشته و سنت‌های گذشته بازگردیم. البته هنوز هستند افرادی که علاقمند به رعایت رسوم و شیوه‌ زندگی پیشینیان اند. افرادی که قشر عمده‌ آنها را سالخوردگان تشکیل می‌دهند. چرا که نسل‌های جوان‌تر و امروزی‌تر به اندازه‌ای با سنن پیشینیان غریبه‌اند که تصور زندگی به شیوه‌ آنها برای‌شان دشوار است. با این همه همواره عده‌ای هستند که تلاش دارند پلی بین گذشته و امروز بزنند و نسل جوان‌تر را با آداب و رسوم گذشته آشنا کنند. این آشنایی می‌تواند به شکل‌های مختلف صورت بگیرد. یکی از این اشکال بازنمایی فرهنگ و تمدن و سنن گذشتگان در آثار مکتوب به ویژه در قالب داستان و رمان  است. در ادبیات کودک و نوجوان نیز به چنین آثاری برمی‌خوریم. اردوگاه زمستانی، نوشته‌ کرک پاتریک هیل از این دست آثار است. این اثر که توسط سعیده ارگانی به فارسی ترجمه شده است، داستانی درباره‌ تجربه‌ زندگی در شرایط سخت به شیوه‌ پیشینیان است. داستان درباره‌ی خواهر و برادری سرخپوست ساکن آلاسکا  است که بعد از دست دادن پدر و مادرشان ناچار به زندگی با پیرزنی می‌شوند که هنوز پایبند آداب و رسوم و سنت‌های گذشته است. او که ناتاشا نام دارد، پیرزنی سرسخت و خشن است. پیرزنی که با وجود سن و سال بالایی که دارد، هنوز زندگی سنتی و سخت سرخپوستان آلاسکا را بر آرامش و رفاه زندگی شهری ترجیح می‌دهد. او به دلیل همین اعتقاداتش تصمیم می‌گیرد در سرمای سخت زمستان‌های آلاسکا، همراه این خواهر و برادر، مانند اجدادش برای شکار به اردوگاه زمستانی برود. به کلبه‌ای در دل جنگل، جایی که تا کیلومترها هیچ انسان دیگری زندگی نمی‌کند. داستان ضمن پرداختن به سختی‌های زندگی قبایل سرخپوست آمریکای شمالی، توجه خاصی هم به زیست‌بوم و موجودات منطقه دارد و به شکلی ضمنی شکار حیوانات را به باد انتقاد می‌گیرد. چیزی که در گذشته جزو عادات و رفتار عادی سرخپوستان منطقه بوده است. دختر نوجوان ضمن حمایت از حیوانات و مخالفت با شکار آنها، باور دارد زندگی صنعتی و مدرنیته، هویت و گذشته‌ آنها را ذره ذره نابود می‌کند. «با دقت به ناتاشا نگاه کرد. کلمات گمشده، آوازهای گمشده و تمام روش‌های قدیمی که گم شده بودند. آیا ممکن بود روزی برسد که او و پسر کله‌شق هم کلمات را گم کنند؟ آیا روزی می‌رسید که روش‌های زندگی آنها هم قدیمی شود؟» (ص68).

 او سعی می‌کند با مقاومت در برابر سختی‌های اردوگاه زمستانی و آموختن سنت‌های قدیم، جلوی نابودی آنها را بگیرد. پسر نوجوان داستان هم که شیفته‌ی زندگی سنتی سرخپوستی است، با اشتیاق وصف‌ناپذیری از این سفر استقبال می‌کند. اما در نهایت، این دو نوجوان وقتی که با واقعیت‌های زندگی سخت پیشینیان آشنا می‌شوند، به این باور می‌رسند که امکانات زندگی متمدن و امروزی چیز بدی نیست و گاهی لازم و ضروری به نظر می‌رسد. در پایان نیز نویسنده با این دیدگاه که در کنار حفظ سنت‌های پیشینیان، استفاده از امکانات امروزی مورد نیاز است، با این جملات کتاب را به پایان می‌رساند: «شاید بهتر باشد که هر کس، چیزهای خوب زندگی قدیم و چیزهای خوب زندگی جدید را کنار هم بگذارد و راه خودش را پیدا کند. شاید این همان کاری باشد که بیشتر مردم کرده‌اند ولی خودشان نمی‌دانند.» (ص142).

امانوئل کاستلز، اندیشمند بزرگ حوزه‌ی هویت، بر این باور است که تمام هویت‌ها برساخته می‌شوند. او می‌گوید: «برای برساختن هویت‌ها از مواد و مصالحی نظیر تاریخ، جغرافیا، زیست‌شناسی، رویاهای شخصی، دستگاه قدرت و الهامات دینی استفاده می‌شود، اما افراد این مواد خام را می‌پرورانند و معنای آنها را مطابق با نیروهای اجتماعی و پروژه‌های فرهنگی‌ای که ریشه در ساخت اجتماعی و چارچوب زمانی و مکانی آنها دارد، از نو تنظیم می‌کنند» (محمدی و همکاران، 1389: ص82).

  کتاب ضمن توجه به اهمیت ایجاد ارتباط بین آداب و رسوم و سنن گذشته با تمدن امروزی، در جریان داستان به سیر و بلوغ دو نوجوان داستان نیز می‌پردازد. بچه‌هایی که قبل از این سفر به خاطر بچه بودن حتی اسمشان را صدا نمی‌زدند و آنها را با لقب‌های مضحکی چون دختر و پسر کله‌شق صدا می‌زدند، در پایان داستان با نوشته شدن نام واقعی‌شان بر روی بسته‌ی پستی به مرحله‌ای بالاتر راه می‌یابند. آنها رشد یافته‌اند و بزرگ‌تر شدند و حالا دیگر می‌توانند چون بزرگسالان نامی واقعی داشته باشند. این سفر به شکلی آنها را تربیت کرده و آموزش داده است. ناتاشا خودش قبل از شروع سفر در مخالف با بردن تکالیف مدرسه‌ی بچه‌ها به اردوگاه، این مساله را اذعان می‌کند. «ماجایی برای این چیزها نداریم؛ وقتش را هم نداریم. جایی که می‌رویم، خودش یک جور مدرسه است.» (ص25).

 این اثر به خوبی مخاطب را با زندگی سرخپوستان شمال آمریکا، آداب و رسوم، سبک زندگی، تفکر، حتی پوشش و خوراکشان آشنا می‌کند. نویسنده در این داستان، همان‌طور که هدف اثر است، در حفظ سنت‌ها و فرهنگ این منطقه و شناساندن آن به دیگران موفق عمل کرده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.