به گزارش قدس خراسان، تاریخ تولدش دو روز مانده به بهار۱۳۷۲است. از آن دهه هفتادیهای با اراده که جانش را سر اعتقاد و ارادهاش میدهد. برایش دلیل دارم که میگویم سر میدهد بر سر عقیدهاش. دو پایش را تا به اینجا داده این جوان رشید دهه هفتادی. «دو تا پا که هیچ، برای امنیت کشورم سرم را هم میدهم» بدون یک واو کم یا زیاد این جمله متعلق به اوست. از زمره جانبازان حافظ امنیت است. جوانی خوش قد و قامت که مدال جانبازیاش سایه میافکند بر مدال زرینی که همین یکی دو ماه گذشته از بازیهای پاراآسیایی صید کرد. صحبت از علیرضا پورسمنانی، عضو خراسانی تیم ملی والیبال نشسته است. هم او که تا پیش از سال ۹۴ و تا روزی که دو پایش را در راه دفاع از امنیت کشور بدهد، جوانی ورزشکار و والیبالیست بود. چه حالی دارد والیبالیست جوانی که در یک لحظه هردو پا را از دست رفته میبیند! با واژه از دست رفته مشکل دارد حرفش این است که امانت خدا بود و خودش هم گرفت. شاید برای ما که میفهمیم پاهایش را در مرز سیستان و بلوچستان و در نقطه صفر مرزی شهر لار از دست داده باشد آن منطقه و آن شرایط یادآوریاش زجرآور باشد، اما انگار برای علیرضا اصلاً این گونه نیست.
سیستان و بلوچستان نقطه صفر مرزی شهر لار چه چیزی را به یادت میاندازد؟
این سؤال را تا به حال کسی از من نپرسیده بود، چقدر این پرسش خوب و جالب است برایم. هر آنچه از آن منطقه به یاد دارم فداکاری بچهها و دفاع از مرزهای کشور با چنگ و دندان است. زجر کشیدنها و تحمل سختیهایی که شاید برای کمتر کسی قابل تصور باشد. بچههای ما حتی بسیاری از روزها به دلیل نبود آب روزه میگرفتند، اما یک لحظه از فکر دفاع از امنیت مرزها خارج نمیشدند.
از آن روزی که آن حادثه اتفاق افتاد و پاهایت را از دست دادی وقتی اسم مرزهای سیستان میآید چیزی برایت تداعی نمیشود؟
من آن روز را روز بدی نمیدانم که بخواهد خیلی ذهنم را درگیر خودش کند. اتفاقاً همانطور که گفتم همان تلاشها و زحمت کشیدنهای بچهها بیشتر ذهنم را مشغول خودش میکند. به واقع آن روز نقطه عطف زندگی من بود و مسیرزندگیام را عوض کرد.
شما تا پیش از اینکه در دفاع از مرز پاهایت را از دست بدهی والیبالیست خوبی بودی و تلاش میکردی تا به مدارج بالا در این ورزش برسی، چطور یک والیبالیست میتواند با از دست دادن پاهایش به نقطه عطف زندگیاش برسد؟
این درست که من پیش از آن والیبالیست بودم و تمریناتم را زیر نظر پدرم که خود از مربیان این رشته است به سختی دنبال میکردم، اما به این نکته باید اشاره کنم که با این جمله «پاهایم را از دست دادم» مشکل دارم، چراکه من چیزی را از دست ندادم، خدا داده بود و خودش هم امانتی که داده بود پس گرفت. از دست دادن وقتی اتفاق میافتد که آن چیز مال خودت است و از دستش بدهی. اعضای بدن ما امانتهایی هستند که خدا به ما داده و اصلاً مال ما نیست که آنها را از دست بدهیم. الان هم اگر خدا پاهایم را که امانت خودش بوده از من گرفته به جای آن خیلی چیزهای دیگر به من عطا کرده است. وقتی انفجار اتفاق افتاد و هر دو پاهایم قطع شد در همان لحظه دو مورد به ذهنم رسید نخست اینکه چطور این حادثه را به مادرم خبر خواهند داد و دیگر اینکه به خودم گفتم علیرضا دیگر نمیتوانی والیبال بازی کنی.
الان عضو تیم ملی والیبال نشستهای و مدال طلای بازیهای پاراآسیایی چین را هم بدست آوردهای.
حقیقتش این است که بعد از قطع شدن پاهایم هیچ ذهنیتی از والیبال نشسته نداشتم و حتی دوست داشتم به تیراندازی روی آورم و جالب اینکه سلاح هم برای خودم خریده بودم، اما با مشورتی که یکی از نزدیکانم به من داد به آقای هراتی و نکاحی معرفی شدم و یادم نمیرود اولین پنجه را در نخستین جلسه استعدادیابی که زدم آقای نکاحی گفتند پنجهعالی آفرین. از آنجا به بعد یک سال مداوم تمرین کردم و نخستین بار با تیم مخابرات خراسان در رقابتهای لیگ دسته اول شرکت کردم. سال بعد هم با این تیم بودم تا اینکه آقای هادی رضایی سرمربی تیم ملی بازی من را در مشهد دید و راه و چاه را برای رسیدن به مراحل بالاتر نشانم داد. از تیم ملی جوانان به امید رسیدم و بعد تیم ملی ب و در حال حاضر نیز عضو تیم ملی بزرگسالان هستم.
دیروز به دست گرفتن اسلحه و دفاع از میهن و مدال افتخار جانبازی و امروز کسب مدال طلای بازیهای مهم پاراآسیایی و بالا رفتن از سکوی قهرمانی، کدام یک ارزشش بیشتر است؟
گرچه بالا رفتن پرچم مقدس کشورم در میادین ورزشی و درک این افتخار در بازیهای آسیایی برایم لحظهای شیرین و به یادماندنی بود، اما برای همین بازیهای پاراآسیایی که مهم بود و قرار بود به این مسابقات که به نوعی المپیک کوچک است اعزام شویم با خودم یک نوع درگیری ذهنی داشتم که اگر شرایطش پیش بیاید بین کسب مدال در مسابقات مختلف و به دست گرفتن اسلحه و دفاع از مرز و میهنم یکی را انتخاب کنم، بیشک اسلحه و دفاع را انتخاب خواهم کرد. صادقانه بگویم باید خاک و میهنی وجود داشته باشد و بشود در آن با امنیت ورزش کرد و پس از آن به میادین ورزشی فکر کرد.
این شعار نیست حتی چندبار تاکنون درخواست دادم به سیستان و بلوچستان بروم و شده یکی دو شب آنجا بمانم تا آن حس روزهایی که از مرز و بوم کشورم دفاع میکردم را دوباره تجربه کنم.
حسی که تنها یک بار دیگر با خواهش بسیار از سردار حبیبی در مراسمی که به سیستان و بلوچستان دعوت شده بودم دوباره تجربه کردم.
مقایسه مدال جانبازی با مدال طلای بازیهای مهم پاراآسیایی.
بیتردید مدال پرافتخار جانبازی برای من ارزشش همیشه بیشتر از همه مدالهای میادین ورزشی خواهد بود، چراکه اگر مدال جانبازی نبود طلای بازیهای پاراآسیایی برای من بدست نمیآمد.
جوانان دهههای۷۰، ۸۰ و ۹۰ و مقایسه آنها با جوانان زمان جنگ. این قیاس از نظر شما چگونه است؟
برای جوانان ما در زمان جنگ بستری فراهم بود که با غیرت و همتی که داشتند از کشور دفاع کنند آن موقع شرایط این گونه بود. اکنون نیز به نوعی دیگر همین جوانان فعلی همان غیرت و عرق را دارند و چنانچه بستر فراهم شود نشان میدهند که این غیرت همچنان هست.
آرزوی جانباز دهه هفتادی سرانجام محقق شد؟
من آرزو داشتم رهبرمعظم انقلاب را از نزدیک ببینم و به عنوان یک سرباز با فرماندهام دیدار کنم که خدا را شکر در دو ماه اخیر این مهم دو بار اتفاق افتاد بهخصوص دیدار دومی که واقعاً از دیدن ایشان سیر نمیشدم اما به همین هم قانع هستم.
برنامهات برای آینده چیست؟
شخصی یا ورزشی؟
برنامه ورزشیات؟
برنامهام این است که تمریناتم را خوب پیگیری کنم تا دوباره به تیم ملی دعوت شوم و در مسابقات لیگ برتر به همراه تیم والیبال نشسته ذوبآهن به عنوان خوبی دست پیدا کنم.
امید داری بتوانی به مسابقات پاراالمپیک برسی؟
آدم به امید زنده است. همین که کنار بهترین تیم والیبال نشسته توانستم باشم و افتخار پوشیدن پیراهن مقدس تیم ملی را داشتم برایم بهترین اتفاق ورزشی بوده است پاراالمپیک هم رؤیای هر ورزشکار توانیاب است که تلاش میکنم در این مسابقات هم حضور داشته باشم.
حالا برنامه شخصیات را بگو.
دو هفته دیگر مراسم عروسیام است که در حال حاضر در تدارک برگزاری آن هستم.
قدرشناسی به سبک علیرضا.
جا دارد تشکر کنم از همه کسانی که برایم زحمت کشیدند تا به اینجا که هستم برسم بیشک وقتی یک ورزشکار موفقیتی بدست میآورد افراد زیادی تلاش کردند تا او به این موفقیت برسد. جا دارد از تلاشهای آقای هادی رضایی سرمربی مشهدی تیم ملی نیز تشکر کنم.
خبرنگار: هاشم رسائیفر
نظر شما