امین حقره در خصوص علت تخریب میرزا کوچک خان جنگلی اظهار کرد: به نظرم عوامل تخریب شخصیت میرزا کوچک خان یکی نیست و چندگانه است. ما میدانیم که بعد از پایان کار جنگل، سرکوب شورشهای پراکنده بازماندگان جنبش و استقرار حاکمیت پهلوی، از همان ابتدا و بهویژه در عصر پهلوی دوم، موانعی در نشر آثار تاریخی و توصیفی و تحلیلی پیرامون شخصیت میرزا و جنبش جنگل از سوی دستگاه های نظارتی و تامینی وجود داشت. البته این رویکرد در حاکمیتی فردمحور، با مختصات حکومت پهلوی امر عجیبی هم نیست.
وی با بیان اینکه جنبش جنگل، جنبشی مسلحانه و چریکی بود، افزود: میرزا شخصیتی چند وجهی (ملی، مذهبی با اندیشههایی آرامانخواهانه و ضد استعماری که اتفاقا در پارهای موارد با ادعاهای رئوس انقلاب سوسیالیستی روسیه که خودش را حامی و پیشاهنگ ستمدیدگان جهان معرفی میکرد، قرابت داشت) و به گمان دستگاه حاکمه تبلیغ شخصیت میرزا به عنوان مبارزی آزادیخواه و ایران دوست و مدافع تمامیت ارضی میتوانست الهام بخش حرکتهایی مشابه از سوی جریانهای معترض و انقلابی (چپ یا اسلامی) باشد که کم کم به سمت مبارزات مسلحانه میل میکردند.
مصادره به مطلوب کردن افراد یکی از عوامل اصلی تخریب برخی شخصیتهای ملی
این پژوهشگر بیان کرد: واقعیت دیگری هم هست که به هرحال به دلیل نزدیکی جنبش در سال پایانی با جریانات سوسیالیستی (علیرغم اختلافات جدی شخص میرزا با مشی و مرام انقلابیون بلشویک در گیلان)، همان طور که اشاره شد شکل خاص مبارزات جنگلیها، کاراکتر میرزا بین گروههای چپ مبارز در دهههای ۴۰ و ۵۰ به عنوان شخصیتی آیکونیک محبوبیت و مقبولیت یافت و بلکه حتی حرکت سیاهکل هم شاید تا حدودی تحت تاثیر یا با الگوبرداری از خیزش جنگل طرحریزی شد.
حقره با اشاره به عوامل اعتبارزدایی از جنبش جنگل تصریح کرد: همه اینها با هم و مواردی دیگر سبب شد که دستگاههای رسانهای و تبلیغاتی پهلوی تمایلی به تبیین درست کُنش سیاسی و مبارزاتی میرزا کوچکخان و جنبش جنگل نداشته باشند. در واقع جریانات دلبسته به نظام سلطنتی میل داشتند که با وابسته نشان دادن میرزا و جنبش جنگل به ابرقدرت شمالی، از او و جنبش آزادیخواهانهای که پایه گذارش بود اعتبارزدایی شود.
وی بیان کرد: البته باید در نظر داشت که در دوران پهلوی جز شکلی از ممنوعیت نشر و تبلیغ، تلاش و مساعی خاص و ویژهای برای تخریب چهره میرزا از سوی دستگاه حاکمه دیده نشده است و آن چه عموما به چشم میآید بیشتر مربوط به سالهای اخیر و از برخی چهرههای منتسب به جریانات ناسیونالیستی و هم بیشتر هواداران طالب نظام سلطنتی است که چپ را عامل سقوط حکومت پهلوی میدانند و چون به زعم ایشان میرزا هم متمایل به جریان چپ بوده میتواند مورد مناسبی برای تخریب یا تکذیب او باشد!
این گیلان پژوه ادامه داد: اما عامل مهم دیگرِ تخریب سیمای حقیقی میرزا کوچک خان و جنبش جنگل، سیاستهای اشتباه فرهنگی حاکمیت از همان سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی به ویژه در خصوص ثبت و نشر تاریخ معاصر در مراکز و مراجع رسمی است و این رویه خطا و آسیبزا به ویژه در خصوص تعرفه شخصیتهای اثرگذار و هم وقایع مهم تاریخی، نمود بیشتری داشته است.
حق ره در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه علت و عوامل تخریب برخی از چهرههای ملی و میهنی چیست؟ بیان کرد: واقعیت این است که الگوی اصلی رسانههای رسمی دولتی به ویژه صدا و سیما در همه این سالها برای تاریخ نگاری یا تشریح تاریخ، بازتعریف رخدادها بر اساس تمایلات و گرایشات سیاسی و ایدئولوژیک حاکمیت بوده است. در واقع میل بسیار صدا و سیما و برخی نهادها و رسانههای حاکمیتی در مصادره به مطلوب کردن شخصیتها را میتوان به عنوان یکی از عوامل اصلی تخریب برخی شخصیتهای ملی و میهنی و حتی مذهبی معاصر به شمار آورد.
وی ادامه داد: این در مورد میرزا کوچک جنگلی بسیار پررنگ خودنمایی کرده است آن گاه که دیده میشود دستگاههای تبلیغاتی دولتی و حاکمیتی سالهاست بیتوجه به ماهیت واقعی جنبش جنگل و شخصیت چند وجهی میرزا و جنبش جنگل و بیعنایت به مجموعه اسناد منتشر شده و پژوهشهای ارزنده کنشگران مستقل حوزه تاریخ، مصرانه میخواهند ردای خود و ایدئولوژی سیاسی مطلوب خود (نه ردایی بافته از حقیقت) را برای تن او و پیکر جنگل بپوشانند! عامل دیگر که دامنه اثرگذاری(در واقع تخریبش) وسیعتر است و فقط منحصر به شخصیتهای تاریخی نیست، عملکرد مجموعه نظامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور است که مستقیم در شکلگیری مواضع و سلایق عمومی مؤثر میافتد.
علت بیاعتمادی عمومی به روایتهای رسمی
این پژوهشگر گفت: وقتی دولتها از تامین نیازهای ضروری و ابتدایی اقتصادی، بهداشتی، رفاهی و آموزشی شهروندان ناتوان باشند و نسبت به وظایف حاکمیتی بیتوجه و تعهد جلوه کنند، وقتی با مردم صادق نباشند و جامعه به دفعات تجربه ناراستی در عمل و کلام را از تصمیمسازان و تصمیمگیران داشتهاند، بدیهی است که روز به روز نارضایتیها افزون میشود و آن چه در گام اول رخ میدهد بیاعتمادی عمومی به روایتهای رسمی است. مردم یا دیگر به روایتهای منتشر شده از سوی دولتها گوش نمی دهند و یا اگر بشنوند، باور نمیکنند. این رابطه سویهی دیگری هم دارد که محصول قرار گرفتن در موضع خصمانه است که متاسفانه بخشی از جامعه بعد از وقوع اعتراضات در سالهای اخیر در این موضع ایستادهاند: اینکه «هرچه حاکمیت بگوید عکسش درست است!» و شخصیت میرزا کوچک هم به عقیده من در بسیاری مواقع قربانی همین شرایط پیش آمده شده است «چون حاکمیت، به هر دلیلی مُبلغ میرزا کوچک و جنبش جنگل است، پس حتما میرزا هم ریگی به کفشش دارد و خائن و ضد میهن است»!
وی ادامه داد: در این شرایط خصمانه و ایدئولوژی زده و با این پیشفرضها (و بیشتر تزریق شدن انبوه اطلاعات جهتدار و با سوگیریهای حزبی و جناحی و فرقهای در فضای مجازی) واقعیت این است که دیگر در میان این دست هیاهوها خیلی انتظاری از توده مردم برای مطالعه اسناد و گفتگو و نقد و نظر و شنیدن صدای راستین تاریخ، پیرامون حقیقت شخصیت میرزا و جنبش جنگل نمیتوان داشت. البته که گفتوگو و تبادل آرا همواره در میان اهل نظر و قلم و اندیشه برقرار است و چراغ حقیقتجویی هم هرگز خاموش نخواهد شد.
حق ره در پاسخ به این سوال که دلیل اتهامات به میرزا کوچک چیست؟ گفت: اما درباره اتهاماتی که گاهی حتی از سوی برخی کنشگران حوزه تاریخ و چهرههای دانشگاهی و غیره به میرزا کوچک وارد میشود باید بگویم، البته که به کنش هر شخصیت سیاسی و اجتماعی، میتواند نقدهایی وارد باشد و اساسا کسی پیش پیش از خطا مبرا نیست. بر برخی از سیاستها و تصمیمات میرزاکوچک خان هم نقدهایی جدی وارد است. منتها به نظر من، آن چه که این روزها بیشتر از هر چیز به عنوان اتهام و نه نقد در خصوص شخصیت میرزا کوچک خان جنگلی طرح میشود (یعنی جدایی طلبی، وابستگی به بیگانه؛ سرسپردگی به رهبران شوروی سوسیالیستی!) واقعاً غیرمنصفانه، غیرمستند و خلاف حقایق تاریخی است.
این پژوهشگر ادامه داد: درباره ادعای جدایی طلبی میرزا و جنبش کافی است به مطالب آمده در روزنامه جنگل (ارگان رسانهای جنبش) نگاهی بیندازید و بی واسطه بیانیههای خود انقلابیون را بخوانید تا رویکرد میرزا و جنبشیها را (حفظ تمامیت ارضی ایران و یکپارچگی سرزمینی، وحدت ملی و هم تاکید بر مبارزه با هرگونه دستاندازی بیگانه از شرق و غرب) به وضوح دریابید، مثلا: در روزنامه جنگل شماره ۳۰، سال اول ۲۰رجب ۱۳۳۶ آمده: «شاهنشاها!... آیا باز هم در فکر نشدهاید که مستحضر گردید احرار گیلان را چه مقصودی است؟ نمیدانیم چه برهان و دلیلی اعلیحضرت را متقاعد میکند و از چه نوع عملیاتی خاطر مقدست مطمئن میگردد که فداییان گیلان جز استقلال کشور و تحکیم مبانی سلطنت مقصودی ندارند... شهریارا! این عرایض از فرط حب به این آب و خاک و علاقه به استقلال ایران و استحکام سلطنت اعلیحضرت به نگارش آن مبادرت شد». یا در شماره ۳۱ سال اول ۱۷ شعبان ۱۳۳۶ آمده: «جنگلیها چه میگویند و تشکیلاتشان برای چیست؟ ابتدا برای حفظ گیلان و نقاط دیگر ایران از تعدیات و تجاوزاتِ، قشون تزاری تشکیل شد. امروز، استقلال و تمامیت ایران را میخواهند و قیامشان برای پاککردن زنگ شیرخورشید است». یا در شماره ۲ از سال دوم ۲۸ذیحجه ۱۳۳۶ آمده: «طرفدار فایده ایران و ایرانی هستیم. با کسانی دوستیم که دولت و ملت ایران از آنها اگر منتفع نشوند، اقلا ضرر هم نبینند، بعد از این هم تا یک نفر از این جمعیت باقی است همین رویه سرمشق و پروگرام عملی آنها خواهد بود».
وی بیان کرد: همچنین در شماره ۴ از سال چهارم ۱۳۳۸ که ضمن اعلام علنی اهداف جنبش جنگل مبنی بر به زیر کشاندن شاه مرتجع، زعمای نهضت، همچنان مصرانه و موکد، احرار گیلان و ملیونِ جنگل را پرچمدار اصلی حفظ استقلال و دفاع از حقوق مشروعه ملت و تمامیت ملکی ایران معرفی میکردند. به زبان ساده، برابر اسناد مثبته، مجموعه جنگل (نه البته تکتک جنگلیها) از ابتدای کنش رسانهایاش، از حوزه سرزمینی گیلان، برای کلیه آزادیخواهان ایران (بیملاحظه قومیت، نژاد و زبان، حتی با بیشترین مداراگری در امر مذهب) پیام همبستگی ملی جهت خلع ید قوای بیگانه و ایادی داخلی و حفظ تمامیت ارضی فرستادهاست.
حق ره در پاسخ به اینکه ادعای کمونیست بودن میرزا را چگونه ارزیابی میکنید؟ تصریح کرد: درباره ادعای کمونیست بودن میرزاکوچک یا سرسپردگی به شورویها، البته که این هم ادعایی اساسا نادرست است. بله! میرزا برای مبارزه و غلبه بر قوای متجاوز انگلیس، در سال پایانی جنبش، دست دوستی به انقلابیون روس داد که به تازگی با شعار عدالت جویی و آزادیخواهی حکومت استعماری تزاری را به زیر کشیده بودند و به طور رسمی پایان قراردادهای استعماری بر علیه ایران را اعلام کرده بودند. با این حال این همکاری مصلحت اندیشانه (در دورهای کوتاه) هرگز منجر به تسلیم و وادادگی مقابل همسایه شمالی نشد. گو این که اختلافات میرزا با بلشویکهای ایران در زمان حضورشان در گیلان و گرفتن عنان انقلاب، به دلیل پاگذاشتن بر شروط همکاری (به ویژه نقض وعده عدم تبلیغ مرام کمونیستی) از سوی ایشان، سبب جدایی او، بازگشتش به جنگل و حتی تقابل رسانهای و نظامی علیه نیروهای بلشویک شد.
وی اضافه کرد: در این خصوص (عدم تعلق و وادادگی میرزا به جریان کمونیستی) البته که سند بسیار است: مثلا در اسناد ویژه از گزارشهای محرمانه سرویس بریتانیا از مصاحبه با مدیر بانک شاهنشاهی ایران، درباره مشی و منش میرزا کوچکخان نقل شده در کتاب تاریخ انقلاب جنگل، نوشته محمدعلی گیلک، کمیسر فوائد عامه جنگل آمده: «آقای کوچکخان به هیچ وجه تمایلی به بلشویسم و یا خارجی دیگری ندارد» یا «میرزا کوچک یک مرد وطنپرست کامل است که نظریهاش بر این مبناست: «ایران متعلق به ایرانی است». محمدعلی گیلک در همین کتاب متن پاسخ رضاخان به نامه میرزاکوچکخان در مهرماه ۱۳۰۰ (یعنی کمتر از ۳ماه پیش از قتل میرزا) را نقل کرده که او در آن بر ملیگرایی و وطندوستی میرزا مهر تائید زده: «من شخصاً و به نام دولت ایران تصدیق میکنم که تمام عملیات جنگل تا این ساعت به منفعت ایران و ملت ایران و حتی حکومت ایران بوده است. فعلا زمام کارها به دست من داده شده و من هم همان نهضت مقدس را دنبال میکنم، لذا لازم است از این تاریخ مقدرات خود را به من تفویض نمائید».
دست به دست شدن سند خیانتکاری و وادادگی میرزا به شورویها در فضای مجازی
این پژوهشگر بیان کرد: سند مهم دیگری هم هست که به وضوح بر اختلافات اساسی عقیدتی میرزا کوچک و کمونیستهای ایران به ویژه در شیوه حکومتداری و امر مبارزه حکایت دارد. کمونیستهای ایران طی اعلامیهای که به صورت عمومی با نام زحمتکشان ایران منتشر شد؛ به دلیل آن چه مذاکره میرزا با شاه و انگلیسیها و هم عدم حمایت از مجاهدین بلشویک دانستهاند، او را خیانتکار به مرام و ایده کمونیستی اعلام کردهاند: «میرزاکوچک چه میخواست؟ چرا جنگ نمیکرد؟ چرا قشون را نگذاشت از حدود گیلان پیش رود؟ چرا فرار کرد؟ چرا قورخانه که برای انقلاب تهیه شده بود در جنگل پنهان نمود؟ این مسائل به عقیده ما هر کس را معلوم است که میرزاکوچک فقط طالب حکومت گیلان بوده نه پیشقدم آزادیخواهان ایران. چرا که بعد از گرفتن گیلان علاوه از آنکه مانع پیش رفتن قشون گردید با انگلیسها و حکومت شاه هم داخل مذاکره شد، آیا وظیفه آزادیخواه این است؟ آیا مجاهد حقیقی حق مذاکره با دشمن آزادی را دارد؟ آزادیخواهان ایران که این خیانتها را دیده و برای اتمام حجت اولیتماتومها داده جواب صحیحی هم نگرفتند بری العین میدیدند که مجاهدین آزادیخواه گرسنه و بیاسلحه جنگ میکنند. ما کامونیستهای ایران با تمام قوت خودمان به معاونت حکومت انقلاب حاضر بوده و امیدواریم که این حکومت حالیه به حکومت دیکتاتوری میرزا کوچک تقلید نکرده واقعا در راه آزادی رنجبران برای استراحت و امنیت مملکت کوشش خواهند کرد».
وی خاطرنشان کرد: جدای از اینها نامه میرزاکوچک خان به لنین به تاریخ ۱۳ اسد ۱۲۹۹ همان که سربرگش این روزها به ویژه، به عنوان سند خیانتکاری و وادادگی میرزا به شورویها (بیمطالعه محتوای آن)، در فضای مجازی دست به دست میشود هم هست که موید نگاه وطن دوستانه، ایران خواهانه و بیگانه ستیزانه اوست:
«من به نمایندگان شما در موقعش گفتم که ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بالشویزم را قبول کند، زیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق میدهد. قرارمان با نمایندگان روسیه این بود که مسلک اشتراکی بین اهالی پروپاگاند نشود ولی رفیق «ابوکف» به وسیله میتینگ و نشر اعلامیه در کارهای داخلی حکومت مداخله و آن را از اعتبار ساقط و زیر پایش را خالی میکنند و بدین طریق عملا قوای نظامی انگلیس را تقویت مینمایند. حتی من و رفقایم را آلت دست سرمایهداران معرفی و کار انقلاب را به تخریب کشاندهاند. ما معتقدیم که قدم اول را برای آزادی ایران برداشتهایم، لیکن خطر از جانب دیگر به ما روی آورده است. یعنی اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود، معنیش این است که هیچوقت به مقصود نخواهیم رسید؛ زیرا به جای مداخله یک دولت خارجی که تاکنون وجود داشت، مداخله دولت خارجی دیگر شروع شده است. ما نمی توانیم افتخارات انقلابی خود را که طی ۱۴ سال کوشش و فداکاری به دست آوردهایم، یکباره محو کنیم و به حقوق ملت ایران خیانت ورزیم. من اکنون رشت را ترک کرده به پناهگاه سابقم «جنگل» رفتهام و در آنجا به انتظار جواب موافق نسبت به نظریات خود خواهم نشست. ممکن است تسلط شاه محو شود، ولی غیر ممکن است بتوان احساسات ایرانی را خفه کرد. تاریخ نشان میدهد که چند بار سیاست دول بیگانه در کشورمان نفوذ کرد، اما همین که خواستند احساسات ملی و آزاد منشی ایرانی را منکوب کنند، مساعیشان عقیم ماند. من به وسیله این نامه، رؤسای ملت آزاد روسیه را مخاطب قرار داده، از آنها میخواهم که به آثار مظالم و تعدیات دولت جبار تزاری که هر وقت به نحوی به وسیله اعمالش جلوهگر شده، خط بطلان بکشند و قراردادهای منحوسه را لغو و لغوشان را یکباره اعلام نمایند».
وی در پاسخ به این سوال که نقش تاریخ نگاران در تخریب میرزا چیست؟ گفت: من برای تاریخ نگاران مستقل نقشی در کارِ تخریب میرزا و جنبش جنگل نمیبینم چون اساسا پژوهشگر مستقل به وظیفه ذاتی خودش (جستجو در اسناد) و روایت درست تاریخ مبتنی بر گزارههای مستند میپردازد و نتیجهاش هم هر چه باشد محترم است. مسئله اصلی ما فعلا مورخنماها یا تاریخنویسان وابسته به نهادهای قدرت یا جریانات و فرقهها و گروههایی سیاسی و ایدئولوژیک هستند که هدفشان نه کشف حقیقت و روایتِ وجه درست تاریخ، بلکه رسیدن به مطامع حزبی و باندی و جناحی است که در نهایت محصولش هر چه هست، خلاف مصالح ملی و خیر جمعی است.
نظر شما