تحولات منطقه

در مراسم یادبود امیربانو کریمی از ویژگی‌های او گفتند؛ «نامی که نماد شد، بانوخانمی که فخر وطن بود، خودِ شعر بود، امیربانویی که اجازه نمی‌داد به او مادربزرگ بگویند و شد «آنو»، آنویی که تاریخ بود و کتاب بود».

بانوخانم فخر وطن بود
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین به نقل از ایسنا، مراسم یادبود امیربانو کریمی، استاد پیشکسوت زبان و ادبیات فارسی، که دهم دی‌ماه از دنیا رفت؛ روز گذشته (جمعه، پانزدهم دی‌ماه) در هتل لاله تهران برگزار شد.

علی مصفا (فرزند این استاد فقید)، لیلا حاتمی، علی دهکردی (مدیرعامل خانه سینما)، حامد بهداد، همایون ارشادی، گیتی معینی، محمدرضا شریفی‌نیا و امید روحانی، محمدرضا شفیعی کدکنی، محمود عابدی، روح‌الله هادی، وحید عیدگاه طرقبه‌ای، محمد دهقانی، سهیل محمودی، جعفر شجاع کیهانی، آبتین گلکار، عظیم زرین‌کوب و محمد راغب (از اهل ادبیات)، جمعی دیگر از هنرمندان، استادان زبان و ادبیات فارسی و دانشجویان از جمله حاضران در این مراسم بودند.

بانوخانمی که فخر وطن بود

نامی که نماد شد

وحید عیدگاه طرقبه‌ای، استاد زبان و ادبیات فارسی و شاعر که اجرای مراسم را نیز برعهده داشت، در سخنانی گفت: امیربانو کریمی نامی است که بیش از نیم قرن در فرهنگ و ادب فارسی درخشید و رفته‌رفته به نماد تبدیل شد، نمادی از ویژگی‌های برجسته گوناگون؛ نماد فرهنگ‌پروری، نماد فضیلت، نماد متانت، نماد وقار، نماد زیبایی و بیش از همه چیز نماد شکوه و آزادگی.

او سپس گفت: استاد امیربانو کریمی تنها الگوی بانوان فرهیخته ادب‌دوست نبود بلکه الگوی والایی برای هر فرد ایرانی، هر فرهنگ‌دوست، چه زن و مرد بود. در میان استادان دانشکده ادبیات بزرگانی بوده‌اند که هریک از جهتی برجسته بوده و الگوی دانشجویان شده‌اند؛ یکی از نظر فرهنگ، یکی از نظر شخصیت، یکی از نظر پژوهشی، دیگری از نظر جایگاه علمی و تحقیقی، اما کمتر استادی بوده است که واجد مجموعه‌ای متنوع از ویژگی‌های برجسته علمی، فرهنگی، تحقیقی و اخلاقی باشد. شاید چند استاد را بتوان با این ویژگی‌ها نام برد و قطعا از آن چند استاد، یکی استاد امیربانو کریمی خواهد بود؛ کسی که افزون بر فضایل علمی و تحقیقی، شخصیت استوار، متن و باوقارش الهام‌بخش نسل‌های پی‌درپی دانشجویان و  فرهنگ‌دوستان و ادب‌پژوهان بوده است.

او با اشاره به شعری که در پی درگذشت این استاد فقید دانشگاه سروده و واکنش‌ها نسبت به شباهت این شعر با گفته‌های دیگر شاگردان او، گفت: این نه تأثیر من است و نه تأثیر دوستان، این ویژگی و تکرار صفت‌های برجسته انسانی در متن‌ها و شعر از روی تقلید رخ نداده، این‌ها به شخصیت این استاد برمی‌گردد که بلافاصله پس از برده شدن نام ایشان، صفت‌های مشخصی در ذهن شکل می‌گیرد؛ مثل آزادگی، سربلندی، داشتن منش والا، استواری و فرزانگی، اصلا ربطی به تأثیر و تأثر نداشته و از وجود استاد سرچشمه می‌گیرد.


سپس علی‌محمد سجادی، استاد بازنشسته ادبیات امیربانو کریمی را  انسانی نیکبخت و خوشبخت خواند و گفت: این سخن مبتنی بر ۵۰ سال و یا کمی کمتر از آشنایی  من با خاندان معظم امیری و مصفا و عزیزان وابسته به آن‌هاست.

او در ادامه درباره آشنایی‌اش با کریم امیری فیروزکوهی (پدر امیربانو کریمی) و شعرخوانی در محضر او و همچنین درباره فرزندان امیربانو کریمی و مظاهر مصفا سخن گفت.

سجادی همچنین توصیه کرد جوانان زندگی‌نامه خودنوشت امیری فیروزکوهی را که در ابتدای سه‌جلدی  امیری فیروزکوهی به کوشش امیربانو کریمی منتشر شده بخوانند و لذت ببرند، هم از نثر و هم کنایه‌ها و گوشه‌ها و هم از زندگی بدون رودربایستی که کودکی از سیمین‌دشت فیروزکوه تا به تهران آمده تا ببینید این مرد چه لیل و نهارهایی را گذرانده است. او گفت: آن‌چه افتاد دانید، بگیر تا وقتی به سن کمال به عنوان شاعر، عالم و هنرمندی چیره‌دست درآمده، در حدی که مهدوی دامغانی به شاگردی او افتخار می‌کند.

این استاد زبان و ادبیات خاطرنشان کرد: دکتر امیربانو از استعدادهای خدادادی خود کمال را استفاده کرد و به بالاترین مراتب علمی و اخلاقی و ادبی رسید. دکتر در ادبیات شد و به تصحیح کتاب پرداخت. بزرگترین افتخار امیربانو این بود که جزء دانشجویانی بود که استاد دید نه شبه استاد. دوم امیربانو به تمام معنا یک معلم بود. نه دکتر مصفا و نه خود امیربانو از مال دنیا چیزی نداشتند اما امیربانو معلم بود و معلم از ثروتمندترین مردم روزگاران است.   شما چه کسی را پیدا می‌کنید که در طول بیش از ۵۰ سال هزاران جوان را از خاک برآورده و به افلاک رسانده باشد و به آنان درس آزادی، بزرگی و بزرگواری، بی‌باکی و خصلت انسانی داده باشد؟

او در پایان قطعه‌ای از امیری فیروزکوهی خواند.

بانوخانمی که فخر وطن بود


در ادامه مراسم هم کلیپی از امیربانو کریمی با عکس‌هایی از دوران مختلف زندگی او پخش شد.

سپس ذاکر حسینی (پرند) شعری در سوگ این چهره فرهنگی خواند.

حجازی خواهرزاده مظاهر مصفا، نیز در سخنانی گفت: در خانه ما بانوخانم همیشه بانوخانم بود، هرگز جسارت نکردم او را بانوجان خطاب کنم. او همیشه برای من و برای همه ما بانوخانم بود. او تجسم کامل یک بانو و یک خانم بود؛ مهربان و خوش‌خلق، بزرگوار، زیبا و باوقار، خوش‌ذوق و دانشمند. محضرش محضر سکوت بود و سخن. قشنگ می‌خندید و جذاب، زیبا سخن می‌گفت. گرچه مدعی بود مادری فداکار نبوده است اما فداکارترین مادران بود. کار آسانی نبود با مظاهر مصفا و خاندان مصفا زیر یک سقف زندگی کردن، برخلاف ادعایش بهترین مادران بود و اصلا اضافه کاری نداشت؛ مانند  وصیت‌نامه‌اش که ساده بود و مختصر. معلم بزرگی بود.

او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: دایی‌ام همیشه برای او می‌خواند فخر منی امیربانو، تاج سری امیربانو. زمانی که در خانه قدم برمی‌داشت به او فخر می‌کرد و نه فقط فخر او که فخر همه ما بود. او نه‌تنها بانوی ما، بلکه امیر همه بانوان ایران بود. او نه ‌تنها فخر ما بلکه فخر مادر وطن مظلوم ما بود. یادش و نامش همیشه ماندگار و روانش به روانی رودها بود.

همچنین شکوفه شهیدی، از شاگردان او در سخنانی با بیان این‌که امیربانو با همه اطرافیان و استادان هم‌دوره‌اش متفاوت بود، گفت: آزادگی و پرهیز از دروغ و نامردمی جان‌مایه هنر و فرهنگ ایران است. شعر و ادب چیست جز اعتلای انسان؟ اگر این‌ها درخت وجود ما را هرس نکند و ریشه را قوی نکند و شاخ و برگ نیاورد و ما را پذیرای نور نکند به چه درد می‌خورد؟

او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: امیربانو فرزند شعر نبود، خود شعر بود، موزون و امیدبخش به سیرت و صورت. شعری که وجودش، منشش و روشش سبب اعتلای فرزندان و دانشجویان بود. قصیده  بلند شعور و بیداری و مهر و پایداری بود، در عین‌حال شوخ و شیرین و چنان به دور از پیچیدگی، که پیر و  کودک و نوجوان از شنیدنش خشک می‌شد.

او افزود: امیربانو آموزگاری است که می‌آموزاند اما همزمان می‌آموزد، وجودی است پویا و جست‌وجوگر و جویندگی حتی از نگاهش می‌خرامید و همین جویندگی سبب شوخ‌طبعی و سبکی حضور وزینش بود. حتی در انتقادات تندش از نامداران عرصه ادب زهر و نوش نمی‌دید. شجاع بود، نه تنها از هیچ‌کس حتی از مرگ نترسید.

شهیدی ادامه داد: امیربانو در جایی گفته بود «پدرم دوست داشت من پروین اعتصامی شوم اما نشدم»، به پدر بگویید افتخار می‌کنیم شاگرد امیربانوییم.

بانوخانمی که فخر وطن بود

آنو تاریخ بود، کتاب بود
 

در ادامه مراسم شاهد شهیدی، نوه امیربانو کریمی در سخنانی گفت: امیربانو از نژاد بچه بود. به ما اجازه نمی‌داد لقب مادربزرگ را به او بدهیم برای همین اسمش بانو بود و برای ما سخت بود، نامش شد «آنو».  نه تنها برای ما، برای خیلی‌ها امیربانو، آنو بود. حرف زدن درباره آنویی که می‌شناختیم بسیار بسیار کار سختی است چون جنس و روح رنگ آنو را نمی‌شود در چند کلمه توصیف کرد؛ او شیطونِ همبازی ما بود، باصفاترین همسفر ما بود، باسوادترین معلم بود و از همه مهمتر صمیمی‌ترین دوست ما بود که  دل کندن ازش سخت است.

ایران ما رفت

او افزود: ما فقط آنو را دوست نداشتم، او را می‌پرستیدیم. هرلحظه با آنو بودن غنیمت بود، هر حرفش برامون گنج. ما خوشبخت قدر لحظه‌ها را می‌دانستیم و ترسمان از دست دادن او بود. ما شیفته قصه‌های آنو بودیم. با آنو همیشه حرف بود، آنو تاریخ بود، آنو کتاب بود، آنو مرجع بود. آنو پاسخ همه ندانستن‌ها بود. آنو برای مایی که دور از وطن بودیم، دلیل آمدن بود و برای آن‌هایی که ماندگار بودند، دلیل ماندن. آنو باغ دلگشای ما بود، شادی و نشاط بود و مونس و رفیق بود. صفای ما بود، امید ما بود. ایران ما رفت و  جای خالی‌اش  پرنشدنی است. از روزی که آنو را از دست دادیم، در خانه خالی او در ناباوری به‌سر می‌بریم و در جای جای خانه‌اش به دنبالش می‌گردیم و ما در انتظار این هستیم که این هم یک شیطنت دیگر او باشد و آنو در را باز کند و با قدم‌های محکم  بیاید و با شوخ‌طبعی بگوید «پاشید برید دنبال زندگی.» آنو خورشید ما بود و  خورشید ما غروب کرد ولی نورش تا ابد بر زندگی ما خواهد تابید و خاطرات روشنی روزهای تاریک ما خواهد بود.

در ادامه عیدگاه شعری از مظاهر مصفا در ستایش همسرش امیربانو کریمی خواند.

امیرحسین ماحوزی، استاد زبان و ادبیات فارسی هم در سخنانی ظهار کرد: استاد امیربانو کریمی آن‌قدر باصفا بودند که آدم می‌توانست خودش باشد. فکر می‌کنم شجاعانه‌ترین کار در این مملکت این است که انسان خودش باشد و  خودش را نشان دهد و این چیزی بود که از رفتار ایشان یاد می‌گرفتیم. نگران نباشید چگونه داوری می‌کنند و این یکی از بزرگترین درس‌هایی بود که از  امیربانو گرفتم. امیربانو برای من  مظهر بی‌پروایی و شجاعت بود.

او افزود: نگاه پرمهرش همواره به من باور، امید و انگیزه می‌بخشید. او به دور از غرور و تعصب بود. بی‌ادعا و بسیار بامطالعه. کار دانشجویان را جدی می‌گرفت و می‌خواند و با مهر بسیار آن‌ها را تشویق می‌کرد. مناعت طبع داشت و بسیار جوانمردانه از دوستان خود حمایت می‌کرد. جوانمردی خوی بود و بردباری جزئی از روح لطیف امیربانو بود.

بانوخانمی که فخر وطن بود


در ادامه برومند استاد زبان فارسی خاطراتی از آشنایی‌اش با امیربانو کریمی و مظاهر مصفا و شبی که آن‌ها میهمانش شدند، دعوای بدیع‌الزمان فروزانفر و مصفا بر سر یک شعر و خاطره‌ای از تعلیق مظاهر مصفا را برای حاضران تعریف کرد.

همچنین همایی، دختر جلال‌الدین همایی از شروع دوستی‌شان با دوستی پدر و پدر و دوستی همسران‌شان و تولد و شادی‌های فرزندان‌شان و از دلتنگی‌اش سخن گفت.

منبع: خبرگزاری ایسنا

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.