مربای شیرین هم داستان شیشهی مربایی است که درش باز نمیشود. هوشنگ مرادی کرمانی که با داستانهای طنزآمیزش شناخته میشود. در این اثر نیز مانند سایر آثارش با بازیهای کلامی و خلق موقیتهای طنزآمیز داستانی به شیرینی مربا خلق کرده است.
نویسنده با این زبان طنزآمیز نه تنها به دنبال جلب مخاطب نوجوان و سرگرم کردن اوست، بلکه هدفی والاتر دارد. ایجاد تفکر و پرسش و آگاهی دادن را میتوان از اهداف نویسنده در خلق این اثر دانست. کرمانی چنان با بزرگنمایی موضوعی ساده و پیش و پا افتاده و هیاهو بپا کردن برای هیچ، داستانی جذاب خلق میکند که مخاطب در پیچ و تاب ماجراهایش حیران میماند. جلال نوجوان و شخصیت اصلی داستان وقتی نمیتواند در شیشهی مربا را باز کند، شیشهی مربا به دست، به هر دری میزند تا پاسخی برای این مشکل بیابد. سرانجام کارش به شکایت از کارخانهی مربا میکشد زیرا متوجه میشود در هیچ کدام از شیشههای مربای شرکت مواد غذایی شبدر باز نمیشود. خیلی زود مسئولان کارخانه مرباها را از بازار جمع میکنند و برای جلب رضایت جلال و منصرف کردنش از شکایت، دست به کار میشوند. در ضمن این ماجرا، حاشیهها و شایعات مختلفی که به سرعت در جامعه پخش میشود، بسیار تاملبرانگیز است. شایعاتی که از یک سو فضا را برای منفعتطلبان و احتکارگران هموار میکند و از سوی دیگر موجی از علاقه و حرص به مربا در جامعه ایجاد میکند تا جایی که آمار بیماران دیابتی و افراد دارای اضافه وزن افزایش چشمگیری پیدا میکند. «وقتی توی پیادهرو میرفتند، جا به جا دکمه میدیدند. همهجور دکمهای کف پیادهرو افتاده بود؛ سفید، سیاه، قهوهای و صورتی. کوچک و بزرگ. مال پیراهن مردانه و مانتوی زنانه. آنها که چاق شده بودند و شکمشان گنده شده بود، دکمههای جلوی پیراهن و مانتویشان پریده بود و افتاده بود تو پیادهرو.» (ص79). نویسنده با زبانی طنز به انتقاد از رفتارهای غلط اجتماعی میپردازد با بزرگنماییهای خارج از تصور قبح این رفتارها را به خوبی به تصویر میکشد. «شاید گزافه نباشد اگر بگوییم از دیرباز طنز ابزاری برای بیان نکات اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و یا حتی اغراض سیاسی بوده است؛ چنانکه در ادوار پر اختناق و آشوب ایران زمین، آثار سترگی در عرصهی طنز پدید آمدند که از آن میان میتوان به آثار عبید زاکانی، شوخ طبعیهای شاعرانی چون حافظ، سعدی و بسیاری از اشعار طنز دوران مشروطه مانند اشعار ابوالقاسم حالت اشاره نمود» (برزگر و همکاران، 1401:161).
طنز موجود در این اثر در عین خندهدار بودن، تلخ و تاسفبار است. چرا که نمایان کنندهی ناآگاهی و عدم تفکری است که عوام جامعه با آن دست به گریبانند. قشری که با تفکر و پرسشگری میانهای ندارند و تنها پیروان بی چون و چرای جهل و شایعاتند. «مربای کارخانه شبدر از همه گرانتر بود. میگفتند توی فلز در شیشهها طلا قاتی شده... خیلیها به دنبال مربا بودند. ... شرکتهای تعاونی کارمندی و کارگری از روی دفترچه مربا میدادند... از توی کوچه و پلهی آپارتمانها که رد میشدند، دوست و آشنا و همسایه و غریبه میپرسیدند: «کجا مربا میدهند؟ چند خریدی؟» (ص51). نویسنده با این اثر به دنبال بیدارگری است. به دنبال ایجاد جرقهای است تا مخاطب را متوجه این مساله کند که رفتار، تفکر و نگاه فرد تا چه میزان در شکلگیری زندگی او نقش خواهد داشت اگر بیاندیشد و به دنبال پاسخ باشد.
«مرادی کرمانی دربارهی کارکردهای عمومی طنز و نقش آن به لحاظ اجتماعی و فرهنگی چنین میگوید: «طنز مسائل زیادی را متعادل میکند. طنز در جدیترین کارکرد خودش، آینهای را جلو مردم و جامعه میگذارد و خیلی از مسائل را نشان میدهد» (افضلی و دلفان، 1393: 15).
در آخر نیز نویسنده اثر را با چالشی تازه به پایان میرساند. ...یکی از دخترانی که مانتو هدیه گرفته و از بقیه حواسش جمعتر است و به کوچکترین مسائل اهمیت میدهد، انگشتش را بالا میبرد و از هدیه دهنده میپرسد: «خانم چرا جلوی همهی مانتوها چروک دارد؟» این خود سرآغاز شروعی تازه است...
نظر شما