تحولات لبنان و فلسطین

یعقوب ذاکری درباغی از آن معلم‌هایی است که حالا دوست دارم هم خودش را از نزدیک ببینم و هم مدرسه‌اش را در روستای چهکار میناب. دیدن مدرسه‌اش البته بیشتر به‌خاطر کتابخانه مدرسه است که عکس‌هایش هم دل از آدم می‌برند، چه رسد به اینکه از نزدیک آن را ببینی. ذاکری از آن دست معلم‌هایی است که مدرسه و بچه‌ها ...

درباره معلم مینابی و یکی از زیباترین کتابخانه‌های کلاسی ایران / فرای کتاب‌ها، آن سوی مدرسه

یعقوب ذاکری درباغی از آن معلم‌هایی است که حالا دوست دارم هم خودش را از نزدیک ببینم و هم مدرسه‌اش را در روستای چهکار میناب. دیدن مدرسه‌اش البته بیشتر به‌خاطر کتابخانه مدرسه است که عکس‌هایش هم دل از آدم می‌برند، چه رسد به اینکه از نزدیک آن را ببینی. ذاکری از آن دست معلم‌هایی است که مدرسه و بچه‌ها عشق او هستند و خیلی بیشتر از چیزی که نظام آموزشی ما از یک معلم انتظار دارد به بچه‌ها یاد می‌دهد. خلاصه او معلم نمونه‌ای است که در ۱۶سال خدمتش به هر مدرسه و روستایی رفته، خیر او نصیب دانش‌آموزان و روستا شده است. باید از معلمی مثل ذاکری درباغی بیشتر نوشت تا آدم‌ها و معلم‌های بیشتری به راه او بروند. 

 من روستایی‌ام
من متولد اول فروردین ۱۳۶۶ در روستای کولغ کاشی میناب در استان هرمزگان هستم. خانواده ما از لحاظ مالی خیلی وضعیت خوبی نداشتند، قاعدتاً وقتی خانواده وضعیت مالی خوبی نداشته باشد، افراد خانواده هم نمی‌توانند به خیلی از چیزهایی که می‌خواهند برسند. از طرفی فکر می‌کنم همین مقدار موفقیتی که در بزرگسالی بدست آوردم به خاطر همان سختی‌هایی بود که در کودکی کشیدم. 
از لحاظ درسی در سال‌های ابتدایی به‌خصوص اول ابتدایی درسم خوب نبود. سال اول ابتدایی چون معلم، آشنای ما بود، به من نمره داد و قبول شدم اما در سال دوم خانم معلمی بود که مهربان بود و به بهتر شدن درس من کمک می‌کرد. با تمام شدن سال دوم ابتدایی دوباره درس من افت کرد تا وقتی وارد دوره راهنمایی شدم که کم‌کم درسم خوب شد و وقتی وارد دبیرستان شدم جزو شاگردان خوب مدرسه بودم. در دبیرستان بود که متوجه شدم بعضی از درس‌ها را دیر یاد می‌گیرم، برای همین باید آن درس‌ها را زیاد تکرار کنم و همین کار را هم کردم. روستای ما فقط مدرسه ابتدایی داشت و برای مدرسه راهنمایی باید چیزی حدود ۵کیلومتر را هر روز پیاده‌روی می‌کردیم تا به مدرسه در یکی از روستاهای دیگر برسیم. برای دبیرستان مسافت بیشتر شد و چیزی حدود ۷کیلومتر باید راه می‌رفتیم تا به مدرسه برسیم. گاهی موتور و ماشین بود اما به همان پیاده رفتن عادت کرده بودیم. برای اینکه به کلاس برسیم باید یک ساعت زودتر از خانه بیرون می‌زدیم و قاعدتاً این سختی‌های خودش را داشت.
در دوره دبیرستان همیشه یکی از آرزوهایم این بود معلم شوم، چون هم شغل آبرومند و شرافتمندانه‌ای بود و هم پس از پایان دوره تربیت معلم می‌توانستم سر کار بروم و کارم تضمین شده بود. برای همین در سال‌های دوم و سوم دبیرستان کم کم خواندن برای کنکور را شروع کردم، اما اوج خواندن من برای ورود به تربیت معلم همان سال آخر دبیرستان بود و خوشبختانه به آرزویم که ورود به تربیت معلم بود هم رسیدم. فوق‌دیپلم آموزش ابتدایی را از دانشگاه فرهنگیان شهید باهنر بندرعباس گرفتم و لیسانس آموزش ابتدایی را هم از دانشگاه فرهنگیان شهید بهشتی بندرعباس. سال ۱۳۸۷ کارم را به عنوان معلم در آموزش و پرورش آغاز کردم.روز اول معلمی غیر از بخش روبه‌رو شدن با بچه‌ها که برایم جذاب بود، بقیه مواردش خیلی خوب نبود، چون باید به روستای
 دور افتاده‌ای برای خدمت می‌رفتم و وسیله‌ای هم نداشتم، بنابراین باید چیزی حدود ۱۰ کیلومتر پیاده‌روی می‌کردم تا به روستای موردنظر در بخش توکهور میناب برسم. روز اول ناآشنا بودن با منطقه و اینکه شب را چگونه سر کنم، کجا خانه بگیرم و مسائلی از این دست برایم سخت بود، با این حال ۶ سال در آن منطقه که منطقه محرومی بود، خدمت کردم. 
مدرسه‌ای هم که باید در آن خدمت می‌کردم وضعیت بدی داشت. چون آن منطقه کشاورزی است و کارگران فصلی زیادی به آنجا می‌آیند کرایه خانه‌ها هم زیاد و عملاً خانه برای اجاره کردن هم کم بود؛ اما کارم شروع شد.

درباره معلم مینابی و یکی از زیباترین کتابخانه‌های  کلاسی ایران / فرای کتاب‌ها، آن سوی مدرسه


گفتم تنبیه نمی‌کنم
ما نسلی بودیم که در سال‌های تحصیل گاهی از معلم‌ها کتک خورده بودیم، برای همین اول تدریسم چون تجربه لازم را نداشتم من هم فکر می‌کردم باید دانش‌آموز را کتک بزنم تا درس بخواند، اما شکر خدا خیلی زود و در همان سال اول ابتدایی متوجه شدم تنبیه دانش‌آموز چاره کار نیست، بلکه باید با خلاقیت و عشق، دانش‌آموزان را به درس خواندن تشویق کنم و به این سمت رفتم. سعی می‌کردم با کارهای خلاقه، دانش‌آموزان را به درس خواندن تشویق و مدرسه را برای آن‌ها جای دوست‌داشتنی کنم، غیر از این مورد از همان سال‌های ابتدای خدمت دوست داشتم تجربیاتم را در حوزه معلمی با دیگر معلمان در میان بگذارم. این اتفاق از زمانی که در روستای چراغ‌آباد بخش توکهور مشغول تدریس بودم شروع شد. مدیر دبستان، عزیزی بود که با او دوست شده بودم. یعنی ارتباط ما دو نفر فقط ارتباط دو همکار نبود برای همین امکاناتی مثل دستگاه کپی، کامپیوتر و این چیزها را در اختیارم قرار داده بود. همان روزها بود که چیزی با نام نشر یک به ذهنم آمد. فکر کردم نشریه مانندی به صورت کپی آماده کنم و آن را در اختیار معلم‌ها و مدیران در دیگر مدارس قرار دهم و با این کار، تجربیات خود در معلمی را به اشتراک بگذارم. به عنوان مثال به ذهنم رسیده بود در زنگ هنر برای دانش‌آموزان، موسیقی هم پخش کنم. این، کار تازه‌ای در کلاس درس بود و دانش‌آموزان هم از آن استقبال کردند. یا مثلاً به ذهنم رسیده بود به دانش‌آموزان موفق گاهی به جای دادن جایزه‌هایی مثل دفتر، مداد و... مقداری پول در پاکتی بگذارم و اهدا کنم تا خودش چیزی را که دوست دارد بخرد. این کارها سبب شد در الگوهای تدریس در شهرستان 
برگزیده شوم و همین، برای کار بیشتر به من انگیزه داد. در کنار این، توانستم در مسابقات مقاله‌نویسی و کارهایی از این دست هم جوایز کسب کنم که موجب انگیزه بیشتر در کارم شد. با این همه وقتی سال۹۶ رسید ترجیح دادم مسیر و کاری را که می‌کنم تغییر دهم تا بتوانم نتیجه بهتری بگیرم. سعی کردم به جای اینکه خودم بیشتر دیده شوم، دانش‌آموزانم بیشتر دیده شوند چون آنجا به این نتیجه رسیده بودم که برای رشد کردن خودمان باید کمک کنیم دیگران رشد کنند و اگر دیگران رشد کنند، سرعت رشد ما هم سریع‌تر می‌شود. این‌ها چیزهایی است که من در عمل به آن رسیدم؛ نه اینکه آن‌ها را از کتاب‌ها یاد گرفته باشم. برای همین وقتی سال ۱۳۹۷ در دبستان چند پایه سحر روستای خشک‌آباد به عنوان یکی از محروم‌ترین روستاهای کشور مشغول به تدریس شدم، سعی کردم ایده‌هایی را که دارم با این نگاه اجرایی کنم. آن سال همه سعی من این شد باور دانش‌آموزان کلاس سوم را که ۹نفر بودند، تغییر دهم و به آن‌ها بگویم شما هم می‌توانید؛ برای همین در ابتدا در ساعت‌های درس نگارش به آن‌ها داستان‌نویسی آموزش دادم . با این کار به دنبال این بودم هم دانش‌آموزانم فن بیان بهتری پیدا کنند و هم به خودباوری برسند. می‌خواستم بفهمند اگرچه دانش‌آموز روستایی هستند و محروم از امکانات، اما می‌توانند کارهای بزرگ انجام دهند.
 از طرفی وقتی در مدارس برای دانش‌آموزان کار جدید انجام می‌دهید که مورد پسند آن‌هاست و با روحیه آن‌ها سازگار است، از این کار لذت می‌برند و من دوست داشتم ماندن در مدرسه برای دانش‌آموزانم همراه با لذت باشد نه از روی اجبار. روی دیگر سکه این بود چون روستا محروم بود و بچه‌ها از داشتن کمترین امکانات هم بی‌بهره بودند دوست داشتم با این کار بتوانم مشارکت‌هایی برای بهتر شدن وضع دانش‌آموزان دریافت کنم که خوشبختانه اتفاقات خوبی افتاد. 

درخشش بچه‌های خشک‌آباد 
پس از تلاش فراوان، کتابی از داستان‌های ۹ دانش‌آموز کلاس سومم در روستای خشک‌آباد چاپ شد. عنوان کتاب را هم گذاشتم «۹ داستان از ۹ نویسنده کوچک» شامل داستان‌های دانش‌آموزان پایه سوم. 
البته این را هم بگویم که هزینه چاپ این کتاب را از جیبم پرداخت کردم، چون دوست داشتم به هر قیمتی که شده این کار انجام شود. سال۱۳۹۷ که کتاب چاپ شد، به علت رنگی بودن ۵میلیون تومان برای چاپ آن هزینه کردم. هر چند در ابتدا به اندازه زحمتی که کشیده بودم، هزینه مالی که کرده بودم و تلاش بچه‌ها، کتاب آنچنان که باید و شاید دیده نشد.
 توقع داشتم در همان روستا، دهیار و شورای روستا که شاهد این زحمت بودند به کتاب توجه بیشتری نشان دهند و این کتاب بهانه‌ای باشد برای توجه بیشتر به دانش‌آموزان. همان‌طور که گفتم من از انجام این کار لذت بردم و بچه‌ها هم خیلی خوشحال شدند، اما آن نتیجه‌ای ر�� که به دنبال آن بودم، نگرفتم.  سال بعد، مدیر مدرسه پیشنهاد داد کار را ادامه دهیم. یادم هست همان سال یکی از نشریات استان مطلبی درباره مدرسه ما نوشت و این، انگیزه من را برای کار جدی‌تر بیشتر کرد. 
خوشحال بودم که بالاخره کار ما جایی دیده شد و بچه‌های روستای خشک‌آباد و کتابی که نوشته بودند، معرفی شد. آنجا بود که از آموزش و پرورش با من تماس گرفتند و بعضی سایت‌ها و نشریات دیگر هم سراغ ما آمدند. در کنار نشریات، مراکز خیریه هم کار ما را دیدند و یادم هست مؤسسه خیریه مهربانی در سه سال، چیزی حدود ۳۰۰میلیون تومان امکانات مختلفی در اختیارم قرار داد و این سبب شد غیر از رسیدگی به وضع مدرسه، به بعضی از مدارس دیگر هم تجهیزاتی اهدا کنیم. 
به نوعی می‌توانم بگویم سکوی پرتاب من برای کمک به دانش‌آموزان محروم، همان مدرسه روستای خشک‌آباد و دیده شدن کتاب بچه‌ها بود. در سال۱۳۹۸ کتاب دیگری هم چاپ کردم با عنوان «۱۵ داستان از ۱۵ نویسنده کوچک» شامل داستان‌های ۱۵دانش‌آموز پایه سوم تا ششم دبستان چندپایه سحر خشک‌آباد که خوشبختانه توانست رتبه برتر جشنواره ملی استعدادیابی کودکان را در سطح کشور بدست بیاورد.
در همان سال۱۳۹۷ کتاب «راهنمای عمل ارزشیابی کیفی توصیفی» ویژه مطالعه معلمان مدیران و مدرسان را به چاپ رساندم. کتاب «هنر تا کردن کاغذ» یا همان اوریگامی کودکان را نیز چاپ کردم؛ دلیل چاپش این بود که فکر کردم در مدارس چند پایه به هنر آن‌گونه که باید و شاید پرداخته نمی‌شود. این کتاب را برای مطالعه و یادگیری معلمان پیش‌دبستانی، اولیا و معلمان ابتدایی و راهنمایی به چاپ رساندم.

درباره معلم مینابی و یکی از زیباترین کتابخانه‌های  کلاسی ایران / فرای کتاب‌ها، آن سوی مدرسه


الگوی من فنلاند بود
سال‌های گذشته به خاطر فعالیت‌هایی که انجام داده‌ام و مردم در جاهای مختلف کشورمان این فعالیت‌ها را دیده‌اند، باز هم کمک‌های مختلفی از قبیل وسایل موردنیاز دانش‌آموزان به دست من رسید که به مدارس شهرستان رساندم. وقتی برای ادامه خدمت به مدرسه موسوی فرد چهکار آمدم، اینجا هم همان مشکلات روستای خشک‌آباد یعنی کمبود امکانات را داشتم، اما مزیت این مدرسه این بود که هم مدیر و هم آموزگار بودم. دلم می‌خواست برای دیده شدن مدرسه و جلب مشارکت‌های مردمی در این مدرسه هم همان کارها را انجام دهم.
 برای همین پیش از هر چیزی شروع کردم به آموزش داستان‌نویسی به بچه‌ها و کتاب«۲۰داستان از۲۰ نویسنده کوچک» مجموعه داستان های دانش آموزان مدرسه شهیدموسوی فرد چهکار حاصل آن شد. همزمان به ذهنم رسید کتابخانه کوچکی راه‌اندازی کنم.
 برای این کار با خودم فکر کردم چیزی حدود ۱۰ تا ۱۵ میلیون باید هزینه کنم که کتابخانه‌ای متفاوت از کتابخانه کلاسی باشد که داشتیم. در ذهنم چیزی مانند کتابخانه‌های کشور فنلاند بود که برای من الگو بودند. دلم می‌خواست چیزی که درست می‌کنم هم کلاس درسی بچه‌ها باشد هم کتابخانه‌ای که سبب تحول درسی آن‌ها شود. خیلی زود مبلغ ۱۰میلیون تومان را بدست آوردم. 
من با کمک خیریه مهربانی و کمک‌های مردمی، کتابخانه را در پنج فاز پیش بردم. مثلاً اول ویدئو پروژکتور و سه کامپیوتر خریدیم که یکی از آن‌ها را به مدرسه روستای خشک‌آباد و یک کامپیوتر را به روستای دیگری اهدا کردیم و یک کامپیوتر هم برای کتابخانه دبستان خودم بود. در فصل پنجم که فاز نهایی کتابخانه بود، برای پول مانده بودم. این همزمان شده بود با تابستان و دلم می‌خواست از فرصت تابستان برای آموزش بچه‌ها استفاده کنم، آن هم در محیطی متفاوت. برای تهیه این پول تلاش کردم اما متأسفانه نتوانستم آن را فراهم کنم، برای همین وامی که قبلاً برای خودم دنبال آن بودم را گرفتم و با آن، کار را تکمیل کردم. 
هرچند مؤسسه مهربانی بعداً از طریق فراخوان عمومی مبلغ را به من برگرداند. در همه این سال‌ها به دنبال این بودم دانش‌آموزان مدرسه را فقط جایی برای آموختن آنچه در کتاب‌ها آمده، ندانند و به آن‌ها مهارت‌های زندگی و بیشتر از آن یاد بدهم. چیزهایی که ممکن است در کتاب‌های درسی نیامده باشد اما در زندگی هر کدام از ما لازم است. مثلاً آموزش عکاسی یا آموزش گرافیک با موبایل و طراحی پوستر و چیزهایی از این قبیل که روزی به درد آن‌ها خواهد خورد.
 آموزش داستان‌نویسی در این روستا هم به چاپ کتاب ختم شد. دلم می‌خواست رونمایی از کتاب دانش‌آموزان را هم برگزار کنم. رونمایی کتاب بچه‌ها که ۲۸ آذر همین امسال برگزار شد همزمان شد با افتتاح کتابخانه به صورت رسمی. برای تجهیز و راه‌اندازی کتابخانه حدود ۱۰۰میلیون تومان هزینه شده است.

درباره معلم مینابی و یکی از زیباترین کتابخانه‌های  کلاسی ایران / فرای کتاب‌ها، آن سوی مدرسه


آرزوی من
من در همه این سال‌ها آرزوهای زیادی داشته‌ام و دارم، اما یکی از مهم‌ترین آرزوهایم این است با کارهایی که انجام می‌دهم به دیگران کمک کنم و دیگران از این کارها لذت ببرند. زندگی در دنیا باید همراه با لذت باشد و برای من این لذت در کمک کردن به دیگران و بیش از هر کسی دانش‌آموزان است، به‌خصوص دانش‌آموزانی که در روستاهای 
دور افتاده و محروم زندگی می‌کنند.

برخی افتخارات
کسب مقام نخست الگوهای برتر تدریس با رویکرد درس‌پژوهی معلمان چندپایه سال ۹۴-۹۳
کسب مقام نخست از نگاه معلم بخش مقالات (بررسی کتب جدیدالتألیف ابتدایی) در منطقه سال ۹۴-۹۳
کسب مقام دوم الگوهای برتر تدریس معلمان چندپایه سال ۹۵-۹۴
کسب مقام سوم بخش مقالات از نگاه معلم (بررسی و تحلیل کتب جدیدالتألیف ابتدایی) سال ۹۵-۹۴
خبرنگار: عباسعلی سپاهی یونسی

منبع: روزنامه قدس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.