تحولات لبنان و فلسطین

سال‌های ۵۸ و ۵۹ در کنار اخبار ضد و نقیض و شایعات مختلفی که هرازچندی به گوش می‌رسید، نام «ساواما» خیلی بیشتر از بقیه حرف و حدیث‌ها تکرار و حتی در برخی روزنامه‌ها و ارگان‌های مربوط به گروه‌ها و سازمان‌های مختلف به‌خصوص ضد انقلاب چاپ می‌شد.

ضدغربی‌های ضدشرق!

حوالی امروز  / سال‌های ۵۸ و ۵۹ در کنار اخبار ضد و نقیض و شایعات مختلفی که هرازچندی به گوش می‌رسید، نام «ساواما» خیلی بیشتر از بقیه حرف و حدیث‌ها تکرار و حتی در برخی روزنامه‌ها و ارگان‌های مربوط به گروه‌ها و سازمان‌های مختلف به‌خصوص ضد انقلاب چاپ می‌شد. اینکه قرار است جمهوری اسلامی هم تشکیلاتی اطلاعاتی و امنیتی به جای ساواک راه بیندازد و فضای خفقان امنیتی را بر جامعه حاکم کند! آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی از گفت‌وگو با یکی از مسئولان ارشد اداره کل هشتم ساواک (اداره ضدجاسوسی) است که نشان می‌دهد تشکیلات «ساواما» اگرچه شایعه نبوده است اما آن جور که سلطنت‌طلبان، منافقین یا توده‌ای‌ها می‌گفتند، هیولای امنیتی و ماشین سرکوب و اختناق هم نبوده و به مسائل سیاسی داخلی مملکت کاری نداشته است. این مطلب در پایگاه «مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی» منتشر شده است.

تو سرکوبگر نبودی
من تا ۲۲ بهمن در ساواک مشغول کار بودم. یعنی دقیقاً روز ۲۲ بهمن در اداره (ضدجاسوسی) بودم که گفتند مردم دارند اداره را می‌گیرند... بلند شدم از دفتر بیرون آمدم که از مجموعه خارج شوم. دیدیم که در و گیت اول باز است و تعداد زیادی از مردم دارند می‌آیند داخل. ما هم از کنار این جمعیت، آرام رفتیم بیرون... من به خاطر مسائل امنیتی، از سه ماه قبل از پیروزی انقلاب دیگر منزل خودم نمی‌رفتم و در منزل یکی از اقوام ساکن بودم.
رفتیم آنجا. این فامیل ما هم خیلی اصرار داشت که بلند شو برویم توی جمعیت بین مردم. می‌گفتم آخه برای چی؟! می‌گفت پاشو برویم ببین چه جمعیتی است. خلاصه ما از صبح بلند می‌شدیم می‌رفتیم بین جمعیت و تظاهرات، جاهای مختلفی را می‌گرفتند و ما هم بودیم... فکر ‌کنم اولین روزهای اسفندماه بود که از نخست‌وزیری آمدند سراغ ما. معاونت امور انقلاب که ساواک را تحت سرپرستی داشت، آقای یزدی بود. درباره تشکیلات ساواک، ادارات کل، افراد و بخش‌های مختلف سؤالاتی می‌پرسیدند و من جواب می‌دادم و یکی از آن‌ها هم به سرعت همه‌چیز را می‌نوشت.
مدتی بعد هم آقای دکتر مصطفی چمران من را خواست و به جایی مثل یک خانه ‌امن در نخست‌وزیری رفتم و با ایشان صحبت کردم... ایشان گفتند ما می‌دانیم که شما دخالتی در مسائل امنیت ‌داخلی و سرکوب مبارزین و امثال این‌ها نداشتید... در رابطه با ادارات‌کل ساواک و بخش‌های مختلفش سؤالاتی کردند... گفتند اگر ممکن است به طورمکتوب اطلاعات جامعی در این باره بنویسید... من هم حدود ۴۰۰-۳۰۰ صفحه نوشتم و تحویل نماینده دکتر چمران دادم. اطلاعات اساسی درباره یک سازمان اطلاعاتی و وظایف و مسئولیت‌هایی که دارد، چارت اداری و دایره و بخش‌های لازم و مسائل این چنینی... .ظاهراً دکتر چمران، تیمسار علوی را خواسته بود و گفته بود این تشکیلات اطلاعاتی ضدجاسوسی را دوباره جمع و سازماندهی کنید.
ایشان هم قرار شد بچه‌های ضدجاسوسی، اطلاعات خارجی و بچه‌های فنی را (که کارشان ورود پنهان و شنود و این‌ها بود) بررسی کند و افرادی که سالم و قابل تعامل هستند را در الگویی مجدد سازماندهی کند. آقای علوی هم یک طرح ۵۰-۴۰ صفحه‌ای خطاب به دکتر چمران نوشته بود که با این ترکیب می‌توان کار را شروع کرد و بعداً توسعه داد...  .

کار را شروع کن
به تیسمارعلوی سپرده بودند که یک ساختمان بگیر و کار را شروع کن. او هم یک ساختمان چندطبقه حوالی میدان ونک گرفت و شد یک شرکت پوششی با اسم و تابلو و ظواهر لازم. جذب نیروها هم صورت گرفت، یعنی با بچه‌های سابق تشکیلات دوباره مصاحبه شد و آن‌هایی که مخالف نبودند و دشمنی نداشتند، مجدد به کار فرا خوانده شدند. چارت تشکیلات هم سازماندهی و کار دوباره شروع شد... در همان جلسات و مذاکرات اولیه که دکتر چمران با تیمسار علوی داشت، گفته بود شما می‌دانید الان همه چیز سیستم عوض شده؟
آقای علوی پاسخ داده بود بله، متوجهیم... ما خودمان پیش از انقلاب بیشتر با آمریکایی‌ها و در مرحله بعدی با انگلیسی‌ها همراه و هم‌سو بودیم... شما اگر چشم‌های من را ببندید و ببرید سفارت آمریکا، می‌توانم بگویم بخش «سیا» کجاست، چه افرادی پرسنل سیا هستند و شغل دیپلماتیکشان پوششی است... دکتر چمران هم گفته بود  شما بهتر می‌دانید که دکترین ما در واقع مبارزه با غرب است... بر همین اساس هم چارتی تهیه و اهداف و اولویت‌های این سازمان جدید (ضدجاسوسی) مشخص و ابلاغ شد. مرحوم دکتر چمران در مسائل اطلاعاتی شمّ خیلی عالی و خوبی داشت... ما متخصصین هر موضوع را از حیطه‌ای که در آن بودند، منفک نکردیم.
یعنی  همان پرسنلی که پیش از انقلاب روی سفارت آمریکا کار می‌کردند را اینجا هم گذاشتیم... منتها آن‌هایی که رصد آمریکایی‌ها بهشان سپرده شده بود - نه عمدتاً؛ ولی بعضاً - آن گرایش و حس لازم را نداشتند. این واقعیتی است که نمی‌شود انکارش کرد. یعنی شاید آن انگیزه‌ لازم را برای کشف و افشای فعالیت اطلاعاتی آمریکایی‌ها نداشتند... برخی‌ها هم تخصص اصلی قبل از انقلابشان کار روی کشور شوروی و اقمارش بود (برای همین اغلب دستاوردهای این تشکیلات ضدجاسوسی به جای اینکه ضدآمریکایی باشد ضد شوروی و علیه شرق بود)... مثلاً دستگیری محمدرضا سعادتی... ما اطلاع دادیم که یکی از عوامل سازمان مجاهدین خلق (سعادتی) با شوروی‌ها قرار تشکیلاتی دارد. 
گفتند او را حین تماس دستگیر کنید. هم دستگیری و هم بازجویی اولیه‌ او توسط بچه‌های ما انجام شد. دکتر چمران هم رفته بود آنجا... می‌گفتند خیلی ناراحت و خشمگین شده بود از این کار سعادتی و سازمان (منافقین)... از سال ۶۰ هم که دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری شکل گرفت، کنار هریک از مسئولان و افراد تشکیلات ما، یکی از نیروهای جدید را گذاشتند تا انتقال تجربه صورت بگیرد. این اتفاق افتاد و مدتی بعد عملاً این دوستان بخش مهمی از کار را تحویل گرفتند.
منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.