تحولات لبنان و فلسطین

سردار اکبر نجاتی که تقریبا در همه عملیات‌های دفاع مقدس حضور داشته، به نوعی تاریخ شفاهی جنگ است که در این گفتگو از خاطراتش روایت می‌کند.

«جان‌»بازی تا پای جان

به گزارش قدس خراسان، سردار اکبر نجاتی از همان روزهای اول جنگ به جبهه رفته و با آنکه پای راستش را از دست داده اما تا آخر جنگ، میدان را خالی نکرد. 

وی در آن سال‌ها مسئول ادوات، معاون گردان تیپ زرهی ۲۱ امام رضا(ع)، معاون تیپ امام موسی ‌کاظم(ع) و مسئول ادوات تیپ الحدید بوده است. پس از جنگ تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته امور دفاعی در دانشگاه امام حسین(ع) درسش را ادامه داد و با عنوان مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی بازنشسته شد. او  تاریخ شفاهی جنگ است و به طور تقریبی در همه عملیات‌ها حضور داشته است، پای صحبت‌هایش نشستیم تا گوشه‌ای از روایتش را بشنویم. 

اکبر نجاتی متولد ۱۳۴۲ در مشهد است، خودش در مورد اعزامش به جبهه و انگیزه لباس رزم پوشیدنش این طور می‌گوید: جنگی که رژیم بعث در ۳۱ شهریور سال ۵۹ به کشورمان ایران تحمیل کرد و هر روز خبرهای ناگواری مانند سقوط خرمشهر و دیگر شهرها و روستاها در مناطق جنگی به گوش می‌رسید، سبب شد تصمیم بگیرم به جبهه بروم. 

وی آن زمان دانش‌آموز سال دوم هنرستان سیدجمال در رشته برق بوده است اما دی ماه سال ۱۳۵۹ از طریق نیروهای شهید چمران عازم جبهه شد.

«آنجا مردم همه خانه و زندگیشان را رها کرده بودند، وارد یکی از خانه‌های روستایی شدم و مشاهده کردم فرش پهن است و گهواره بچه در کنار خانه رها شده، مشخص بود خانه متعلق به یک زوج جوان با یک فرزند شیرخوار بوده که مجبور به فرار شده‌اند، دیدن این وضعیت خیلی آزاردهنده بود... گاوها و احشام مردم همین طور بین نیروهای خودی و دشمن سرگردان بودند و هر از گاهی با گلوله خمپاره دشمن تلف می‌شدند». 

این تصویر دردناک، بخشی از توصیف سردار اکبر نجاتی از حضورش در دو جبهه سوسنگرد در روستای مالکیه و جبهه طراح با نیروهای شهید چمران است.

این جانباز سرافراز وطن ادامه می‌دهد: پس از اینکه حدود یکی دو ماهی با نیروهای چمران به عنوان آرپی‌جی زن همکاری داشتم به نیروهای خراسان پیوستم و در آنجا به همراه ۹ نفر دیگر برای گذراندن دوره دیده‌بانی به دانشکده توپخانه ارتش اصفهان اعزام شدیم و پس از آن به جبهه فارسیات که تقریباً اول جاده اهواز- خرمشهر بود رفتیم.

دیده‌بانی در جبهه و همزمان رسیدگی به درس و مشق 

نجاتی می‌گوید: سال ۱۳۶۰ سد کرخه تخلیه و آب زیر پای دشمن را گرفت و با این کار جبهه فارسیات تخلیه شد و به جبهه الله‌اکبر رفتیم، در ارتفاعات الله‌اکبر بالاسر سوسنگرد و حمیدیه دیده‌بانی کردیم و پس از ۷-۶ ماه حضور در جبهه برای امتحانات سال دوم هنرستان به مشهد برگشتم و پس از شرکت در امتحانات و نام‌نویسی برای سال تحصیلی آینده، آبان ماه دوباره به جبهه برگشتم. در این فاصله عملیات طریق‌القدس انجام شده بود و ما به جبهه چذابه اعزام شده و با توجه به سابقه دیده‌بانی به عنوان مسئول دیده‌بانی تیپ ۲۱ امام رضا(ع) منصوب شدم. در زمستان سال ۱۳۶۰ عراق به چذابه حمله کرد و نیروهای خراسان با جانفشانی به شدت از تنگه چذابه دفاع کردند و در مقابل یک ارتش ایستادند یعنی تیپ ۲۱ امام رضا(ع) به فرماندهی شهید خادم‌الشریعه و معاون وی یعنی شهید چراغچی در سه جبهه غرب، چذابه و نبئه در مقابل ارتش صدام ایستادند. در این عملیات تعداد زیادی از دیده‌بان‌های ما شهید یا مجروح شدند، مسئول ادوات ما شهید محصل بود که به شهادت رسید اما دشمن نتوانست به اهدافش برسد و ۱۰۰ نفر بیشتر پیشروی نکرد و به مواضع قبلی بازگشت، این شکست برای دشمن سنگین و سبب سرشکستگی بود به طوری که برای جبران دست به فرافکنی و دروغ زد و با پخش مداوم فیلم‌های تصرف بستان که مربوط به سال گذشته بود، سعی در القای این دروغ داشت.

وی در عملیات‌های فتح خرمشهر و رمضان حضور داشت و پس از آن برای امتحانات به مشهد برگشت و پس از نام‌نویسی پایه بعدی دوباره به جبهه رفت. 

نجاتی درباره بازگشت دوباره خود می‌گوید: این بار به عنوان فرمانده گردان پیاده در جبهه سومار برای عملیات مسلم بن عقیل(ع) حضور پیدا کردم تا زمانی که تیپ از آنجا به جنوب منتقل شد و برای عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک به عنوان فرمانده گردان پیاده نازعات حضور یافتم. پس از آن برای عملیات والفجر۳ به لشکر نصر رفتم و به عنوان معاون تیپ امام موسی کاظم(ع) در عملیات والفجر۳ شرکت کردم؛ لشکر نصر و تیپ امام رضا(ع) توانستند دشمن را از ارتفاعات کله‌قندی و جاده مشرف به ایلام دهلران عقب بزنند و تعداد زیادی از ارتش بعث به اسارت درآمدند و دشمن در این عملیات شکست بسیار سختی خورد. پس از آن برای عملیات والفجر۴ به مریوان رفتیم و بعد از آن برای عملیات خیبر دوباره به جنوب برگشتیم و در این عملیات توانستیم به شرق دجله برسیم و حدود یک هفته در آنجا با دشمن جنگیدیم و رژیم بعث در آنجا از سلاح شیمیایی استفاده کرد ولی این معطلی یک هفته‌ای دشمن سبب شد یگان‌هایی که در جزایر مجنون عملیات کرده بودند بتوانند آنجا را تثبیت کنند. 

نجاتی که در زمستان ۶۴ به عنوان فرمانده تیپ امام موسی(ع) در عملیات بدر شرکت کرد، درباره نخستین مجروحیتش می‌گوید: توانستیم در موج اول عملیات اهداف تعیین شده را بگیریم و در حالی که با قایق به خشکی دشمن می‌رفتیم موقع پیاده شدن مورد اصابت تیر قرار گرفتم و پس از حدود ۱۰ ساعت به خشکی رسیدیم و پس از آن به شیراز منتقل شدم و آنجا هم ۲۰ روز بستری بودم و به مشهد منتقل شدم.

از وی درباره ازدواجش که می‌پرسم، پاسخ می‌دهد: همزمان با عملیات والفجر۳ در مشهد ازدواج کردم. سه ماه پس از ازدواج خانواده را با خودم به مناطق جنگی بردم و همزمان با مجروحیتم در عملیات بدر نخستین فرزندم به دنیا آمد در حالی که خودم در بیمارستان شیراز بستری بودم. دومین فرزندم زمانی که در عملیات کربلای۵ بودم در اهواز به دنیا آمد. پس از بهبودی به حج واجب رفتم و پس از برگشت، به عنوان فرمانده تیپ الحدید ادوات لشکر نصر منصوب شدم. 

قطع پای راست در والفجر۸

وی اضافه می‌کند: در عملیات والفجر۸ که در شهر فاو عراق انجام شد و رزمندگان ما از روی رودخانه اروند عبور کردند من روز دوم عملیات آنجا مجروح شدم و پای راستم قطع شد. پس از بهبودی با عصا به جبهه برگشتم و در عملیات کربلای یک شرکت کردیم. 

نجاتی با بیان اینکه در عملیات‌های‌ کربلای ۴ و ۵ هم حضور داشتم، ادامه می‌دهد: با اجرای آتش‌های دقیق و مؤثر به نزدیکی‌های شلمچه در خاک عراق رسیدیم و تلفات بسیار سنگینی به دشمن وارد کردیم، با این عملیات دنیا فهمید صدام قابل سرمایه‌گذاری نیست.

وی از حسرتش برای محرومیت اجباری حضور در جبهه می‌گوید و عنوان می‌کند: پس از آن برای عملیات‌های نصر۴ و نصر۸ و بیت‌المقدس به غرب رفتیم و در زمستان سال ۶۶ پای چپم مجروح شد و از زانو شکست و پس از آن تا آخر جنگ به خاطر مجروحیت تنها پایی که داشتم روی ویلچر بودم و نتوانستم به جبهه برگردم.

خبرنگار: معصومه مؤمنیان

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.