علی لاریجانی گفته است: عقلا محبوب خداوند هستند. هرچند ممکن است مغضوب یک عده باشند و ادامه سخنانش به حوزههای سیاسی میرسد که چندان حیطه بحث امروز من نیست ، اما صحبت از عقل و مبنای نظریه پردازی اقتصادی نیز عقلایی فرض کردن رفتار انسانها است و نمیتوانم از این عبارت "عقل در غربت" گذر کنم.
جناب لاریجانی تورقی اگر در صفحات ابتدایی کتب اقتصادی کنید میخوانید: عقلانیت یعنی همه افراد جامعه در پی حداکثر ساختن دستاورد خود هستند. عقلانیت چارچوبی است که بهترین انتخابها را برای برآوردن ترجیحات ارائه میکند. در این مسیر برای پیش بینی و برنامه ریزی بهینه اقتصادی، همه مردم حدسهایی دارند که در چارچوب نظریه بازیها، فرض میشود حدسهای هرکسی با حدسهای دیگران سازگار است. به این معنی است که هیچ فرد عقلایی نمیتواند انتظار داشته باشد فرد عقلایی دیگری که همان اطلاعات را دارد، مسیر دیگری را طی کند. به عبارت دیگر، هیچ فرد عقلایی انتظار ندارد توسط فرد عقلایی دیگری، غافلگیر شود و یا رفتار غافلگیر کننده ای از او انتظار ندارد.
جان هارسنی، اقتصاددان آمریکایی-مجاری و نوبلیست اقتصاد سال ۱۹۹۴ معتقد است: هنگامی که دو فرد عقلایی دارای اطلاعات مشابه هستند، باید استنتاج مشابهی داشته باشند و به طور مستقل از هم به نتایج یکسانی برسند. اما هنوز نمیتوان افراد متفاوت با انتظارات متفاوت را انکار کرد. (امان از این انتظارت که تنها عامل گرانی دلار و تورم است و مسئولان اقتصادی را دایم غافلگیر میکند). در همین چارچوب نظریه بازی، بازیکنان قواعد بازی را میدانند و در چهارچوب این قواعد عمل میکنند؛ به این معنی که آنها تمام اعمال ممکنی را که میتوانند انتخاب کنند، میدانند و نیز میدانند هر یک از این اعمال یا ترکیب آنها، چه بردهای معینی برای هر یک از بازیکنان در پی دارد. هرچند بعید است که این فرض کاملا واقعی باشد یعنی یک بازیکن هم میداند انتخابهایش چه اثری بر بردهای خودش و هم چه اثری بر بردهای سایر بازیکنان دارد.
ایراد این فرض، این که عملا در فضای غیر رقابتی، بویژه در حوزه بهرهمندی از اطلاعات و قدرت قابل اعمال در کنش اقتصادی زیر ذره بین اقتصاد سیاسی، عملا یک فضای عدم تقارن اطلاعات شکل میگیرد.
در علم اقتصاد، عدم تقارن اطلاعات به بررسی معاملاتی که در آن یک طرف معامله اطلاعات بیشتر یا بهتری از طرف دیگر دارد، میپردازد. این پدیده باعث ایجاد یک نوع عدم توازن قدرت در معاملات میشود که گاهی میتواند باعث خراب شدن معاملات و یا شکست بازار بینجامد که میتوان به کژگزینی، کژمنشی و انحصار اطلاعات اشاره کرد.
جرج اکرلوف، مایکل اسپنس و جوزف استیگلیتز، نوبلیست های مشترک 2001 برای «تجزیه و تحلیل بازار با اطلاعات نامتقارن» اتفاقا در باره بازار خودروهای دست دوم، مطالعه کردند. همان خودروهایی که دوسال است برای ورودشان، نقل قولهای متناقض بسیار از متولیان شنیده ایم. برخی میگویند علاج بازار است و برخی از شنیدنش کهیر میزنند. شاید نباید این بازار رقابتی شود. همگی به بهانه حمایت از تولید و شان مردم؛ مردمی که قدرت خرید تایر همان پراید را هم ندارند.
جناب لاریجانی، در حوزه اقتصاد، رفتار عقلایی و تقارن اطلاعات تا این حد مهم است و این چرخ را دههها پیش اختراع کرده اند. از جمله نهادهای تاثیرگذار بر این تقارن اطلاعاتی، فضای رسانه ای و به تعبیر همیشگیتان رادیو و تلویزیون است که سالها رئیسش بودید. حال از خود بپرسید در همه آن سالها برای کاهش عدم تقارن اطلاعاتی جهت بروز و ظهور عقلانیت بدون تبعیض، چه کردید؟ برای تحقق شفافیت و مقابله با رانت خواری چه کردید؟ پاسخش را به خودتان دهید که کمتر کسی شما را به عنوان رئیس قبلی رادیو و تلویزیون به یاد دارد. سالها بر کرسی سبز رنگ مجلس تکیه زدید، چه میزان در تحقق قانونی تقارن اطلاعات در واقعیت بازار موفق بودید؟
شاید بپرسید: که چه؟ همه مردم عقل معاش دارند، البته برخی در دسترسی به فرصتها و اطلاعات و قدرت بازی، برابرترند؛ و نه فقط عقل را بی اعتنا نیستند که این بازی، عین عقل معاش است. چه در کسب منافع مستقیم اقتصادی و چه مناصب سیاسی که چه میدانم شاید بیربط به حوزه اقتصاد نباشد. البته بجز آنها که فقط شیفتگان خدمتند. این نهایت عقلا، که البته شما میشناسیدشان و نه من، شاید منافعشان در به غربت کشاندن عقل باشد. خاطرتان هست اخبار صبحگاهی را در خودرو با این جمله میشنیدید که: اینجا تهران است...؟ حال شاید باید گفت: اینجا تهران است، صدای اقتصاد ذینفعانه و رانت جویانه. به زبان علم آمار شاید نتیجه فراوانی تجمعی نسبی چنین فضایی، همان عدد 24 درصد باشد. هنوز هم دیر نیست، البته اگر هنوز نیامدگان پیراهن چاک مدعی صندلی ریاست، به فکر واقعا نمایندگی مردمی باشند که معنای قدرت خرید را نیز در حال فراموشی هستند.
نظر شما