وقتی با هم حرف میزدیم، میگفت: «برای من کارهای مختلفی که کردهام در حد سرگرمی بوده است» اما واقعیت این است کارهای مختلف اکرم آرزومند هر کدام قدمی بوده که بر زندگی خودش و دیگران تأثیرات مثبتی گذاشته است؛ نشان به آن نشان که او با کاشت زعفران در زادگاهش، روستای اسفندان، راهی را آغاز کرد که ختم به کاشت ۳۰هکتار زعفران در شهرستان کمیجان استان مرکزی شد و این اتفاق کمی نیست.
آرزومند به خانمهای بسیاری آموخت که میتوانند تولیدکننده باشند، هر چند در مقیاس کم و کوچک و این هم حرکت ارزشمند دیگر او است. به قول خودش، کارهای مختلف و فراوانی انجام داده، اما ترجیح میدهد او را با همین عنوان کارآفرین بشناسند و در این راه موفق هم بوده است.
قبول نکردند زعفران بکارند
من تیر ۱۳۵۹ در روستای اسفندان شهرستان کمیجان استان مرکزی به دنیا آمدم. در همین روستای خودمان تا دوره راهنمایی درس خواندم.
برای دوره دبیرستان باید به شهر کمیجان میرفتم و به دلایل اقتصادی و دیگر مشکلات، نتوانستم ادامه تحصیل بدهم. وقتی نتوانستم درسم را ادامه دهم از سال۱۳۷۰ به این فکر افتادم که کاری دست و پا کنم تا هم بتوانم مستقل باشم و هم کمکی به خانوادهام کنم. پیش از هر چیز فکر کردم باید دورههای لازم در این زمینه را طی کنم، برای همین دورههای آموزشی درباره کارآفرینی و یا چیزهای مشابه را گذراندم. البته این را هم بگویم پیش از اینکه کلاسهای آموزشی درباره کارآفرینی و کشاورزی را بگذرانم مدت هفت سال دنبال بازیگری تئاتر رفتم، چون فکر میکردم میتوانم از این مسیر که مورد علاقهام بود به درآمد برسم؛ اما متوجه شدم این امکانپذیر نیست، برای همین مسیرم را عوض کردم.
نخستین کلاسهای آموزشی را که رفتم در شهر اراک و بعضی از کلاسهایم در تهران بود. در آن دوره یعنی دهه ۱۳۷۰برای همه قابل پذیرش نبود که یک دختر روستایی تنهایی برای آموزش به شهر تهران که فاصلهاش با روستای ما۳۰۰ کیلومتر بود، برود؛ اما شکر خدا خانواده من کمکم کردند تا بتوانم این دورههای آموزشی را طی کنم. پس از اینکه سال۱۳۸۰ دورههای کارآفرینی را گذراندم، به ذهنم رسید با توجه به کمبود آب در روستا سراغ کشت جایگزین برویم. باید برای این کار کشاورزان را متقاعد میکردم علاوه بر کشت گندم، یونجه و دیگر کشتها، کشت زعفران را هم آزمایش کنند، چون هم از نظر اقتصادی مقرون بهصرفه بود و هم درآمد بهتری داشت. استدلال من برای کشاورزان این بود که زعفران محصول کمآبی است و در طول سال چهار یا پنج نوبت نیاز به آبیاری دارد، اما قاعدتاً برای کشاورزانی که یک عمر محصولات دیگری در زمینهایشان کاشته بودند پذیرش این امر ساده نبود. حرفشان این بود که نمیتوانند برای چند سال زمینشان را به یک محصول اختصاص دهند. شاید چون تا آن زمان کسی زعفران برداشت نکرده بود، آن را نوعی ریسک هم میدانستند.
وقتی دیدم کشاورزان با من همراه نمیشوند از پدرم خواستم مقداری از زمینهای کشاورزیاش را در اختیار من قرار دهد تا در آنها زعفران بکارم. قاعدتاً این مخالفت در خانواده من هم وجود داشت اما خوشبختانه توانستم آنها را قانع کنم و کارم را با ۵۰متر زمین آغاز کردم. وقتی خانوادهام و مردم روستا پس از دو سال نتیجه را دیدند، آنها هم تشویق شدند و سراغ کاشت زعفران آمدند؛ در صورتی که در شروع کار، با همکاری جهاد کشاورزی به آنها پیاز زعفران هم به صورت مجانی داده میشد اما آنها قبول نمیکردند.
خوشبختانه حرکت کاشت زعفران در منطقه شروع شد و در حال حاضر زمینهای کاشته شده به ۳۰هکتار رسیده است، یعنی همان کشاورزانی که روزی حتی پیاز مجانی را هم قبول نمیکردند، امروز خودشان پیاز هم تولید میکنند و در سال گذشته ۶۰کیلو زعفران از زمینها برداشت شد. خوشبختانه الان چند سالی است که در منطقه جشنواره زعفران هم برگزار میشود.
راهاندازی شرکت تعاونی
مدتی که از فعالیتهایم در روستا گذشت، دورههای آموزشی را برای خانمهای روستایی در موضوعات مختلف با همکاری جهاد و بسیج سازندگی برگزار کردیم و همان زمان به ذهنم رسید باید شرکت تعاونی تشکیل دهیم. تصمیم گرفتم این شرکت تعاونی را با دوستم خانم کریمی و در روستای آنها راهاندازی کنم. روستای خودمان را برای این کار انتخاب نکردم چون نمیخواستم مردم فکر کنند من در این کار ذینفع هستم و میخواهم با پولی که از آنها جمع میکنم به نفع خودم کاری کنم. شکر خدا خانمها پای کار آمدند و نخستین شرکت تعاونی را در روستای سمقاور راه انداختیم. در کلاسی که با خانمها برای همین منظور داشتم به آنها گفتم شما تا امروز محصولات کشاورزی خودتان و گیاهان دارویی را که جمع کردهاید، به صورت هدیه به دیگران میدادید، اما میتوانید با همین محصولات برای خودتان درآمد کسب کنید. گفتم اگر مقداری از محصول خودتان را به عنوان هدیه به کسانی که از شهر میآیند یا دوست و آشنا میدهید، میتوانید بخش دیگر آن را به فروش برسانید. همین انگیزه شد برای اینکه خانمها دست به کار شوند تا محصولات خودشان را بستهبندی کنند و بتوانند آن را به دیگران بفروشند. این محصولات از سبزی باغچه منزل خانمها بود تا چیزهای دیگری که مشتری خودش را هم داشت. مدتی که از کار شرکت تعاونی گذشت با کمک کمیته امداد امام خمینی(ره) نخستین نمایشگاه محصولات خودمان را در یکی از مدارس شهر کمیجان به مدت ۱۰ روز برگزار کردیم. برگزاری این نمایشگاه به خانمها انگیزه داد بهطور جدیتر کارشان را پیگیری کنند، چون نمایشگاه با استقبال خوبی برگزار شد. نمایشگاه بعدی که این بار هم با کمک کمیته امداد امام خمینی(ره) در شهر تهران برگزار شد به مدت یک ماه بود. من و دو سه نفر دیگر از اعضای شرکت تعاونی به نمایندگی از دیگر اعضا در این نمایشگاه شرکت کردیم و محصولاتی را که از خانمهای روستایی خریده بودیم، بستهبندی کرده و به نمایشگاه بردیم. خوشبختانه آن نمایشگاه هم بسیار خوب پیش رفت و همان شب اول توانستیم درآمد خوبی کسب کنیم. حتی مقداری از محصولمان مانده بود که آنها را هم خود کمیته امداد از ما خرید.خوشبختانه در ادامه کار به جایی رسیدیم که حدود ۳۵نفر از خانمها خودشان محصولاتشان را بستهبندی کردند و به فروش رساندند که این اتفاق هنوز ادامه دارد.
آتش به اختیار
سال ۱۳۹۶ که رهبر معظم انقلاب مسئله آتش به اختیار عمل کردن برای پیشرفت کشور را مطرح کردند، یک بخش میتوانست بخش اقتصاد و راهاندازی صندوقهای قرضالحسنه در مساجد، روستاها و... باشد. آن سال بسیج سازندگی دورههایی را برای راهاندازی این صندوقها برگزار کرد و من هم در آن دورههای آموزشی شرکت کردم، چون من هم تصمیم گرفتم در این راه قدم بگذارم تا شاید بتوانم به همولایتیهای خودم خدمتی کرده باشم. پیش از راهاندازی صندوقها به روستاها مراجعه و با بزرگان و معتمدان روستا درباره وضعیت روستا، داشتهها و ظرفیتهای آن صحبت میکردیم. معمولاً در این مسیر به این نتیجه میرسیدیم که برای راهاندازی یک فعالیت اقتصادی، سرمایه اولیه را ندارند و باید سرمایه اولیه را از بانکها به صورت وام دریافت کنند. اما برای گرفتن وام باید پساندازی در بانک میداشتند، برای همین بهترین راهکار برای تأمین این سرمایه، استفاده از پساندازهای خرد اهالی بهخصوص خانمها بود. یعنی اعضا ماهانه مبلغی را پسانداز میکردند و صندوق از پساندازهای خودشان هر ماه به یکی از افراد که میخواست کار اقتصادی انجام دهد یا کاری راهاندازی کند وام پرداخت میکرد. مزیت این نوع وام این است نیازی به ضامن ندارد؛ چیزی که در بانکها برای همه به یک معضل تبدیل شده است.
در آن مقطع یعنی از سال۱۳۹۶ به عنوان تسهیلگر در راهاندازی این صندوقها در مساجد سهم داشتم. برای این کار به روستاهای مختلفی رفتم و تا سال۱۳۹۸ توانستم ۳۲ صندوق قرضالحسنه را راهاندازی کنم. پس از دو سال، مسئولیت این کار به دیگران سپرده شد اما من همچنان پیگیر مسئله هستم و خوشبختانه توانستم از طریق بنیاد علوی سال گذشته چهار صندوق دیگر راهاندازی کنم.
پارک گیاهان دارویی
یکی دیگر از کارهایی که در شهرستان انجام دادم، پیشنهادی بود که سال۱۳۹۸ به شهردار وقت شهر کمیجان دادم. به آقای شهردار پیشنهاد دادم در پارک نشاط بخشی را به کشت گیاهان دارویی اختصاص دهند تا استفاده بهینهای از فضای پارک شود. خوشبختانه شهرداری این پیشنهاد را پذیرفت و ما کارمان را با کاشت گلگاوزبان، اسطوخودوس، آویشن و زعفران آغاز کردیم. البته سپس گل محمدی و درخت عناب به اینها اضافه شد. دلیل انتخاب این گیاهان و درختان این بود که هم به آب کمی نیاز داشتند و هم کاشت آنها صرفه اقتصادی بالایی داشت؛ یعنی مثلاً از هر ۱۰بوته گلگاوزبان یک کیلو گل خشک بدست میآید که به قیمت الان و به صورت بستهبندی شده، چیزی حدود ۶میلیون درآمد دارد. از خانمها هم خواستم کاشت گلگاوزبان را در باغچههای خانههای خودشان انجام دهند تا هم درآمدی داشته باشند و هم به جای کاشت گلهایی که هر سال باید آنها را عوض کنند تا هفت سال از این گل استفاده کنند.
سال ۱۳۹۸ که پیشنهاد کاشت گلگاوزبان و بعضی دیگر از گیاهان دارویی را در پارک کمیجان دادم، به مهندس روهنده که فروشگاه کود و سم دارد و در کنار آن نشا هم تولید میکند، پیشنهاد دادم نشای گلگاوزبان و بعضی دیگر از گیاهان دارویی را اضافه کند. در بحث کاشت گلگاوزبان همانطور که گفتم من مشوق دیگران بودم و تولید نشای آن را هم پیگیری کردم تا افراد بیشتری سراغ آن بروند. خوشبختانه کار به جایی رسید که یک سال شهرداری بهطور مجانی نشای گلگاوزبان را در اختیار خانوادهها قرار داد و از این حرکت استقبال هم شد. از طرفی خود شهرداری هم در این بخش دست به فعالیتهای خوبی زد، برای همین اگر سفری به شهرستان کمیجان داشته باشید، میبینید در بولوارهای شهر گلگاوزبان و البته گل محمدی کاشته شده است. این میتوانست کمکی به اقتصاد شهرداری هم باشد، هرچند با تغییر شهردار، کمی کار رها شد. در مقطعی شهر کمیجان برای دو سال بدون شهردار ماند و وقتی شهردار جدید آمد بعضی از اتفاقات خوب قبلی پیگیری نشد.
من در این سالها در حوزههای مختلفی مانند مدیریت شغلی، قیمتگذاری محصولات، تولید محصولات، آیندهنگری، مثبتاندیشی و... دورههای مختلف زیادی را برگزار کردم و بیش از ۶۰۰ نفر در این کلاسها آموزشهای لازم را دیدهاند. حتی در زمان کرونا هم که دیدارها بیشتر مجازی شده بود، از طرف جهاد سازندگی وبینارهایی برای اهالی و علاقهمندان برگزار میکردم. یعنی در این سالها آموزشهای مختلفی را در جاهای مختلف دیدم و همان آموزشها را برای دیگران برگزار کردم.
آموزشها سبب شد همان خانمهایی که تا دیروز محصولات خودشان را به صورت تعارف به دیگران میدادند به این نتیجه برسند که میتوانند بخشی از محصولشان را به دیگران بفروشند و از این راه کسب درآمدی کنند.
کار در فروشگاه سم و کود
پس از اینکه تسهیلگری صندوقهای قرضالحسنه بسیج سازندگی به یک نفر دیگر واگذار شد، دنبال کار دیگری بودم تا وقتم را هدر ندهم. چون به کارهای کشاورزی علاقهمند بودم به فروشگاه کود و سم شهرمان مراجعه کردم و از آنها خواستم عصرها آنجا کار کنم، چون صبحها در بنیاد علوی مشغول هستم. آنها موافقت نکردند و استدلالشان این بود چون آدم شناختهشدهای هستم، درست نیست آنجا کار کنم، اما من گفتم نگاه دیگران اصلاً برایم مهم نیست و مهم این است بتوانم کار کنم و چیزی یاد بگیرم.
فروشگاه را به این خاطر انتخاب کرده بودم که به کشاورزی علاقهمندم و دوست دارم اطلاعاتم را درباره کود و سم و چیزهای دیگر بالا ببرم و قاعدتاً این اتفاق میتوانست در آن فروشگاه بیفتد. خلاصه آنها قبول کردند و در آن فروشگاه مشغول به کار شدم. آذر ماه گفتند چون فصل کشت و کار تمام شده فروشگاه تا چند روز مانده به عید بسته میشود. به آنها پیشنهاد دادم فروشگاه تعطیل نشود و من در این مدت گل و گیاه را به فروشگاه اضافه کنم.
با موافقت صاحب فروشگاه همین کار را انجام دادم. این حرکت سبب شد روزهای جمعه هم فروشگاه تعطیل نشود. حالا که به دلایلی میخواهم از آنجا بیرون بیایم، به من پیشنهاد ماندن دادهاند تا به صورت شراکت با هم کار کنیم. فکرش را بکنید مغازهای که مدتی از سال بسته بود، الان حتی جمعهها هم تعطیل نیست و در فصل کاشت، انواع و اقسام نهال و نشا را به مشتریها عرضه میکنیم.
در جریان تولید زعفران به ذهنم رسید که میشود با زعفران کارهای دیگری هم انجام داد، ازجمله کارهای رزینی. برای همین به یک رزینکار مراجعه کردم و خواستم برای من یک سرویس رزینی با زعفران تولید کند. ایشان گفت نمیشود چون رنگ میدهد و رزین را خراب میکند، اما من گفتم هزینه خراب شدن آن را هم پرداخت میکنم اما شما این کار را انجام دهید. خلاصه ایشان آن کار را انجام داد و خراب هم نشد؛ پس از آن هم تا جایی که اطلاع دارم چند سرویس دیگر برای دیگران هم تولید کرده است. هدف من از این کار این بود که به دیگران نشان دهم میشود از زعفران استفادههای متفاوت دیگری هم کرد.
آرزوی من
آرزوی من این بود یکی از بزرگترین تولیدکنندگان زعفران در شهرستان شوم و بتوانم محصولم را به خارج هم صادر کنم. سال۱۳۹۸ این اتفاق افتاد و مقداری از محصولم به چین هم رفت، ولی با شیوع کرونا این فرصت از دست رفت، هر چند تلاش میکنم دوباره در این بخش موفق شوم.
بیکار در روستای ما بسیار کم است
وقتی فعالیتهایم را آغاز کردم و از همان زمانی که برای شرکت در کلاسهای مختلف از روستا خارج میشدم، عدهای میگفتند دختر فلانی خودسر شده است! میرود و میآید و معلوم نیست چکار میکند! ولی پس از اینکه نتیجه کارم را دیدند، محدودیتها درباره دخترها کمتر شد و الان طوری شده که نیروی کار روستایی بیکار در روستای ما بسیار کم است. بیشتر دخترها تحصیلکرده هستند، آن هم تحصیلکردههایی که مشغول به کار شدهاند. باید از خانوادهام تشکر کنم که به من اعتماد کردند و فرصت آموختن و انجام بعضی از کارها را به من دادند. توانستم ۱۷ سال پس از ترک تحصیلم، دیپلمم را بگیرم. دانشگاه علمی کاربردی شرکت کردم و توانستم در رشته صنایع چوب قبول شوم اما چون جاهای مختلف مشغول به کار شده بودم و به قول معروف سرم خیلی شلوغ شده بود، نتوانستم درس را ادامه بدهم و از خیر آن گذشتم.
نظر شما