تحولات منطقه

۱۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۹:۳۳
کد خبر: ۹۹۱۶۱۰

تاریخ به متن بازگشته است. آنچه به عنوان سرگذشت اروپا در سده‌های پیشین تدریس می‌شد، امروز در حال حرکت است. سربازان فرانسوی قصد دارند بار دیگر در مرزهای روسیه حضور یابند. پاریس در قرن نوزدهم میلادی دوبار در سرزمین روس‌ها جنگیده است.

زمان مطالعه: ۸ دقیقه

نخستین بار سال ۱۸۱۲ و لشکرکشی ناپلئون بناپارت به عمق خاک روسیه و دومین بار جنگ سال‌های ۱۸۵۳ تا ۱۸۵۶ کریمه که در آن نیز ناپلئون سوم، برادرزاده ناپلئون اول با روس‌ها جنگید. امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه از خاندان پرنفوذ و محبوب ناپلئون نیست اما می‌خواهد یکی از آنها باشد. گام‌های ابتدایی او آغاز شده‌اند.
آنگونه که برخی رسانه‌های فرانسوی افشا کرده‌اند، نیروهای مسلح فرانسه در تدارک ایجاد واحدهای نظامی پیشتاز در خاک استونی هستند تا سربازان آن در آینده به جنگ اوکراین اعزام شوند. یک نظامی عضو این یگان در مصاحبه با شبکه رادیویی «آر.تی.ال» مطالبی درباره ویژگی این واحدها گفته است که نشان می‌دهد آنها به خوبی مجهز و آموزش‌دیده‌اند تا بدون اعزام هزاران سرباز در میدان جنگ، پیشروی ارتش روسیه را متوقف کنند. فرانسوی‌ها ادعا کرده‌اند اعضای یگان‌های مستقرشده در شرق اروپا به دلیل تجهیزات ویژه استتار می‌توانند «ساعت‌ها در پوشش جنگ مخفی شوند و از پهپادها برای نظارت بر نیروهای دشمن در فاصله ۲۰۰ تا ۳۰۰ متری استفاده کنند.»
در صورت ورود نیروهای فرانسوی به اوکراین، قدرت‌های هسته‌ای دارای حق وتو در شورای امنیت که تاکنون از راه دور و نیابتی با یکدیگر جنگیده‌اند، شاخ در شاخ می‌شوند. رودررویی مستقیم قدرت‌های جهانی یک تحول مهم پس از سال ۱۹۴۵ -که جنگ جهانی دوم به پایان رسید- به حساب می‌آید.

نکات
۱.استقرار واحدهای ارتش فرانسه در جمهوری‌های بالتیک برای آمادگی جهت دخالت در جنگ اوکراین نشان می‌دهد مواضع جدید مکرون درباره تحرکات نظامی و تشکیل غیررسمی ارتش اروپایی دیگر ایده نیستند.
مکرون علی‌رغم مخالفت‌های درون غربی، فشارهای اروپایی و تهدیدات روسیه، همچنان درصدد پیگیری اعزام نیروهای نظامی به جنگ اوکراین است. این مساله نشان می‌دهد رئیس‌جمهور فرانسه در برهه کنونی به جبر زمانه ناگزیر از عملی‌سازی ایده‌های خود در مسیر تشکیل ارتش اروپایی و استقلال استراتژیک این قاره شده است.
هرچند اقدام مکرون به دلیل بروز مخاطرات حیاتی در شرق اروپا صورت می‌گیرد اما همزمان یک فرصت نیز برای او به حساب می‌آید. تا پیش از این، سخنان مکرون درباره تشکیل ارتش اروپایی به‌عنوان ایده‌های آینده‌نگرانه تحسین‌شده و برای صحبت بیشتر و اجرا به اوضاع و احوال آتی واگذار می‌شدند. فوریت ایجادشده در جنگ اوکراین اما دیگران را به مصرف‌کننده ایده‌های استقلال استراتژیک اروپا تبدیل کرده است. این پدیده نشان می‌دهد کشورهای اروپایی تشکیل ارتش را از این پس نه‌تنها به آینده واگذار نمی‌کنند، بلکه برای اجرایی‌سازی با تاخیر آن خود را شماتت می‌کنند. به همین دلیل است که آنها حاضر به همراهی و پرداخت هزینه‌های مختلف در این مسیرند.
بخشی از این هزینه‌ها ارائه جغرافیا و حوزه عمل به فرانسه برای انجام اقدامات نظامی در جنگ است. این جغرافیا در حوزه جمهوری‌های بالتیک به فرانسه ارائه شده که به‌طور تاریخی بیشتر از همه تحت‌تاثیر آلمان‌ها بوده‌اند. از این رو فعالیت فرانسه در این کشورها علاوه‌بر رضایت آنان، رضایت و همراهی آلمان را نیز نشان می‌دهد. در مسیر تشکیل ارتش اروپایی اگر توانمندی‌های فرانسه و آلمان جمع شوند، این نیرو از قدرت جامعی برخوردار خواهد شد. مجموع جمعیت دو کشور به ۱۵۰ میلیون نفر می‌رسد که با جمعیت روسیه برابر است. برای ایجاد ارتش اروپایی مکرون حتی اعلام کرده آمادگی دارد از ظرفیت هسته‌ای کشورش برای ایجاد چتر بازدارندگی برای اروپا استفاده کند. اعلام آمادگی برای گسترش چتر بازدارندگی علاوه‌بر آنکه نشان‌دهنده خطر جدی حمله روسیه به کشورهای ناتوست، غیرمستقیم به اعضای این سازمان گوشزد می‌کند با وجود رهبری آمریکا بر ناتو، خبری از اجرایی ساختن بند ۵ این سازمان برای دفاع از آنها وجود نخواهد داشت.
۲.فرانسه برای آزار روسیه که در همراهی با آذربایجان درصدد اعمال فشار به ارمنستان است، دفاع از ایروان را برگزیده و جدی‌تر وارد تحولات قفقاز شده است. این اقدام باعث شده مسکو و باکو نیز در دیگر مناطق پا در کفش پاریس کنند. این دو در روزهای اخیر در منطقه کالدونیای جدید- که یک قلمرو فراسرزمینی فرانسه است- مداخله داشته‌اند. مقامات امنیتی فرانسه به‌طور رسمی این دخالت را تایید کرده‌اند.
۳.هدف فرانسه از دخالت در قفقاز، جلب منابع روسیه به تحولات ناشی از این منطقه است. التهاب در قفقاز می‌تواند به اشکال مختلف در داخل روسیه اثرگذار باشد. میلیون‌ها ارمنی در روسیه زندگی می‌کنند و تشدید بحران میان مسکو و ایروان می‌تواند برای روسیه، اوکراین را شبیه‌سازی کند. در مورد اوکراین، حضور میلیون‌ها اوکراینی در روسیه می‌تواند باعث نفوذ و دستان بازتر مسکو برای اقدامات در اوکراین شود اما همزمان اوکراینی‌ها می‌توانند در داخل روسیه برخلاف منافع روس‌ها نقش ایفا کنند. این اتفاق درخصوص روابط ارمنستان و ارمنی‌های ساکن در روسیه هم قابل‌تصور است. مساله دیگر در قفقاز، اتصال آن به قفقاز تحت تسلط روسیه است. اگر در سه کشور قفقازی بحرانی ایجاد شود، این بحران به قفقاز تحت‌نظر روسیه کشیده می‌شود. فراتر از موضوعات امنیتی، قفقاز در شرایط تحریمی روسیه و مسدود شدن مسیرهای اروپایی، به‌عنوان کریدور واردات کالا از اهمیت بالایی برخوردار شده است. مسدود شدن این مسیر می‌تواند اقتصاد روسیه در حین جنگ را با مشکل مواجه کند. فرانسوی‌ها یک اراده دیگر هم از دخالت در قفقاز دارند. پاریس قصد دارد با ورود به حیاط‌خلوت روس‌ها و ایفای نقش موثر بر ضدمسکو این کشور را تحقیر کند.
۴.اوکراینی‌ها در سومین سال جنگ خسته و درمانده‌اند. دربرابر روسیه که بخشی از دارایی‌های خود را وارد جنگ کرده، اوکراینی‌ها با تمام داشته‌ها و نداشته‌های خود وارد نبرد شده‌اند. از این رو آنچه کی‌یف از زیرساخت و خاک از دست داده با زیان‌ها به مسکو قابل‌مقایسه نیستند. اوکراین برای جبران‌ ضعف‌ها، حملات عمقی به خاک روسیه را تشدید کرده است. آنها در ماه‌های اخیر با پهپادهای انتحاری به اهدافی در عمق بیش از یک‌هزار کیلومتری خاک روسیه حمله کرده‌اند و اهداف ارزشمندی مانند پالایشگاه‌ها را از کار انداخته‌اند.
این حملات عمقی برای ایجاد موازنه در جنگ صورت می‌گیرد که در بسیاری از حوزه‌های آن کفه به‌سمت روسیه سنگینی کرده است. با وجود این، تلاش فرانسه برای اعزام نیرو به اوکراین آشکار می‌کند حملات عمقی به خاک روسیه برای منصرف کردن مسکو از پیش‌روی بیشتر در خاک اوکراین کافی نیست. غرب می‌داند با نقاط اتکای اوکراینی قادر به ادامه نبرد نیست و خود باید مستقیم وارد نبردها شود. غرب تاکنون بخشی از تسلیحات، پول و شبه‌نظامیان مزدورش را در اوکراین از دست داده است، اما برای مرحله بعدی جنگ باید دارایی‌های بیشتری را به میدان بیاورد. از این رو مرحله آتی جنگ اوکراین شامل فرسایش جدی‌تر و مستقیم‌تر دارایی‌های غرب خواهد بود. غربی‌ها با اعلام آمادگی برای این مرحله از جنگ قصد دارند به روسیه بگویند حاضر نیستند اوکراین را به این کشور جایزه بدهند.
۵.موضوعات مهم درخصوص روسیه نیات این کشور درباره سازه آتی قلمرو آنهاست. آیا روسیه قصد احیای شوروی را دارد یا درصدد احیای حوزه نفوذ در بلوک شرق است یا آنکه هر دو را می‌خواهد؟
در مباحث عموما تلاش برای احیای شوروی یا احیای نفوذ در بلوک شرق سابق یکسان انگاشته می‌شوند. این دو اما تفاوت‌هایی دارند. روسیه هم‌اکنون در اوکراین می‌جنگند، با استقرار تسلیحات هسته‌ای در بلاروس دریای بالتیک را تهدید می‌کند و همزمان در زوایای مختلف بالکان، ظرفیت‌هایی را برای تشدید تنش امنیتی آماده کرده است. به‌موازات اقدامات نظامی- امنیتی روس‌ها در شرق اروپا، آنها دارایی‌هایی سیاسی نیز ایجاد کرده‌اند. این دارایی‌های سیاسی را می‌تواند در دولت مجارستان به نخست‌وزیری ویکتور اوربان و دولت جدید اسلواکی به نخست‌وزیری رابرت فیکو دید. احیای ظرفیت‌های نظامی- امنیتی و سیاسی روس‌ها در شرق اروپا که با رویکرد سلبی برای اخراج قدرت‌های غربی فعال در این منطقه شامل آمریکا، آلمان، فرانسه و انگلیس همراه است، خاطره «دوران» شوروی را در شکل «بلوک شرق» به یاد همگان می‌آورد. پوتین احیای شوروی را تراژدی قرن بیستم و یک فاجعه ژئوپلتیکی توصیف کرد اما اعلام کرده خواهان احیای این امپراتوری نیست. بااین‌حال حتی اگر روس‌ها قصد احیای شوروی را نداشته باشند، این به معنای انصراف از احیای بلوک شرق نیست.
روس‌ها در قالب شوروی چند جمهوری را به شکل مستقیم در خاک خود سنجاق کرده بودند که به‌نظر می‌رسد قابل بازگشت نباشند. آنها همزمان در قالب بلوک شرق، بدون آنکه کشورهای اروپای شرقی را به خاک خود در قالب شوروی ملحق ساخته باشند، بر آنها در چهارچوب بلوک شرق و پیمان ورشو حکومت می‌کردند. مسکو اعلام کرده خواهان احیای شوروی نیست و این موضوع دور از ذهن است اما روس‌ها زیرکانه نگفته‌اند خواهان احیای نفوذ خود در بلوک شرق نیستند.
با وجود تمام تفاسیر و پیش‌بینی‌ها، نگاهی به اقدامات روسیه حکایت از پیشبرد همزمان دو طرح احیای شوروی و احیای نفوذ در کشورهای بلوک شرق حکایت دارد. مسکو پنج استان اوکراینی را به خاک خود ملحق کرده و دو جمهوری خودخوانده اوستیا و آبخازیا در گرجستان نیز احتمال می‌رود در آینده به خاک این کشور محلق شوند. مهم‌تر از همه، صحبت از اتحاد بلاروس با روسیه در قالب یک کشور است. گسترش سرزمینی روسیه در بخشی از سرزمین‌های شوروی سابق می‌تواند همان احیای شوروی باشد، گرچه این اتفاق شامل بازگشت تمام سرزمین‌های متعلق به شوروی سابق نشود.
هرچند شوروی بر آسیای میانه و قفقاز نیز تسلط داشته اما بدنه اصلی این موجودیت سه کشور اسلاو آن بوده؛ روسیه، اوکراین و بلاروس. گفته می‌شود واگرایی اوکراینی‌ها و بلاروسی‌ها باعث شده شوروی فروبپاشد. اگر آنها تداوم شوروی را می‌پذیرفتند این موجودیت تضعیف یا کوچک‌تر می‌شد اما از بین نمی‌رفت. تکلیف روسیه برای احیای شوروی مشخص است و برای احیای این موجودیت نظر بلاروس و اوکراین اهمیت دارد. مینسک آمادگی خود را برای اتحاد با مسکو نشان داده و روس‌ها در سایه مخالف اوکراینی‌ها خود دست به کار شده‌اند و با جداسازی مناطقی از این کشور درصدد ایجاد ستون اوکراینی امپراتوری خود هستند. اگر روسیه بتواند شوروی را در شکل مینیاتوری و کوچک‌شده احیا کند، با توجه به سرمایه‌گذاری طولانی‌مدت روس‌ها بر گروه‌های راست‌افراطی و همچنین بقایای گروه‌های دوره کمونیسم، مسکو می‌تواند نفوذ خود بر شرق اروپا را نیز احیا کند. با تضعیف آمریکا و توانایی‌های کلی غرب، احیای امپراتوری روس‌ها در اروپا به‌معنای تمام شدن کار این قاره است. اگر غرب در جنگ اوکراین تسلیم یا به‌شدت تضعیف شود، دستان اروپا در اغلب مناطق این قاره بالا می‌رود. در این صورت اتحادیه اروپا، قدرت آلمان، فرانسه و انگلیس معنای خاصی نخواهد داشت. تنها شاید ناتو به‌عنوان یک سازمان نظامی برای دفاع از باقی‌مانده اروپا در غرب آن، به زیست معنایی خود ادامه دهد.

منبع: روزنامه فرهیختگان

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.