انتخابات

۲۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۵
کد خبر: 993302

​​​​​​​گاهی به اشتباهات بامزه‌اش می‌خندم، گاهی خواندنش عصبانی‌ام می‌کند و گاهی به خاطر مشقت معنی کردن بدیهیاتی که البته از سطح درک او خارج است می‌خواهم سرم را بکوبم به دیوار!

مصائب زندگی با یک بچه نوسواد!

سکینه تاجی/ گاهی به اشتباهات بامزه‌اش می‌خندم، گاهی خواندنش عصبانی‌ام می‌کند و گاهی به خاطر مشقت معنی کردن بدیهیاتی که البته از سطح درک او خارج است می‌خواهم سرم را بکوبم به دیوار! این حال و روز مادری است که پسرکش تازه باسواد شده! او می‌تواند همه چیز را سوای درست یا غلط بودن بخواند و محال است کلمه‌ای از چشمش در برود! کلمه‌ها را در جاهایی پیدا می‌کند که ما آدم بزرگ‌ها آن‌ها را نه می‌بینیم نه برایمان مهم است که اصلاً چی نوشته. از من هم انتظار دارد هر کلمه ناآشنا را برایش تلفظ کنم و معنی‌اش را بگویم و این طوری گاهی مجبورم همه دانسته‌هایم در دستور زبان و ادبیات فارسی را شخم بزنم تا معنای خیلی چیزها را به زبان کودکانه برایش توضیح بدهم. بیلبوردها، تابلوها، اسم فروشگاه‌ها و مغازه‌ها، اسم کوچه‌ها و خیابان‌ها، برگه‌های تبلیغاتی و هر برچسبی که روی هر محصولی ببیند را تا آخر می‌خواند و من هم باید تا آخر گوش کنم تا درست خواندن یا نخواندنش را تأیید کنم!
در پمپ بنزین تابلو «استفاده از تلفن همراه ممنوع» را سریع خواند و برای خواندن تابلو «استعمال دخانیات ممنوع» مکث زیادی کرد و درنهایت که عبارت‌ها را درست برایش خواندم و کلمه کلمه معنی کردم پرسید: «پس استعمال‌ یعنی همون استفاده؟» گفتم «آره یه‌جورایی». بعد از ثانیه‌ای فکر گفت: «خب اصلاً چرا ننوشته سیگار نکشید؟» گفتم «اطلاعی ندارم» گفت: «چرا این‌جوری حرف می‌زنی؟ راحت بگو نمی‌دونم!»
در خیابان تابلو «پلیس به علاوه ۱۰» را شبیه یک عبارت ریاضی خواند و از من توضیح‌ خواست، بعد پرسید: «خب حالا چرا به علاوه ۱۰؟» گفتم «نمی‌دونم!» تابلو یک بنگاه معاملات را که نوشته بود «املاک برادران» خواند و خیلی جدی پرسید که آیا املاک خواهران هم داریم؟ خندیدم و گفتم «شاید داشته باشیم!» تیر خلاص به من اما خواندن چیزی روی کرکره برقی یک مغازه بسته بود. شماره تلفن را رقم‌به‌رقم گفت و رویش نشد چیزی که کنارش نوشته بود را بخواند. با تعجب پرسید «اون چیه کنار شماره؟» یک نگاه سرسری انداختم و گفتم: «فامیلی صاحب این شماره». دوباره با شرم و خجالت پرسید «چرا فامیلش بی‌ادبیه؟» برگشتم و با دقت بیشتری نگاه کردم و ناگهان قهقهه زدم! نوشته بود «بَشّاش» البته بدون فتحه و تشدید! گفتم: «این کلمه اون کلمه‌ای نیست که تو فکر می‌کنی! کلمه را درست خواندم و معنی هم کردم و گفتم روی «ش» تشدید داره و احتمالاً یادشون رفته علامت تشدید رو بذارن». گفت: «زنگ بزن به آقای بشّاش بگو زودتر بیاد تشدید رو بذاره وگرنه همه فکر می‌کنن فامیلیش بی‌ادبیه!»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.