سلفیگری ایرانی تاکید دارد که قرآن نیاز به مفسر ندارد و برای همه افراد قابل فهم است اما غافل از آن که آیاتی مانند آیه ۴۴ سوره نحل میفرماید؛ «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون؛ این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم، تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی، و امید که آنان بیندیشند» قرآن را نیازمند به مبین و مفسر، میداند، بر این اساس جای شگفتی است که چگونه از این آیات رویگردان شده و تبیین و تفسیر پیامبر اکرم را کنار گذاردهاند.
حجتالاسلام والمسلمین محمدکاظم اسماعیلی؛ نویسنده و پژوهشگر بنیاد بینالمللی امامت یادداشتی درباره موضوع قرآنبسندگی نوشته است که در ادامه میخوانیم؛
سلفیگری ایرانی یا قرآنیون در نیمه دوم قرن سیزدهم در برابر دوره رنسانس و پیشرفتهای غرب، با شعار بازگشت به قرآن ظهور کرد. این گروه با شعارهای جذاب و عوامفریب از جمله مبارزه با خرافات و ستیز با اخبار مجعول با رویکرد آشنایی با قرآن کریم، مردم را ترغیب به بهرهگیری از قرآن و بینیازی از روایات ترغیب کرد.
منشا و سرچشمه دیدگاه قرآنبسندگی، در آخرین روزهای حیات پیامبر اکرم(ص) با بیان جمله «حسبنا کتاب الله» در مقابل دستور پیامبر(ص) آشکار شد. دستوری که بر تاکید به آوردن وسیله برای نوشتن مطلبی که مردم را تا قیامت از گمراهی باز دارد، دلالت داشت ولی اجرایی نشد. این سخن در منابع معتبر اهل سنت از جمله صحیح بخاری و مسلم گزارش شده است (صحیح بخاری و صحیح مسلم)
پس از وفات پیامبر، نشانههای عدم باورمندی به حجیت سنت در دوره خلیفه اول با از بینبردن و سوزاندن نگاشتههای حدیثی، ظهور بیشتری یافت؛ نمونه آن را عایشه گزارش میکند که ۵۰۰ روایتِ نزد او را، پدرش مطالبه کرده و به آتش کشید.(تاریخ اسلام ذهبی) پس از وفات خلیفه اول، منع تدوین حدیث در دوره خلیفه دوم شدت یافت به گونهای که برخی از اصحاب از جمله عبدالله بن مسعود، ابودرداء و ابومسعود انصاری را زندانی کرد و گفت: شما زیاد از رسول خدا حدیث نقل میکنید و همانگونه که حاکم نیشابوری نقل میکند عمر بن الخطاب این سه نفر را تا زمان حیاتش، در زندان نگه داشته بود. (المستدرک) همچنین در دوران خلیفه سوم به حمایت از سیاست شیخین، همان رویه ادامه یافت و از نقل احادیث جلوگیری کرد.
فرقه قرآنیون و وهابیت وطنی، ادامهدهنده همان خط فکری است که با دلایل گوناگون در صدد ناکارآمد جلوه دادن میراث روایی و عدم حجیت آن، جهت استفاده در حوزههای مختلف دانش بشری بهویژه برای فهم و تفسیر قرآن کریم است. قرآنیون با عوامفریبی به عنوان ورود خرافات در احادیث، تلاش جهت تخریب جایگاه سنت کردهاند. آنان در برخی از نوشتههای خود، قرآن را حجت کافیه، قابل فهم برای همه افراد و کتابی که به تفسیر احتیاج ندارد، توصیف میکنند و دلایلی را بر مدعای خود ارائه نمودهاند و با استناد به برخی از آیات به صورت گزینشی، ادعا میکنند، قرآن برای تمام نیازمندیهای مردم از امور دین کافی است به دلیل آن که میفرماید: «هَٰذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ»(ابراهیم/۵۲) بیانش رسا و مفهوم است و احتیاج به مفسر ندارد. از سوی دیگر بر رهایی از فریب اخبار مجعول و آزادی از اسارت خرافات پافشاری و تاکید دارند.
ایشان آشنایی با قرآن کریم را بهترین وسیله نجات معرفی میکنند. آنان با این دیدگاه، به تفسیر آیات پرداخته و با استناد به اطلاق و ظهور ابتدایی آیات و بدون هیچگونه توجهی به قرائن متصل و منفصل، روایاتِ مرتبط را تخطئه کردهاند. این دیدگاه گرچه قرآن را بینیاز از تفسیر میدانند، اما ناهمگونی گفتار آنان، با نوشتن تفسیر روشن است که قرآن اگر نیاز به تفسیر ندارد، پس چرا خود به نگارش تفسیر دست زدهاند؟ آیا تفسیر آیات توسط پیامبر و اهل بیت(ع) نادرست بوده اما از سوی ایشان صحیح است؟
تاکید قرآن بر مرجعیت سیاسی اجتماعی پیامبر(ص)
پرسش کلیدی این است که آیا این مبنا برگرفته از قرآن است و کتاب الهی این روش را تایید میکند؟ با مراجعه به قرآن، مخالفت آشکار آیات با چنین دیدگاهی روشن میشود به عنوان نمونه، قرآن بر پذیرش فرمان رسول خدا(ص) تاکید دارد و میفرماید: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/۷) همانگونه که روشن است وجوب پیروی از اوامر و نواهی پیامبر(ص) را لازم میداند اما در شیوه مورد پذیرش قرآنیون، احادیث جایگاهی ندارد؛ همچنین قرآن مواردی را که نزاع و اختلافی پیش میآید به خدا و رسول ارجاع میدهد(نساء/ ۵۹) در حالی که اگر سنت جایگاهی نداشت، خداوند پیامبر را به عنوان برطرفکننده اختلافها، معرفی نمیکرد، از این رو خود آیات قرآن علیه مبانی قرآنیون دلالت دارد و اساس ساختمان مورد ادعای آنان را فرو میریزد.
سلفیگری ایرانی تاکید دارد که قرآن نیاز به مفسر ندارد و برای مجموع افراد، قابل فهم است اما غافل از آن که آیاتی از قرآن مانند آیه ۴۴ سوره نحل میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون؛ این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم، تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی، و امید که آنان بیندیشند.» قرآن را نیازمند به مبین و مفسر میداند، بر این اساس جای شگفتی است که چگونه از این آیات، رویگردان شده و تبیین و تفسیر پیامبر اکرم را کنار گذاردهاند؟
در آیهای دیگر تعلیم کتاب و حکمت را به رسول خدا نسبت میدهد «یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ؛ آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد» (جمعه/۲) در حالی که اگر قرآن نیاز به مفسر و معلم نداشت و آسان و قابل فهم برای همگان بود این منصب و جایگاه را به رسول خدا نمیداد افزون بر آنکه بنابر تصریح برخی آیات، علم بخشی از معارف عمیق و علوم خاص - که فراتر از دسترس بشر است - به پیامبر اکرم واگذار شده است همانگونه که میفرماید: «وَ أَنْزَلَ اللهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ عَظیماً؛ خداوند، کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد و آنچه را نمیدانستی، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو [همواره] بزرگ بوده است.»(نساء/ ۱۱۳) بر این اساس بخشی از علوم قرآن، تنها در اختیار رسول خدا بوده و از دسترس دیگران خارج است.
تهافت و اختلاف در تفسیرهای قرآنبسندگان
نکته بسیار مهم دیگر براساس روشی که قرآنبسندگان ارائه میدهند بین تفسیرهایی که انجام میشود نباید هیچگونه تهافت و اختلافی باشد در حالی که تفسیرهای متفاوتی در برخی آیات، از سوی قرآنبسندگان مطرح میشود و اختلاف نظرهایی وجود دارد به عنوان نمونه، در تفسیر آیه «وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ؛ و بترسید از روزی که هیچ کس چیزی [از عذاب خدا] را از کسی دفع نمیکند، و نه بدل و بلاگردانی از وی پذیرفته شود و نه او را میانجیگری سودمند افتد، و نه یاری شوند.» (بقره/ ۴۸ و ۱۲۳)
برخی از وهابیت وطنی، شفاعت اخروی را انکار کردهاند (تابشی از قرآن، ۱/۹۵) در حالی که فردی دیگر از هواداران آنان، اصل شفاعت را در این آیه میپذیرد اما به افرادی مأذون از جانب خدا محدود میکند.( تفسیر آیات مشکله) حال فهم کدام یک از آنان صحیح و مورد پذیرش است؟ و چگونه با فهمهای متعارض و تفسیرهای متناقض، این کتاب موجب هدایت بشر است؟
نیاز قرآن به حافظ و مبیّن
پرسش اساسی دیگر در اختلافِ دیدگاهها اینکه قول چه کسی فصلالخطاب است؟ در حالی که بر اساس آیات قرآن و فهم دقیق از آیات، خداوند، پیامبر اکرم(ص) را معرفی کرده است: «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ؛ و ما [این] کتاب را بر تو نازل نکردیم، مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف کردهاند، برای آنان توضیح دهی» (نحل/ ۶۴) در حالی که هیچگونه پاسخ دقیقی به این پرسشها در نگاه تفسیری قرآنیون دیده نمیشود.
از سوی دیگر به همان دلیل که خداوند، قرآن را برای هدایت بشر فرستاده، لازم است برای حفظ آن از فهمهای نادرست و تفسیرهای ناروا از سوی غرضورزان و کسانی که در قلوبشان «زیغ» است (آل عمران/ ۷) مراد خود را به صورت کامل و صحیح ارائه و تبیین نماید و کسانی که فهم و تفسیرشان مورد تأیید الهی است، تعیین و به مردم معرفی شوند تا تکلیف هدایتشوندگان روشن باشد.
همسویی با اهل سنت از پیامدهای روش قرآنیون
بنا بر آن چه گفته شد ناسازگاری ادعای قرآنبسندگی وهابیت ایرانی، با آیات قرآن روشن شد از این رو نمیتوان شیوه قرآنی آنان را پذیرفت و با طناب آنان به چاه ضلالت و گمراهی رفت که یکی از پیامدهای تفسیر به رأی این افراد و دور شدن از سخنان پیامبر و امامان، دوری از باورهای اصیل تشیع است. به طور مثال در آیه ۵۴ مائده که میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی [دیگر] را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر کافران سرفرازند. در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمیترسند» در تفسیر آن، همسو با اهل سنت، آیه را در وصف خلیفه اول میداند که به جنگ با مرتدین رفته است و مصداقی که دانشمندان شیعه برگرفته از روایات بیان کردهاند که آیه را در شأن امیرمؤمنان میدانند خدشهدار میکند و دلایل سست و بی پایهای را ارائه میدهد.
همچنین آیه ولایت را نیز بر خلاف تلاشهایی که عالمان شیعه قرنهاست در اثبات ولایت امیرمؤمنان انجام دادهاند از معنای سرپرستی خارج کرده و همنوا با عامه گردیده است (تابشی از قرآن) از این رو باورهای آنان، با اعتقادات مورد پذیرش شیعه فاصله گرفته و نمیتوان به آنان در امور اعتقادی، اعتماد کرد به همین جهت آگاهی جامعه تشیع به ویژه جوانان نسبت به ناروایی بینشهای آنان ضروری است که با شعارهای سطحی و طبلهای توخالی آنان، از عقاید راستین فاصله نگیرند و سعادت اخروی خود را از دست ندهند.
نظر شما