یکی از نخستین مقتلها در طول تاریخ شیعه «مقتل الحسین» لوط بن یحیی غامدی، مشهور به أبیمخنف است که تنها با یک واسطه به روایت رخداد هولناک و جانسوز کربلا و آنچه بر اهل بیت رفت، پرداخت. ابومخنف از مورخان برجسته و قابل اعتماد و مورد وثوق شیعه و سنی در سده دوم هجری است که آثارش متاسفانه امروزه در دسترس نیست، اما او یک ویژگی شخصیتی مهم داشت. به دلیل آنکه هیچکس در طول تاریخ شخصیت او را ضعیف و غیرقابل اعتماد نخواند، مدام نوشتههایش مورد بهرهبرداری و استناد مورخان دیگر قرار گرفت.
أبومخنف جریان کربلا را با دقت بسیاری نقل و روایت کرده بود و همین دقت باعث شده بود تا هرچند امروزه متن اصلی او در دسترس نباشد، اما روایتش در منابع دیگر ثبت و ضبط شود. محمد بن جریر طبری تاریخنگار مهم سده سوم هجری یکی از مشهورترین مورخانی که در کتاب «تاریخ کبیر» یا «تاریخ الرسل و الملوک» در بخش روایت عاشورا، از مقتل ابومخنف بهره گرفت و مطالب او را در کتاب خود عینا نقل کرد.
ترجمه تاریخ طبری به فارسی ۴۲ سال پس از درگذشت او یعنی به سال ۳۵۲ هجری آغاز شد. انشای دیگری از این کتاب به قلم شیوا و فارسی روان ابوعلی محمد بلعمی، وزیر منصور بن نوح سامانی نیز اکنون در دست ماست. در این انشا بلعمی به تصحیح برخی روایتهای طبری نیز پرداخته است. به دلیل همین تصحیح و اضافات بود که کتاب بلعمی بعدها به عنوان یک اثر جداگانه مورد پذیرش قرار گرفت. ادبیاتی که بلعمی به کار گرفت، در عین سادگی بسیار مهم و اثرگذار است و به شدت مخاطبان را جذب میکند. بویژه این ادبیات خاص که واقعا مانندی ندارد، در نقل حوادث روز عاشورا اشک را به چشمان مخاطبان میآورد.
از انشای ابوعلی بلعمی نسخ متعددی بر جای مانده است. دکتر محمد سرور مولایی با تصحیح یکی از نسخههای این انشا متعلق به گنجینه نسخ خطی مجموعه آستان قدس رضوی که ۲۲۴ ورق دارد و حوادث میان سالهای ۱۵ تا ۱۳۲ هجری دربر دارد، کتاب «قیام سیدالشهدا حسین بن علی(ع) و خونخواهی مختار؛ به روایت طبری و انشای ابوعلی بلعمی را به مرحله طبع رساند.
این کتاب برای نخستین بار در سال ۱۳۵۹ توسط انتشارات بنیاد فرهنگ ایران وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی وقت (وزارت علوم فعلی) در ۱۲۴ صفحه و شمارگان سه هزار نسخه به مناسبت آغاز پانزدهمین قرن هجریت پیامبر اسلام (ص) و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، منتشر شد. این کتاب بعدها از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بازچاپ شد.
محتوای کتاب با خبر بیعت خواستن یزید و مخالفت امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر آغاز شده و با روایت مصاف لشگر مختار ثقفی با مصعب بن زبیر و قتل مختار به پایان میرسد. بخش مربوط به رخداد صبح عاشورا و خطبه حضرت سیدالشهدا (ع) را به روایت از این کتاب در ذیل میخوانید:
پس حسین نماز بامداد کرد - روز عاشورا - با یاران خویش برنشست - تعداد هفتاد تن - و گویند که صدوچهل مرد بودند؛ و عمر بن سعد سپاه را برنشاند و صفها برکشیدند، چهار هزار مرد. عمربن الحجاج الزبیری را بر میمنه کرد و شمر بن ذی الجوشن را بر میسره و خود بر قلب بایستاد و رایت خویش مولای خویش را داد و به حرب درآمد. و حسین - رضی الله عنه - یاران را تعبیه کرد. میمنه زهیر را داد و میسره حبیب بن المظاهر را و علامات برادر را داد - عباس - را - و فرمود تا دان کنده (که دور خیمهها ریخته بودند) آتش اندر زدند و دود برآمد.
و نخستین کس، شمر بن ذی الجوشن فراز آمد و گفت یا حسین، آتش به خویش اندر افکندی، خدای ترا روز رستاخیز به آتش اندر فکند. حسین گفت - رضی الله عنه - فردا آگه شوید که به آتش که حقترست. مسلم بن عوسجه حسین را گفت: دستوری ده تا تیری بزنمش که تنهاست و نزدیک. حسین - رضی الله عنه - گفت نباید، تا ایشان ابتدا کنند به حرب کردن.
خطبه حسین بن علی رضی الله عنهما بین العسکرین
پس حسین - رضی الله عنه - از اسب بر جمازه نشست و در پیش صفها درآمد، چنانکه لشکر عمر بن سعد همه او را دیدند و بایستاد و خطبه کرد و خدای را - عزوجل - حمد گفت و مصطفی را - صلی الله علیه - درود فرستاد و سپس فخر نسب خویش یاد کرد و به آواز بلند گفت: یا مردمان کوفه، من دانم که این سخن که میگویم مرا سود نخواهد داشت و شما از من باز نگردید و لکن میگویم تا حجت خدای - عزوجل - بر شما لازم کنم
- چون زنان این بشنیدند بگریستند اندر خیمه. حسین را رنج آمد از ان. گفت لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ، برادر را و پسر را فرستاد تا ایشان را خاموش کردند -
حسین گفت الحمدالله که شما را نزدیک خدای - عزوجل - هیچ حجت نیست. پس دعا کرد و فرج خواست و از اشتر بر اسب نشست و بایستاد تا ایشان به حرب ابتدا کنندپس گفت: یا مردمان، هر که مرا داند، خود داند که من کیم و هرکه نداند: من پسر دختر پیغامبرم و پسر وصی پیغامبر خدایم - علیه السلام - و اندامی از اندامهای پیغامبرم و پدر من علی است - پسر عم پیغامبر - و نخستین کس که به اسلام اندر آمد پیش پیغامبر، پدر من بود و عم من جعفر الطیارست که کشته شد به فرمان پیغامبر خدای تعالی و عم پدرم حمزه است - سیدالشهدا - و مادر من فاطمه است - دختر پیغامبر - و کراست از مادر و پدر، این فخر که مراست؟
و شما دانید که پیغامبر گفت مرا و حسن را - برادر مرا - الحسن و الحسین سید شباب اهل الجنه، الله و اکبر، ترسایان را اگر از عیسی سگی ماندی او را بزرگ داشتندی و اگر جهودان را از موسی مانده بودی همچنان، شما چه مردمانید و چه امتید که فرزندان پیغامبر خویش را و عترت و ذریت و دخترزادگان پیغامبر را و زنان را بگیرید در بیابان غریب و تنها و آهنگ خون ریختن ایشان کنید؟ نه از خدای - عزوجل - میترسید و نه از روان پیغامبر - علیه السلام - شرم دارید.
و من تا در میان شما ام خون کسی نریختهام و خواسته کسی نستدهام و کس را بر من قصاص واجب نیست که به حجت آن خون من حلال دارد. من مردی بودم روی ازین جهان گردانیده و با اهل بیت خویش به طاعت خدای مشغول شده - در مدینه - مرا از آنجا برمانیدید. به خانه خدای - عزوجل - شدم و به عبادت مشغول، شما - اهل کوفه - مرا نامهها مردید یکی و ده و صد و بخواندید که ما با تو بیعت کنیم و حق باز ستانیم که خلق را امروز امام به حق تویی.
من به قول شما بیامدم. با من غدر کردید و آهنگ خون من کردید. من امروز شما را آن گویم که موسی گفت قوم را: وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ. (آیه ۲۰ سوره مبارکه الدخان. معنای آیه چنین است: و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از اینکه مرا سنگباران کنید.) اگر مرا یاری نکنید و عهد من بشکنید، زانسوتر شوید تا من به حرم خدای - عزوجل - شوم و یا به گور پیغامبر شوم - علیه السلام - و آنجا بنشینم تا این جهان بر من بگذرد.
لشکر عمر همه خامش گشتند و هیچکس هیچ نگفت. آنگه گفت: الحمدالله که حجت خدای - عزوجل - بر شما لازم شد و کس را بر من حجت نیست. پس یکان یکان ایشان را آواز کرد که یا شبث بن ربعی و یا حجار بن ابجر و یا فلان و یا فلان، شما نامهها کردید به من و خواندید. ایشان همه خاموش شدند که ما نخواندیم. حسین - رضی الله عنه - نامههای ایشان باز نمود. گفتند ما ازین همه بیزاریم. حسین گفت الحمدالله که شما را نزدیک خدای - عزوجل - هیچ حجت نیست. پس حسین دعا کرد و فرج خواست و از اشتر بر اسب نشست و بایستاد تا ایشان به حرب ابتدا کنند.
نظر شما