تحولات لبنان و فلسطین

خدایا تو، برای هر چیزی شناخته شده‌ای؛ ازین‌رو هیچ چیزی نیست که تو را نشناخته باشد؛ و نیز تو همان حقیقتی هستی که در هر چیزی شناخته شده من شده‌ای؛ لذا من تو را در هر چیزی ظاهر و آشکار می‌بینم و برای هر چیز دیگری نیز ظاهر هستی.

وقایع کربلا، تجسم دعای عرفانی عرفه؛ بخش دهم و پایانی

از فرازهای بسیار زیبا و در عین حال شگفت‌انگیز ذیل دعای عرفه این عبارت است که امام حسین (ع) بحسب نقل در مناجات با خداوند می‌گوید: «تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ فَمَا جَهِلَکَ شَیْ‏ءٌ وَ أَنْتَ الَّذِی تَعَرَّفْتَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْ‏ءٍ فَرَأَیْتُکَ ظَاهِراً فِی‏ کُلِ‏ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ» خدایا تو، برای هر چیزی شناخته شده‌ای؛ ازین‌رو هیچ چیزی نیست که تو را نشناخته باشد؛ و نیز تو همان حقیقتی هستی که در هر چیزی شناخته شده من شده‌ای؛ لذا من تو را در هر چیزی ظاهر و آشکار می‌بینم و برای هر چیز دیگری نیز ظاهر هستی.


توضیح این که چنانکه قبلا گفتیم ذات حق تنها موجود حقیقی در پهنه هستی است؛ بر این دعوا قبلا براهینی إرائه شد؛ اینک برهان دیگری متناسب با این بحث ذکر می‌شود؛ و آن این که اگر هر حقیقت دیگری غیر ذات حق، حقیقتا موجود باشد درین صورت به حکم بدیهی امتناع ارتفاع نقیضین یا باید این حقیقت، «واجب الوجود بالذات» باشد یا باید نقیض «واجب الوجود بالذات» باشد؛ اما هر دو صورت محال و بنابراین باطل و ناپذیرفتنی است؛ صورت اول محال و باطل است چون اگر آن حقیقت دیگری که غیر «ذات حق» است، واجب الوجود بالذات باشد فرض ما به شرک ذاتی منجر می‌شود؛ چون هم «ذات حق»، واجب الوجود است هم طبق فرض آن حقیقت دیگر؛ حال آن که به براهین توحید ذاتی، تعدد واجب الوجود بالذات، محال و ناممکن و باطل است؛ و اگر آن حقیقت دیگری که غیر «ذات حق» است، نقیض «واجب الوجود بالذات» باشد؛ خلف فرض لازم می‌آید؛ زیرا نقیض «واجب الوجود بالذات»؛ محال و ممتنع بالذات است؛ زیرا خود «واجب الوجود بالذات» حتمی الوجود، و صد درصد موجود است پس نقیض او حتما معدوم و صد در صد ناموجود است؛ زیرا امکان ندارد شیء، هم خودش موجود باشد و هم نقیضش موجود باشد؛ بنابراین وقتی موضوعی مصداق نقیض «واجب الوجود بالذات» باشد او حتما معدوم و  صد در صد ناموجود است؛ حال آن که ما آن را حقیقتا موجود فرض کرده بودیم؛ پس احتمال دوم با خلف فرض روبرو می‌گردد؛ پس هر دو احتمال مسئله باطل شد و بنابراین هیچ حقیقتی غیر «ذات حق» حقیقتا موجود است و بالتبع هر چه به عنوان موجودات متکثر اینجا و آنجا دیده می‌شود چیزی جز «ذات یگانه حق» نیست که هر جا در جلوه خاصی و در قالب معینی ظاهر و متجلی گشته است؛ بنابراین هر بیننده‌ای به هر جا بنگرد آن دیده ‌شده همان حضرت حق است که بدون اینکه در ذاتش تغییری رخ دهد در لباس خاص و معینی خود نمایی و جلوه‌گری می‌کند نه این که موجود بیگانه‌ای باشد مغایر با موجودیت حضرت حق؛ لذا است که امام می‌فرماید «رَأَیْتُکَ ظَاهِراً فِی‏ کُلِ‏ شَیْ‏ءٍ» تو را در قالب هر شیئی ظاهر می‌بینم؛ و این تو هستی که در چهره هر شیئی خود را به من معرفی می‌کنی «أَنْتَ الَّذِی تَعَرَّفْتَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْ‏ءٍ»؛ پس هر شناخته شده‌ای همان حضرت حق است که در چهره خاصی شناخته شده است. به همین بیان و ملاک هر کس هم چیزی را شناخت، شناسنده نیز همان حضرت حق است که در چهره خاصی شناسائی کرده و می‌شناسد لذا امام می‌فرماید «فَمَا جَهِلَکَ شَیْ‏ءٌ» هیچ چیزی ناآگاه به خدا نیست چون هر آنچه در قالب خاصی ظاهر است چیزی جز حضرت حق نیست که در قالب و جلوه خاصی ظاهر شده است؛ و روشن است که خداوند به هر چیزی آگاه است؛ چنانکه در قرآن آمده است «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ» پس شناسنده و شناخته شده هر یک همان حضرت حق است گرچه در جلوه متفاوت با دیگری؛ همان گونه که در نصوص دینی ما، در مورد قرض هم وارد شده که قرض دهنده و قرض گیرنده هر یک همان حضرت حق است گرچه در جلوه متفاوت با دیگری؛ مثلا در ادعیه ماه رمضان وارد شده است که: «وَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِمَا وَهَبْتَ لَنَا مِنَ‏ الْمُسْتَقْرِضِین» تو همان دهنده مال هستی که سپس آن مالی را که به ما داده‌ای در چهره فقیری از ما قرض می‌گیری.


این اعتقادات توحیدی است که از نصوص دینی و از جمله از ذیل دعای عرفه قابل استنباط و استخراج است؛ و با این اعتقادات توحیدی است که صحنه‌های جانبازی موحدانه در کربلاها توسط حضرت ابا عبد الله الحسین و یارانش شکل می‌گیرند؛ رزقنا الله و ایاکم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.