پیامبر گرامی اسلام(ص) در واپسین ماههای زندگی مبارکشان، از هر فرصتی برای بیان آخرین وصایای خود به امت اسلامی استفاده و آنها را به یاری دین خدا، دوری از فتنه و نفاق و پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تشویق میکردند. به مناسبت سالروز رحلت آن حضرت در این زمینه با آیتالله محمد هادی یوسفی غروی، استاد برجسته حوزه علمیه قم به گفتوگو نشستهایم. این مورخ نامدار تاریخ تشیع، کتابهای زیادی درباره علوم اسلامی و تاریخ و سیره اهلبیت(ع) در کارنامه علمی خود دارد که از جمله آنها میتوان به «تاریخ تحقیقی اسلام»، «مقتل سیدالشهدا(ع)»، «کلیات تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی» و «موسوعه التاریخ الاسلامی» اشاره کرد.
گفتوگو را با ماهها و روزهای پایانی زندگی گهربار رسول خدا(ص) آغاز کنیم. آن حضرت چطور امت اسلامی را برای روزهای سخت پس از حیاتشان آماده میکردند؟
زمانیکه رسول الله(ص) از نزدیک شدن اجلشان مطلع شدند به هر مناسبتی برای مردم سخنرانی کرده و آنها را از فتنهانگیزی و اختلاف پس از خودشان برحذر میداشتند و بسیار سفارش میکردند به سنت ایشان متمسک شوند و در مورد آن وحدت داشته باشند. همچنین مسلمین را به پیروی از عترت خود و اطاعت و حفاظت از آنها و کمک و یاری در دین خدا تشویق کرده و از ارتداد و اختلاف برحذر میداشتند. از جمله احادیثی که راویان آن حضرت درباره آن اتفاق نظر دارند، این حدیث است: «ای مردم من از میان شما میروم و شما در حوض کوثر بر من وارد میشوید. آگاه باشید درباره دو چیز از شما سؤال خواهم کرد. پس دقت کنید چگونه از آنها مواظبت میکنید. بدانید خدا به من خبر داده این دو از هم جدا نمیشوند تا مرا ملاقات کنند. آگاه باشید من این دو را در میان شما میگذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم را. از آن دو پیشی نگیرید که متفرق میشوید و از آن دو عقب نمانید که هلاک میشوید... ای مردم اینگونه نباشید که پس از من به کفر خود بازگردید و خون همدیگر را بریزید. آگاه باشید علی بن ابیطالب(ع) برادر و وصی من است که بر سر تأویل قرآن میجنگد، چنانکه بر سر تنزیل قرآن جنگیدم».
شیخ مفید در جلد دوم کتاب ارشاد مینویسد: وقتی پیامبر(ص) بیمار شد و فهمید اجلش نزدیک است به اطرافیانش فرمود: مأمور شدهام برای اهل بقیع استغفار کنم. سپس به علی(ع) تکیه داد و به بقیع رفت و در میان بقیع ایستاد و فرمود: به شما تبریک میگویم که از آنچه مردم در آن گرفتار میشوند عبور کردید؛ زمانیکه فتنهها همانند تکههای شب تار، یکی پس از دیگری رو میآورند.
در روایات، حدیثی به نام دوات و کاغذ وجود دارد که درباره تصمیم رسول خدا(ص) برای ثبت وصیتشان پیش از رحلت از دنیاست؛ چرا این امر میسر نشد و آن حضرت وصایای خود را در نوشتهای ثبت نکردند تا برای آیندگان برجا بماند؟
بنابر روایات مشهور، پیامبر(ص) در بستر بیماری فرموند: دوات و کتف شتری (کاغذ) بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که پس از آن هیچگاه گمراه نشوید. در این زمان پیامبر(ص) دوباره بیهوش شد. یکی از اصحاب مانع آن فرد شد. آن فرد برگشت و برخی از حاضران گفتند: انا لله و انا الیه راجعون، ما برخلاف دستور رسول خدا(ص) عمل کردیم. پس از مدتی پیامبر(ص) به هوش آمد. برخی به ایشان گفتند: دوات و کاغذ را بیاوریم؟ ایشان فرمودند: آیا پس از اینکه گفتم و نیاوردید؟ نه لازم نیست اما من شما را به خیر و نیکی نسبت به اهل بیتم سفارش میکنم. سپس روی خود را از آنان برگرداند. پس از آن فرمود: برادرم علی بن ابیطالب و عمویم عباس را نزد من بیاورید. سپس از هر یک جداگانه پرسیدند: آیا وصیت مرا میپذیری و به وعدههایم عمل میکنی و دیون مرا میپذیری؟ آنها پذیرفتند. سپس پیامبر(ص) شمشیر، زره و همه لوازم شخصی خود را به علی(ع) بخشید و انگشترش را از دست بیرون آورد و فرمود: این را هم بگیر و در دست کن. آنگاه امام علی(ع) را در آغوش گرفت. این روایت که به حدیث دوات و کاغذ یا حدیث قرطاس معروف است در بسیاری از کتابهای شیعه و سنی آمده است.
از وداع آن حضرت با اهل بیت(ع) در واپسین لحظات زندگی برایمان بگویید.
امیرالمؤمنین(ع) در واپسین لحظات زندگی پیامبر(ص) نیز مثل همیشه کنارشان بود و تمام مراحل خاکسپاری به دست ایشان انجام شد. در روز رحلت، پیامبر(ص) فرمودند: برادرم و همراهم را نزد من بیاورید. امسلمه گفت: منظورش علی(ع) است، او را فرابخوانید و نزد دیگری نروید. وقتی حضرت علی(ع) به بالین رسول خدا(ص) آمد، آن حضرت مدت طولانی با او نجوا کرد. سپس علی(ع) در گوشهای نشست. از ایشان پرسیدند پیامبر(ص) به تو چه گفت؟ ایشان فرمود: هزار در علم به من یاد داد که هر دری هزار در دارد و مرا به چیزی وصیت کرد که به خواست خدا آن را انجام خواهم داد. سپس رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: سر مرا در دامنت قرار بده. همانا امر الهی فرا رسیده است. پس از آنکه جان به جان آفرین تسلیم کردم دست به صورتم کشیده و آن را بر صورت خود بکش و سپس مرا رو به قبله کن و انجام کارهای مرا به عهده بگیر... وقتی مُردم، من را غسل بده و پیش از همه بر من نماز بخوان و از من جدا نشو تا مرا به خاک بسپاری و از خدای متعال کمک بخواه و مرا در همین جا دفن کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالاتر از زمین قرار بده و مقداری بر آن آب بپاش... فاطمه(س) به شدت گریست. رسول خدا(ص) در گوشش نجوا کرد و آن بانوی بزرگوار چهرهاش شکوفا شد. بعدها وقتی دلیل این خوشحالی را از حضرت زهرا(س) پرسیدند، گفت: پدرم به من مژده داد من اولین نفر از اهل بیت(ع) هستم که به ایشان ملحق میشوم. سپس حسن(ع) و حسین(ع) که کودک بودند نزد پیامبر(ص) رفتند و گریه و زاری میکردند. امام علی(ع) میخواست آنها را جدا کند ولی پیامبر(ص) مانع شده و گفتند: علی جان اجازه بده آنها را ببویم و آنها مرا ببویند و از آن توشه برگیرم و بهره ببرم و آنان از من توشه برگیرند و بهره ببرند. آگاه باشید این دو پس از من مظلوم واقع میشوند و ظالمانه به قتل میرسند. لعنت خدا بر کسی که به آنها ظلم کند. سپس در حالی که دست علی(ع) زیر سر مبارک پیامبر(ص) بود جان به جان آفرین تسلیم کرد.
درباره چگونگی رحلت پیامبر(ص) اختلاف نظر وجود دارد، برخی از پژوهشگران معتقدند آن حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفتند. گروهی دیگر نیز با توجه به برخی روایات معصومین(ع) از جمله حدیثی از امام رضا(ع) که فرمودند: «والله ما منّا الّا مقتول شهید» معتقدند پیامبر(ص) به شهادت رسیده است. نظر حضرتعالی چیست؟
مرحوم محدث قمی در کتاب منتهی الآمال برخی اخبار درباره شهادت آن حضرت را نقل و گویا پذیرش کرده، ولی در اینهمه اخبار و احادیثی که درباره رحلت حضرت ختمی مرتبت(ص) آمده و نقل کردم همگی تعبیر رحلت و وفات آمده و در هیچ کدام تعبیر شهادت نیامده است. احادیث معصومین(ع) درباره شهید و کشته شدن معصومین(ع) هم گرچه مستند است ولی منظور از واژه «منّا» در آن معلوم نیست به چه کسانی دلالت دارد. در واقع کسانی که زیر بار پذیرش این مسئله نرفتند جوابشان این است که معلوم نیست منّا به کدام یک از اهل بیت(ع) برمیگردد، ممکن است منظور آنهایی از اهل بیت(ع) باشند که شهادتشان روشن است مثل امیرالمؤمنین(ع)،امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و بقیه ائمهای که شهادتشان مسلم و معلوم است. پس معنای این حدیث، مبهم و مجمل است و این اجمال یکی از عللی است که موجب میشود خبر پذیرفته نشود.
در مورد تاریخ وفات رسول خدا(ص) هم اختلاف نظر است؛ شیعیان تاریخ رحلت ایشان را ماه صفر و اهل سنت ماه ربیعالاول میدانند. دلیل این اختلاف چیست؟
بله شعیان تاریخ وفات پیامبر(ص) را 28 صفر میدانند. اهل تسنن هم معتقدند ایشان در ماه ربیعالاول رحلت کردند اما درباره روز آن اختلاف دارند. برخی دوم، برخی دوازدهم و برخی هفدهم این ماه را زمان وفات ایشان دانستهاند. شاید یکی از دلایل این مسئله ضعف مورخان در ثبت دقیق این واقعه مهم است. در آن زمان، نقل حوادث تاریخی مثل امروز نبود که بلافاصله ثبت و ماندگار شود و به چاپ برسد. معمولاً به صورت شفاهی از خاطر و ذهن فردی به فرد دیگر منقل میشد. هر چند در مورد شخصیت بزرگی مانند رسولالله(ص) باید دقیق ثبت میشد؛ چنانکه علی بن عیسی إربلی، محدث بزرگ شیعه، در کتاب کشف الغمّه مینویسد: اختلاف مسلمین درباره روز ولادت آن حضرت قابل پذیرش است؛ زیرا هنگام تولد آن حضرت، درباره مقام و جایگاهش بیاطلاع بودند، از طرفی بیسواد بودند و آگاهی لازم برای ضبط تولد فرزندانشان را نداشتند؛ اما اختلاف مسلمین در مورد وفات آن حضرت عجیب و سؤالانگیز است، زیرا وفات آن حضرت حادثه بسیار بزرگی بوده و میبایست به صورت دقیق معین باشد.
خبرنگار: زهرا دلپذیر
نظر شما