تحولات لبنان و فلسطین

در این چند روز بارها خیابان‌های منتهی به حرم مطهر را رفته و آمده‌ام. خیابان‌هایی که دیگر بخشی از مشهدالرضا(ع) نیستند که شاهراه‌هایی متشکل از بخش‌های مختلف ایران‌زمین هستند.

از بصره تا جاده‌های خراسان به شوق خدمت به زائران سلطان

چند روز آخر ماه صفر را میهمان مشهدالرضا(ع) هستم. بهتر است بنویسم چند روز پایانی ماه صفر را میهمان خیابان امام رضا(ع) هستم. خیابانی که در انتهایش قبله امید همه ایرانیان، حرم مطهر علی بن موسی‌الرضا(ع) دلبری می‌کند. شامگاه شهادت امام رضا(ع) است و من در زیباترین نقطه جهان در این شامگاه شهریور در صحن پیامبر اعظم(ص) بارگاه رضوی نشسته‌ام. نسیم خنکی در حال وزیدن است و در این صحن بزرگ با حضور خیل عزاداران رضوی، جای سوزن انداختن نیست. این بارگاه ملکوتی شلوغ‌ترین روزهایش را در این شهریورماه تجربه می‌کند. همه صحن‌های حرم مطهر را دوری می‌زنم، همه صحن‌ها مملو از جمعیت است. از تماشای زائران سیر نمی‌شوم.  انگار تماشاگر نمایشی عاشقانه هستم. نمایشی که دلدادگان علی بن موسی‌الرضا(ع) در ایام شهادتش در آن نقش‌آفرینی می‌کنند. چشمم از دیدارشان سیر نمی‌شود و دلم هر چه می‌بیند انگار مشتاق‌تر می‌شود. به حرف‌های زائران که دقت می‌کنم لهجه‌ها و گویش‌های مختلفی را می‌شنوم که نشان می‌دهد هر کدام از نقطه‌ای از کشور خود را به حرم یار رسانده‌است. در این چند روز بارها خیابان‌های منتهی به حرم مطهر را رفته و آمده‌ام. خیابان‌هایی که دیگر بخشی از مشهدالرضا(ع) نیستند که شاهراه‌هایی متشکل از بخش‌های مختلف ایران‌زمین هستند. همه خیابان‌ها هم پر از جمعیت عزادار است که از راه‌های دور و نزدیک این کشور که متعلق به امام رضا(ع) است خود را به جاده‌های خراسان رسانده‌اند تا در روزهای منتهی به شهادتش در مشهد سوگوارش باشند.

باورم نمی‌شود...

از وقتی آمده‌ام دست به سینه رو به گنبد در صحن گوهرشاد ایستاده است. چند بار نگاهم را از قامت بلند و دختر نوجوانش دزیده‌ام تا خواندن زیارت‌نامه را تمام کنم اما صورت خیس از اشکش مدام حواسم را پرت می‌کند. صبر می‌کنم تا کمی گریه‌اش سبک شود و آخر با اجازه خودش وارد حال و هوای دلنشینش می‌شوم. سی و سه ساله‌ و از اهالی کرج است. می‌گوید 12 سال از آخرین زیارتش می‌گذرد و این است که حسابی دلتنگ است و زیارت امسال را مدیون پیاده‌روی اربعین امام حسین(ع) می‌داند و ادامه می‌دهد: امسال قسمت شد برای پیاده‌روی به کربلا برویم. می‌دانستم خیلی‌ها زیارت کربلا را به دیدار علی بن موسی‌الرضا(ع) پیوند می‌دهند اما اینکه خودم هم بتوانم بیایم، برایم مثل معجزه بود. همان‌جا  آرزو کردم کاش بتوانم پس از سال‌ها در ایام شهادت امام رضا(ع) دوباره به زیارت بیایم. باور نمی‌کنم اینجا ایستاده‌ام، روبه‌روی آقا، آن هم در شامگاه شهادتش. چه چیزی از خدا بخواهم جز شکر که مرا به اینجا به باب‌الجواد(ع) رسانده است.

کربلا و خراسان برای ما تفاوتی ندارد

سید موفق را در موکب حضرت خدیجه(س) در میدان بیت‌المقدس می‌بینم که خربزه قاچ می‌کند و به دست زائران می‌دهد. روی پرده‌ای که سر در موکبشان نصب است نوشته شده «موکب خدیجه الکبری(س) هیئه الحشد الشعبی فی البصره».

او که فارسی بلد است، می‌گوید: من متولد و بزرگ‌شده بصره هستم، از شیعیان این شهر که دو سال است پس از خدمت‌رسانی در اربعین به زائران حسینی، همراه 25نفر از دوستانمان به مشهد می‌آییم و خدمت را در خیابان امام رضا(ع) ادامه می‌دهیم.

وقتی از او درباره حس و حالش از این خدمتگزاری می‌پرسم، می‌گوید: ما خدمتگزار اهل‌بیت(ع) هستیم، امام حسین(ع) و امام رضا(ع) فرقی ندارد. کربلا و خراسان برای ما تفاوتی ندارد. عشق ما، اهل‌بیت(ع) است و ان‌شاءالله خدا توفیق بدهد تا جان داریم و تا آخرین نفس به اهل‌بیت(ع) و زائرانش خدمت کنیم.

او با اشاره به اینکه موکب‌های عراقی روز به روز در حال افزایش است، می‌گوید: موکب‌های عراقی بسیار علاقه‌مند هستند ایام شهادت امام رضا(ع) و پس از اربعین به خراسان بیایند. الان هم نسبت به چند سال پیش موکب‌های ما خیلی بیشتر شده و از نقاط مختلف عراق مثل نجف، کربلا، بصره، دیوانیه و... برای خدمت می‌آیند. موفق الجزایری در پایان می‌گوید: پنجشنبه که خدمتمان تمام شود می‌گرییم که دیگر نمی‌توانیم خدمت کنیم. وقتی برای وداع با امام رضا(ع) به حرم مطهرشان برویم از او می‌خواهیم دعا کنند باز هم خدمتگزار اهل‌بیت(ع) و امام رضا(ع) باشیم.

از «چاری» تا جاده‌های خراسان به عشق امام رضا(ع)

او را که از یکی از روستاهای مازندران به مشهد آمده‌، در چهارراه شهدا و در چند متری بارگاه مطهر رضوی می‌بینم؛ همراه هیئتشان در حال عزاداری است.

مداحشان پر سوز و گداز می‌خواند: شاه خراسان سلام علیک... خسرو خوبان سلام علیک...

من هم دنبال این کاروان تازه از راه رسیده قدم برمی‌دارم. زن جوان چشم‌های روشنش از گریه سرخ است و همان‌طور که اشک می‌ریزد، از نذری می‌گوید که او را از شمال به خراسان رضا(ع) کشانده است.

از او می‌پرسم پس از روزها در راه بودن و پیاده‌روی و خستگی، حالا که دقایقی دیگر به  خدمت امام رضا(ع) می‌رسد به ایشان  چه خواهد گفت؛ همان‌طور که با نوای مداحی به سینه می‌زند، پاسخ می‌دهد: چه می‌توانم بگویم؟ خود آقا از قلب من و تمام زائرانش باخبر است. می‌داند که دوستش داریم و  برای زیارتش هرطور بوده، خودمان را رسانده‌ایم. از روستای «چاری» در مازندران تا اینجا را به دعوت خودشان آمده‌ام و نیتم ادای نذر و عهدم بود. همین چند وقت پیش که پای پنجره فولاد از ایشان حاجتی خواستم و نذر کردم اگر حاجتم برآورده شود، ایام شهادتشان دوباره خدمت برسم، تصور نمی‌کردم آقا این‌قدر زود حاجتم را بدهند. امیدوارم خودشان به پاهایم توان بدهند تا هر سال برای ادای نذرم و تشکر از حضرتش خدمت برسم.

خرمای نخلستان برای زائران سلطان

میهمان دیگر را در خیابان امام رضا(ع)  مقابل موکبی از اهالی بوشهر می‌بینم. آقای دشتی از شهر ساحلی دیر همراه موکب برای خدمت‌رسانی آمده است. آقای دشتی سومین سالی است که همراه دوستان و خانواده‌اش به خیابان امام رضا(ع) می‌آید تا به زائران دهه آخر صفر خدمت کند و در این باره می‌گوید: از 5 صبح فعالیت موکبمان را آغاز می‌کنیم. ناهار و شام و میان‌وعده در خدمت  زائران هستیم. خرمای امسال نخلستانمان را آورده‌ایم تا به دست زائرانش برسانیم و برکت نخلستان ما باشد. ما به اذن و دعوت خود امام رضا(ع) اینجا حاضر شدیم و نوکری‌اش را افتخار خودمان و فرزندانمان و تمام اقوام و دوستانمان و اصلاً تمام ملت ایران می‌دانیم.

خادمی در 200 متری حرم مطهر

علی، جوان قدبلندی است که عینک آفتابی به چشم‌هایش زده یک چوب پر سبز هم دستش گرفته و زائران را برای پذیرایی به داخل موکب راهنمایی می‌کند.

او را در ابتدای خیابان تپل محله در موکب امام رضا(ع) ملاقات می‌کنم. او درباره حضورش می‌گوید: از طرف یک شرکت هر سال اینجا موکب داریم. با شربت زعفران و چای از زائران پذیرایی کرده و شب‌ها ساندویچ هات داگ توزیع می‌کنیم. بانی موکب، صاحب شرکت است و ما کارمندان هر سال پیش از دهه آخر صفر نام‌نویسی و به‌صورت افتخاری در این موکب خدمت می‌کنیم.

از حس و حال علی آقا که می‌پرسم، می‌گوید: از ابتدای تپل محله که ما در آن موکب زده‌ایم تا حرم مطهر امام رضا(ع) فقط 200 متر فاصله است. ما انگار در گوشه‌ای از حرم مطهر ایستاده‌ایم و نوکری زائران را می‌کنیم. خدا کند آقا به کرمش این خدمت را از ما بپذیرد.

او غریب‌نواز است...

«چمن» را که از مزارشریف افغانستان است در موکب سلطانی که به همت آستان قدس رضوی در میدان فردوسی مشهد بر پا شده می‌بینم؛ با آن فارسی شیرین دری می‌گوید: یک سالی است که به ایران مهاجرت کرده‌ام و در یکی از روستاهای چناران اقامت دارم. در این یک‌سال با بچه‌هایم فقط دوبار به زیارت آمده‌ایم و وقتی دیدم همسایه‌ها برای زیارت به مشهد می‌آیند من هم با بچه‌هایم پای پیاده راه افتادیم. من در اینجا غریبم و امام رضا(ع) غریب‌نواز است و چه جایی بهتر از اینجا برای ما.

پس از روزها خستگی و پیاده‌روی وقتی قدم به حرم مطهرش گذاشتم از او تمنا  برای ملت افغانستان دعا کند. هیچ کجا خانه آدم نمی‌شود، کاش خانه ویران ما (افغانستان) نیز آباد شود و ما به خانه‌هایمان برگردیم و از آنجا به زیارت بیاییم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.