تحولات لبنان و فلسطین

مهدی اصغرزاده: در گذشته انسان هایی در جنگ شرکت کردند که دردآشنا و عاشق بودند. اگر تاریخ دوباره تکرار شود و جنگی در ایران اتفاق بیفتد، باز هم عاشقانی هستند که جان خودشان را در راه کشور انفاق کنند، به همین دلیل قصه شهدا باید همیشه زنده و پویا بماند.

دردآشنایی و عشق؛ راز پایداری ایران

به گزارش قدس خراسان، «وطن، سرزمین، جبهه و جنگ» برای من و امثال من که به اصطلاح دهه هشتادی هستیم و تنها از جنگ و جبهه، داستان‌هایش را شنیده‌ایم، شاید تنها چند کلمه ساده باشد که آن‌ها را می‌خوانیم و در وصفشان جملات زیبا می‌نویسیم؛ اما این کلمات برای کسانی که در جبهه‌های مقاومت حضور داشته‌اند، تنها در مقام واژه نیستند و گاه تمام معنای زندگی آن‌ها درهمین چند کلمه خلاصه می‌شود. گفت‌وگو با یکی از همرزمان شهید محمود کاوه از آن دست تجربه‌هایی بود که معنای جنگ را با آنچه در فیلم‌ها دیده و در کتاب‌ها خوانده بودم، برایم متفاوت کرد.

مهدی اصغرزاده یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که در کردستان فعالیت می‌کرد. قصه آشنایی او با شهید کاوه به پس ازعملیات چذابه برمی‌گردد. به پیشنهاد او راهی کردستان شده و در یکی از عملیات‌ها توسط ضد انقلاب‌ها به جای شهید کاوه اسیر می‌شود.

جنگ با داعش خودی و مظلومیت همیشگی کردستان 
وی از شرایط سخت جنگ در جبهه‌های غربی به خصوص کردستان می‌گوید و اضافه می‌کند: ما عملاً در جبهه غرب بسیاری از نقاط را مثل جاده پیرانشهر و سردشت از دست داده بودیم. برخلاف منطقه جنوب و خرمشهر که جنگ و عملیات‌های جنگی با استراتژی خاص و معین پیش می‌رفت، وضعیت مقاومت در جبهه‌های غرب و در منطقه کردستان به طور کامل متفاوت بود و به اصطلاح از شیوه‌های نامتمرکز استفاده می‌کردیم.
این رزمنده در توصیف شرایط دشوار جنگ با دشمن داخلی و خودی از واژه «داعش» استفاده و بیان می‌کند: بسیاری از ضدانقلاب‌ها، چریک‌های فدایی خلق، افراد احزاب مختلف مثل کومله و دموکرات به کردستان فرار می‌کردند و همین موضوع موجب شد در زمان جنگ کردستان، داعشی داشته باشیم به مراتب بدتر از داعش کنونی. این افراد فعالیت‌های زیادی انجام می‌دادند تا نیروهای ایرانی را دچار وحشت کنند.
اصغرزاده در توصیف سختی‌های کردستان و جنگ در آن منطقه از عبارت «کردستان مظلوم» استفاده می‌کند و ادامه می‌دهد: مظلومیت کردستان یک موضوع همیشگی است و مظلومانه‌ترین آسیب‌ها در کردستان به وجود آمد و جوانان شجاعی فدا شدند تا امنیت در آنجا حاکم شود. ما جوانان شجاعی داشتیم که به تنهایی به اندازه یک گردان بودند تا جایی که دشمن را به این باور رسانده بودند که مقابله با نیروهای ایرانی ممکن نیست.

نام کاوه، عامل وحشت و انزجار دشمنان
وی در ادامه به آزادسازی سد بوکان که یکی از هسته‌های اصلی استقرار ضد انقلابیون بوده، اشاره می‌کند و در توصیف ترس و نفرت این گروهک‌های منافق و ضد ایرانی از شهید محمود کاوه می‌گوید: زمانی که وارد منطقه شدیم، نخستین چیزی که توجه‌ها را به خود جلب می‌کرد، اسم شهید کاوه بود که جلو ورودی خانه‌ها نوشته شده بود و افراد از روی آن می‌گذشتند؛ درست مثل اینکه ما از روی پرچم اسرائیل عبور می‌کنیم و سرنگونی آن را خواستاریم.

شجاعت و رشادت؛ شاخصه بارز شهید کاوه
زمانی که از او می‌خواهم بیشتر در مورد شهید کاوه بگوید، به نکته عجیبی اشاره می‌کند که شنیدن آن، عظمت روح او را به عنوان یک انسان، فراتراز حد تصور می‌برد.
این ایثارگر وطن‌دوست «شهید کاوه» را دارای شجاعت غیرقابل وصفی می‌خواند و ادامه می‌دهد: کاوه اعتقاد داشت در جنگ هیچ‌وقت نباید نشست یا دراز کشید و باید همیشه رو به جلو بود. این اعتقاد به حدی قوی بود که حتی وقتی در یکی از عملیات‌ها من و چند نفر دیگر از رزمندگان زخمی شده بودیم و برای نجات ما آمد هم همین رویه را در پیش گرفته بود. اندازه شجاعت و ازخودگذشتگی او با کلمات قابل بیان نیست و انسان تنها باید این موضوع را ببیند تا بتواند عظمت آنچه را که به آن اشاره می‌کنم، درک کند.
اصغرزاده می‌گوید: یکی دیگر از اصولی که کاوه به آن معتقد بود و همیشه آن را بیان و به دیگران نیز گوشزد می‌کرد، این بود که کار گروهی اهمیت ویژه‌ای دارد. او به عملیات کلاسیک هم زیاد اعتقاد نداشت و همیشه از عملیات‌های غیر کلاسیک استقبال می‌کرد و برای شناخت تحرکات دشمن نهایت سعی خود را به کار می‌بست. به همین دلیل گروهی از ضد انقلاب‌ها امان‌نامه‌ای هم به مقام ارشد خود نوشته بودند تا بتوانند از جنگ با کاوه رها شوند و آسوده باشند.
وی در وصف دلسوزی و عشق شهید کاوه به همرزمان و افرادش می‌افزاید: به هیچ عنوان زخمی‌ها و حتی پیکر رزمندگان را رها نمی‌کرد و همیشه می‌کوشید تا همه نیروهای زخمی و حتی جسم آن‌ها را به عقب برگرداند و جانش را هم پای این کار می‌گذاشت.

اسارت به جای محمود کاوه
 این ایثارگر دوران دفاع مقدس روایت جالبی از زمانی که به اشتباه به جای محمود کاوه اسیر ضد انقلابیون شده بود، تعریف می‌کند: زمانی که از مرخصی برگشتم و به منطقه عملیاتی هنگ‌آباد رفتم، یکی از دسته‌های گردان به دلیل اینکه از راه دیگری برای برگشت به پایگاه استفاده کرده بودند، توسط ضد انقلابیون اسیر شدند. شهید کاوه وقتی این خبر را شنید، به شدت مصمم شد تمام اسرا را برگرداند و مخالفت مشاوران هم بی‌فایده بود.
اصغرزاده ادامه می‌دهد: من، محمود کاوه و هشت نفر دیگر از نیروها به طرف ارتفاعات مرزی راه افتادیم و منطقه‌ای را که ضد انقلابیون آنجا بودند، محاصره کردیم ودرگیری اتفاق افتاد. زمانی که نیروهای دشمن صحبت‌های کاوه را از طریق بیسیم شنیدند، متوجه شدند محمود کاوه همراه گردان ماست و من هم که برای پشتیبانی از کاوه رفته بودم تا او بتواند به عقب برگردد، به جای او اسیر شدم. 
وی دلیل کشته نشدنش به دست ضد انقلابیون را اشتباه گرفته شدنش با محمود کاوه بیان می‌کند و می‌گوید: به این دلیل که لباس سپاه را به تن داشتم، من را با شهید کاوه اشتباه گرفتند و چون می‌خواستند از من اطلاعات بگیرند، زنده ماندم و در نهایت پس از ۳۰ دقیقه موفق شدم ازدست آن‌ها فرار کنم. البته کفش‌ها، اسلحه، ساعت و هر چیز با ارزشی را که داشتم، از من گرفتند.
دردآشنایی و عشق مردم؛ عامل پایداری ایران
این رزمنده در پاسخ به این پرسش که چه ارزش‌هایی در زمان دفاع مقدس در جامعه وجود داشته که در جامعه حال حاضر کمرنگ شده و بهتر است دوباره رواج پیدا کند، بیان می‌کند: اصلاح شدن سبک زندگی افراد و وابستگی‌های خانوادگی باید شاخص‌تر بشود. در زمان دفاع مقدس، تمام جامعه با هم یکرنگ بود و هرکس به نوعی به مقابله با دشمن پرداخت. صنعت جنگ و دفاع از میهن به هر شکلی باید برای نسل جدید فرهنگ‌سازی شود و آن‌ها باید بدانند ایران و ایرانی چطور توانست با صدام و ۳۶کشور به تنهایی مقابله کند.
زمانی که می‌پرسم به نظر او و از دید یک رزمنده قدیمی، اگر دوباره جنگ شود، آیا نسل جدید می‌تواند رشادت‌ها و سلحشوری‌های گذشتگان را تکرار کند یا خیر، پاسخ می‌دهد: انسان‌هایی در گذشته در جنگ شرکت کردند که دردآشنا و عاشق بودند. به اعتقاد من اگر تاریخ دوباره تکرار شود و جنگی در ایران اتفاق بیفتد، باز هم عاشقانی هستند که جان خودشان را در راه کشور و وطن انفاق کرده و برای این خاک و این کشور ایثار کنند و فرقی نمی‌کند از چه نسلی باشند. به همین دلیل قصه شهدا باید همیشه زنده و پویا بماند.
فرقی نمی‌کند متعلق به چه دوره و نسلی هستیم؛ دهه۵۰، ۶۰، ۷۰ یا ۸۰  وطن، رگ و پیوند مشترکی است که همه ما را به هم متصل می‌کند. امروز و پس از گذشت ۳۶ سال از  پایان جنگ تحمیلی، اینکه هنوز ایران پابرجاست و مردمانی با اسم ایران احساس افتخار می‌کنند، حاصل رشادت‌ها و خون امثال کاوه، جهان‌آرا و هزاران نفر از کسانی است که شاید آوازه نامشان را نشنیده باشیم؛ اما عشق به آن‌ها هرچند کمرنگ، در وجودمان جاری است.  

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.