آخرین تحولات لبنان

۱۵ مهر ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۸
کد خبر: 1017986

جغرافیای مقاومت در جست‌وجوی اقتصاد سیاسی خود

علیرضا بلیغ، پژوهشگر فلسفه علم و فناوری

پس از جنگ جهانی، جهان به سمتی حرکت کرد که عملاً هر چه پیش آمدیم، قطب‌های جهانی چه در نظام دوقطبی -با وجود شوروی و آمریکا- و چه پس از آن که آمریکا برای چنددهه به عنوان تنها ابرقدرت مطرح بود، اجازه پیگیری سیاست مستقلی را به کشورها نمی‌داد.

سیاست مستقل به این معنا که حکومتی بر مبنای معیارها، هنجارها و آرمان‌های سیاسی خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. در چنین شرایطی، انقلاب اسلامی رخ داد و جمهوری اسلامی شکل گرفت و توانست در صحنه  سیاست امروز پیشتاز شود. البته که چنین ظرفیتی در همه کشورها آن‌گونه که ایران حائزش بود، وجود نداشته و ندارد. بخشی از این ظرفیت به ذخیره فرهنگی و قدمتی که ایران به لحاظ تاریخی دارد، برمی‌گردد که سبب شکل گیری شخصیت فرهنگی و سیاسی برای یک ملت می‌شود. با وجود اهمیت این مورد، صبغه تاریخی و تمدنی به تنهایی برای پیشتازی در صحنه سیاست امروز و رسیدن به استقلال کفایت نمی‌کند؛ چرا که اگر می‌کرد، کشورهایی با قدمت تاریخی فراوان همچون هند و مصر با آن قدمت و سابقه، باید نقش مؤثرتری را در عرصه سیاسی معاصر ما ایفا می‌کردند. بنابراین صرفاً تکیه بر سنت‌ها و باورهای کهن نمی‌تواند کشوری را در عرصه سیاسی پیشتاز کرده و به آن استقلال دهد، بلکه زنده کردن و احیای برخی ویژگی‌ها در آن سنت و در صحنه‌ای که در آن قرار گرفته‌ایم، چنین امکانی را فراهم می‌آورد. 
از طرفی در جهان تنها چند انقلاب محدود با مختصاتی که بشود آن را «انقلاب کبیر» خواند، اتفاق افتاده است؛ یکی انقلاب فرانسه، دیگری انقلاب روسیه و دست آخر انقلاب ایران. هر کدام از این انقلاب‌ها مختصات خاص خودشان را دارند و در عین حال مبدأ انقلاب‌های دیگر در سطح جهان هستند. می‌توان مدعی شد در این میان، انقلاب ایران از حیث گستره و دامنه تأثیر، مؤثرتر از دو انقلاب کبیر پیش از خود بوده و بالتبع به همان میزان که ضریب نفوذ و تأثیرش بیشتر بوده، فشار بیشتری را نیز متحمل شده است.  به هر حال این انقلاب در دوره‌ای شکل گرفته که امکانات تکنولوژیک و ابزارهای در اختیار قدرت‌های برتر برای کنترل رفتار یک کشور، بیشتر شده است؛ یعنی  از اقتصادی گرفته تا رسانه‌ای و نظامی و فناوری‌های های‌تک، همه به مثابه ابزارهای کنترل به استخدام گرفته می‌شوند، همان‌گونه که دیدیم در مقاطع مختلف انقلاب برای کنترل و مهار انقلاب ایران به کار گرفته شدند. با این همه، جمهوری اسلامی باوجود چنین وضعیتی توانست ماهیت سیاسی مستقل خودش را حفظ کند و در صحنه سیاست، پیش بیاید. 
در این میان اما یک مسئله مهم به‌وجود آمد؛ ما با انقلاب و با پیروزی در جنگ از مدارهای تعریف شده نظم موجود جهان که  اسمش را می شود نظم آنگلوساکسونی گذاشت، خارج شدیم ولی آن نظم، درصدد تحمیل یک سری قواعد به ما را داشت. این قواعد مبتنی بر شکل اقتصاد جهانی و نظمی که نظام سرمایه‌داری تعریف کرده بود، دو سه کارویژه را برای ایران تجویز می کرد که به طور خلاصه، خام فروشی و تأمین انرژی به عنوان قلب تپنده نظام سرمایه داری، ایجاد یک بازار مصرفی بزرگ و هزینه‌کرد درآمدهای حاصل از فروش منابع به این منظور و نه هدایت آن به سمت توسعه زیرساخت‌ها و تولید و دست آخر، راه‌اندازی و انتقال صنایع دسته دوم یا آلاینده در کشور بود.   
مجموعه ساختارها و سازوکارهایی هم که به لحاظ بین‌المللی بعد از جنگ جهانی دوم در جهان تنظیم شد، از مهم‌ترین آن‌ها،  سازمان ملل و صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی بود تا یونسکو و یونیسف، همه این‌ها چنین بسته‌هایی را به همین منظور برای مسائل کشور تجویز می‌کردند. 
خلاصه اینکه جمهوری اسلامی از این نظم که در دوره پهلوی نیز با سرعت در حال پیگیری بود، خارج شده بود و در تلاش بود مشکلاتش را نیز درفضایی خارج از این نظم که از قضا مزیتش برای مدیریت دوران پرالتهاب اول انقلاب و جنگ بود، حل و فصل کند. این مزیت این بود که جمهوری اسلامی با انقلاب صاحب سیاست شده بود و این صاحب سیاست شدن، ایران را صاحب اراده و عزت برای استقلال رأی و استقلال عمل کرده بود. 
مشکل از جایی پیدا شد که در فضای پس از جنگ، خطی به‌وجود آمد که می‌خواست دوباره همان فضای نرمال قبلی و در چارچوب همان نظم پیشین را دنبال کند.  این تصمیم شکافی بسیار جدی را در ساختار جمهوری اسلامی پدید آورد که ما هر چه قدر هم جلوتر آمدیم، در ترمیم آن ناتوان‌تر شدیم. آن شکاف، فاصله میان ایدئولوژی و سیاست رسمی جمهوری اسلامی با فرم اقتصاد سیاسی بعد از جنگ بود. در این معنا، سیاست رسمی طرح جمهوری اسلامی برای دعوت جهانی‌اش، چیزی جز آرمان استقلال برای همه کشورها نبوده و نیست و رهبر معظم انقلاب نیز در خطبه اخیرشان در نماز جمعه تأکید کردند:«باید کمربند استقلال‌طلبی را در همه کشورهای اسلامی محکم کنیم».  بر همین مبنا جمهوری اسلامی توانست در فرصت‌هایی که با بیداری اسلامی رخ داد، هسته‌های مقاومت مردمی را در کشورهای منطقه فعال کند و به مرور چیزی را روی زمین متعین کند که امروزه از آن به جغرافیای مقاومت تعبیر می‌شود. مشکلی که در این میان وجود دارد، این است که باوجوداینکه جمهوری اسلامی توانسته آرمانش را عینیت ببخشد، فرم اقتصاد سیاسی کشور متناسب با آن هنوز شکل نگرفته است. یعنی اگر قرار است ایران یک جغرافیا را پدید بیاورد که داعیه استقلال دارد، نمی‌تواند فرم اقتصاد سیاسی خودش را در نظم پیشین حفظ کند. اینجا هم باید نظم تازه‌ای را به‌وجود آورد. یکی از لوازم این مهم، پیگیری همان طرحی است که طی یک دهه گذشته و بیشتر، رهبر معظم انقلاب به عنوان اقتصاد مقاومتی از آن یاد کرده و می‌کنند. در واقع اقتصاد مقاومتی، نام دیگری برای اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی است که امروزه بیش از هر زمانی ضرورت‌های آن نمایان شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.