به گزارش قدس آنلاین، «بازنده» به کارگردانی و نویسندگی امین حسینپور داستان گم شدن مشکوک فرزند یک زوج با بازی صابر ابر و سارا بهرامی است که با ورود کارآگاه کیانی با بازی علیرضا کمالی به ماجرا همراه میشود، کارآگاهی که در هر قسمت رازهایی از این خانواده را برملا میکند و به ابهامات تازهای دامن میزند.
یکی از نکات قابل توجه در مورد «بازنده»، موضوع اقتباس آن از یک رمان است که سازندگان سریال تلاش کردهاند تا با حفظ ساختار کلی داستان، آن را ایرانیزه کنند و با فرهنگ ما تطبیق دهند. این تلاش در برخی موارد موفق بوده و باعث شده تا مخاطب با داستان همذاتپذیری بیشتری داشته باشد اما گاهی به واسطه فضاسازی صورت گرفته، فاصلههایی از این منظر به چشم میخورد. البته این فواصل به واسطه خلق نمایی تازه، از ویژگیهای قابل تأمل سریال که آن را دیدنیتر کرده است، محسوب میشود و نباید به آن صرفاً به عنوان نقطه ضعف سریال در تطبیق فرهنگی به شمار آورد.
در کنار اینها، ارائه تصویری متفاوت و البته نزدیک به واقعیت از پلیس، جزو ویژگیهای دیگر «بازنده» است که کارآگاه کیانی و دستیارش را به نمونه قابل توجهی از یک تیم پلیسی تبدیل کرده است. به عنوان مثال در مورد این کارآگاه، تصویری را از پلیس میبینیم که بر خلاف کلیشههای مرسوم، با رواداری سعی میکند طرف مقابل را به خوبی درک کند. او بیهوده خشمگین نمیشود و نگاهی منطقی به موضوع دارد و گاهی با تذکر دستیارش را از رفتارهای تند و دیالوگهایی که گاهی با عصبانیت میگوید، منع میکند.
از سوی دیگر این شخصیت داغدار فرزندش است و اتفاقا مرور زندگی او در قسمت سوم سریال به بیننده کمک میکند تا با کیانی این قصه، بیشتر همراه شود. این بازگشت به سرگذشت هر کدام از شخصیتها در بخشهای مختلف داستان، در مجموع باعث درگیری مخاطب و شناخت بیشتر او از کاراکترها شده است، جریانی که ابتدای هر قسمت با روایت اول شخص پیش میرود و به ملموستر شدن این شناخت کمک بیشتری میکند.
این شناخت از شخصیتها با گرههای داستانی که وجود دارند، به خوبی ممزوج شده است، آنقدر که مخاطب مدام بین مضنون اصلی و آنچه که در حال وقوع است، مردد میماند و نمیتواند به طور قطعی حدس بزند که قرار است با چه اتفاقی مواجه شود. این جریان را که بخشی از آن به کمک بهرهمندی از فضای مرموز نوآر شکل گرفته، اتفاقی است که المانهای آن را میتوان در صحنههای داخلی کم نور، آسمان شب، بارش باران، روایت گیجکننده و شخصیتهای سرد که به نوعی همه از دیدگاه کارگاه کیانی متهم این پرونده هستند هم مشاهده کرد. اتفاقی که به نظر میرسد برگ برنده سریال باشد چرا که کسی نمیتواند حدس بزند چه کسی قاتل یا کودک ربا است.
با تمام اینها گاهی نمیتوان از ریتمی که به خصوص در دو قسمت اول درگیر فراز و فرود بسیاری بود، گذشت اما به طور کلی در «بازنده» با سریالی مواجه هستیم که قصه دارد و برای طراحی فضای آن فکر شده است. از همین رو در صورت پیشبرد اصولی این جریان از قصه گرفته تا فضاسازی بدون غرق شدن بیش از حد در المانها، میتوان این مجموعه را به عنوان یک تلاش برای ساخت یک سریال پلیسی معمایی با استانداردهای جهانی دانست. هرچند باید دید که ادامه ماجرا چطور رقم خواهد خورد؟
سارا شریعتی
نظر شما