بهمناسبت شهادت دبیرکل حزبالله لبنان، حجتالاسلاموالمسلمین احمد مروی، تولیت آستان قدس رضوی در گفتوگویی با رسانه «KHAMENEI.IR» ضمن بیان ابعاد مختلف شخصیت سید مقاومت، به ذکر خاطراتی از حضورهای این شهید عزیز در مشهد و زیارت حرم مطهر رضوی پرداخته است. مشروح این گفتوگو در قالب یک گفتار به شرح زیر منتشر شده است.
لبیکگو به ندای مظلومانه سیدالشهدا(ع)
شهادت سید مقاومت شهید علامه سیدحسن نصرالله را خدمت همه شنوندگان و بینندگان عزیز تسلیت عرض میکنم. انشاءالله که خداوند متعال این شهید و همه شهدای عزیز مقاومت را با شهدای کربلا که در حقیقت اینها لبیکگویان به ندای مظلومانه حضرت اباعبداللهالحسین(ع) در روز عاشورا هستند، محشور بفرماید.
این بزرگوار و شخصیت عزیز، دارای شاخصها و فضیلتهای اخلاقی و انسانی متعددی بود که بهدلیل مجال اندک به چند نمونه اشاره میشود. نخست جنبه علمی و فضل حوزوی این شهید است که جهات مقاومت و جهاد این بزرگوار بر این جنبه سایه افکنده است.
این شهید عزیز تحصیلکرده نجف بود و بزرگان و شخصیتهای برجستهای را نیز در حوزههای فقهی و اصولی و معرفتی و عرفانی درک و ملاقات کرده بود. او سالها نیز در حوزه علمیه قم درس خوانده بود و بیجهت نیست که حضرت آیتاللهالعظمی سیستانی به ایشان تعبیر علامه دادهاند. در واقع او پیش از اینکه وارد حوزه مبارزه و جهاد شود، حوزههای علمیه نجف و قم را درک کرده و درس خوانده بود که این ویژگی کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
شهید سیدحسن نصرالله دارای روحیه مقاومت و ایستادگی بود. او ۳۰سال در راه مبارزه و جهاد با مستکبرین، اشغالگران، ستمگران و جنایتکاران که همه اینها در صهیونیسم خلاصه میشود، «فَاستَقِم کَما اُمِرت» بود و مبارزه و جهاد کرد، اما ناامید نشد. او در جایی تعریف میکرد که بعضاً چند ماه میگذرد و آفتاب را نمیبیند، اما کمترین یأس، ناامیدی و خستگی در ایشان مشاهده نمیشد و همواره شادابی و نشاط دوران جوانی را داشت که نشاندهنده ایمان و باور به راه مقدسی است که انتخاب کرده بود.
اگر ایمان باشد دیگر سستی وجود ندارد. هوش سرشار، قدرت اقناع مخاطب و تحلیلگری مقتدر و توانمند در مسائل جهانی از دیگر ویژگیهای شخصیتی این شهید بزرگوار است. بهگونهای که مردم (افراد مختلف) او را قبول داشتند و سیاستمداران روی سخنان او حساب باز میکردند. معروف است در جنگ ۳۳روزه مردم کشور فلسطین و اشغالگران به سخنان سیدحسن نصرالله بیشتر اعتماد داشتند تا به سخنان سران رژیم اشغالگر، زیرا شهید نصرالله منطقی بود و تحلیل درست و عمیقی داشت. در واقع این قدرت تحلیل و اقناع مخاطب نشئتگرفته از هوش بالا و سرشار این شهید بزرگوار بود. بیان خطابه او بسیار سازنده و اقناعکننده بود.
توسل همواره سید مقاومت به ائمه اطهار(ع)
مسئله توسل به دامن معصومین(ع) نیز از دیگر ویژگیهای این شهید بود. او همواره رمز توفیقاتش را در کنار رشادتها و شجاعتها و مجاهدتها، عنایت ائمهمعصومین(ع) میدانست. در جنگ ۳۳روزه که حقیقتاً از افتخارات جهان اسلام بهشمار میرود، یک گروه مبارز ۳۳روز در برابر یک رژیم تا بن دندان مسلح مقاومت کرد و آن را به عقب راند. جنگ ۶روزه کشورهای عرب را در دهه۷۰ میلادی فراموش نکردهایم. ۶روز بیشتر جنگ دوام نیاورد و عقب نشستند و هر کدام از کشورها بخشی از اراضی خود، سوریه بلندیهای جولان، مصر صحرای سینا، اردن کرانه باختری و سایر کشورها نیز بخشی از اراضی خود را از دست دادند، اما در جنگ ۳۳روزه و در یک جنگ کاملاً نابرابر، یک گروه مسلح در برابر یک رژیم تا بن دندان مسلح پیروز شدند.
پس از این جنگ بنده توفیق ملاقات ایشان را داشتم. از این شهید سؤال شد در خصوص جنگ ۳۳روزه روایتهایی از عنایات ائمه معصومین(ع) شنیدهایم و حکایتهایی نقل شده است که مایل هستیم از زبان شما بشنویم و سیدحسن نصرالله پیروزی در این جنگ را مرهون عنایت حضرتزهرا(س) ذکر کرد و گفت حضرت دست ما را گرفتند و پیروزی از آن ما شد.
او به عنایات ائمه معصومین(ع) باورمند بود. بنده در این چند سالی که توفیق خادمی و نوکری این دستگاه را پیدا کردم، دو بار در مشهد خدمت ایشان رسیدم. نخستین بار همراه با شهید قاسم سلیمانی و بار دوم که همراه با سردار قاآنی بود.
در یکی از این سفرها دوستان سجادهای تهیه کرده بودند که به ایشان اهدا شود اما بنده پیشنهاد کردم روپوش مضجع شریف حضرت علیبنموسیالرضا(ع) را به ایشان هدیه دهیم. وقتی این هدیه به ایشان اهدا شد و آرزو کردیم این روپوش متبرک مایه قوت و برکت جریان مقاومت و حزبالله شود، ایشان و شهیدسلیمانی روپوش را با عشق، علاقه و شعفی از بنده گرفتند و سر و صورت خودشان را با آن متبرک کردند و گفتند این بهترین هدایایی است که در عمرشان دریافت کردند و بسیار خوشحال شدند. دو سال پیش نیز در سفری که ایشان به مشهد داشتند از ما درخواست حکم خادمی کردند. بنده گفتم خادم حقیقی شما هستید که از مکتب و آرمانهای اهلبیت(ع) صیانت میکنید و مجاهدت در این راه خود خدمتی عظیم است، اما شهید سیدحسن نصرالله گفتند مایل هستند نامشان در زمره خادمان حضرت امامرضا(ع) باشد و حکم خادمی به ایشان اعطا شد و این نشاندهنده عشق و علاقه و ایمان به اهلبیت عصمت و طهارت(ع) بود. وقتی ایشان به زیارت حضرت امامرضا(ع) نایل میشد با توجه به اینکه اقامت کوتاهی داشت اما روحیه میگرفت و زنده میشد.
سرباز باورمند رهبر معظم انقلاب بود
این شهید با توجه به اینکه خود یک فرمانده توانمند، با هوش، عاقل و دارای قدرت تحلیل سیاسی و نظامی و... بود اما در برابر رهبر معظم انقلاب سرباز بود. نهفقط تعبد که ایشان نایب امامزمان(عج) و ولیفقیه هستند، اما راهنماییها، راهبردها و تدابیر رهبر معظم انقلاب را باور داشتند و فقط تعبد نبود، بلکه رهبر معظم انقلاب را باور داشت و بدون چون و چرا تسلیم امر ایشان بود. اگر نظری داشت نظرش را بیان میکرد، اگر حضرتآقا میپذیرفتند که هیچ، اما جایی که آقا نظر دیگری داشتند باور داشت که نظر آقا دقیقتر است و این را تجربه کرده بود، چون همواره تشخیص آقا درست بود. رابطه سیدحسن نصرالله با رهبر معظم انقلاب، مریدومرادی بود. حضرتآقا نیز از دیدن ایشان لذت میبردند و با نشاط میشدند و این رابطه عاشقانه دوطرفه بود. شخصیت این بزرگوار برای ما درس است. ما باید هر نظر و سلایقی داریم در برابر تدابیر رهبر معظم انقلاب چونوچرا نکنیم. در تاریخ کسانی که در برابر ولی امر ایستادند سر از ناکجا آباد درآوردند و نهتنها تاریخ بلکه در انقلاب نیز کسانی که در مقابل امامراحل(ره) ایستادند، نابود شدند.
در دوران انقلاب منافقین روسیاه اعتقاد داشتند امام(ره) ضدامپریالیست نیست و ایشان را به تسامح متهم میکردند و معتقد بودند امام(ره) انقلابی نیست و در مقابل آمریکا نمیایستد و همچنین امام(ره) را به سهلانگاری متهم میکردند و در مقابل امام(ره) میایستادند. امروز شاهد هستیم این منافقین جیرهخوار و مزدور کاخ سفید شدهاند. امام(ره) را به ضدامپریالیستینبودن متهم میکردند و حالا پول میگیرند تا جاسوسی کنند. از این خفت بیشتر چیزی نیست.
ما نیز باید همچون شهید سیدحسن نصرالله مطیع بیچونوچرای رهبر معظم انقلاب باشیم و به ایشان اعتماد کنیم. سیدحسن به امام(ره) اعتماد داشت، نه تعبد صرف بود، بلکه عمیقاً اعتماد داشت و هیچگاه نگفت من در لبنان و در میدان هستم و بهتر از شما میدان را میشناسم و این برای ما درس است تا بتوانیم با تدابیر رهبر معظم انقلاب به پیش برویم که در طول سیوچند سال هوشمندی، هوشیاری، دشمنشناسی، شجاعت و تحلیل عمیق و درست تشخیصدادن ایشان را بارها تجربه کردیم و صدها بار دیدیم و احتیاجی نیست دوباره اعتماد و باور داشته باشیم و خیالمان راحت باشد و سلامت کشور، نظام و انقلاب در گرو این مسئله است و بس.
آنان با قدمگذاشتن در وادی جهاد و مبارزه از رهگذر آموزههای معصومین(ع) به اینجا رسیدند و نسبتش مشخص است؛ اگر این ارادت و اعتقاد نبود وارد این عرصه نمیشدند. اینکه وارد این عرصه شدند، چون تربیتیافته مکتب اهلبیت(ع) بودند. وقتی دو نفر به محضر امامرضا(ع) شرفیاب میشوند و هر دو از یک مبدأ و مقصد از حضرت سؤال میکنند نمازمان چگونه است، حضرت به یکی میفرمایند نمازت را شکسته و به دیگری میفرمایند نمازت را تمام بخوان. سؤال میشود ما با هم آمدیم مبدأ و مقصد و برگشت یکی است چرا دو حکم؟ حضرت میفرمایند چون به قصد دیدن مأمون آمدی سفرت سفر معصیت است و اسلام آن را امضا نمیکند و تو از نظر اسلام مسافر نیستی اما دیگری که برای دیدن ولی خدا آمده است نمازش را شکسته بخواند چون اسلام سفرش را امضا کرده و مسافر محسوب میشود. یعنی مبارزه با ظلم و ستمگر و طاغوت تا این حد.
اینها از رهگذر ائمهاطهار(ع) به میدان جهاد و مبارزه کشیده شدند. اگر دشمن در عرصهها و مقاطعی توفیقاتی را کسب میکند بهمعنای شکست جریان حق نیست، اگر اینگونه بود باید بعد از کشتهشدن هابیل به دست قابیل و پس از شهادت حضرت اباعبداللهالحسین(ع) و آن داستان عجیب و غریب و جنایت بنیامیه و در رأس آن یزید هیچگاه جریان حقی بهوجود نمیآمد. پس پیروزی ظاهری و موقتی جریان باطل بهمعنای از بین رفتن جریان حق نیست، آیا بعد از عاشورا جریان عاشورا از بین رفت؟ هرچند فراز و نشیبهایی وجود دارد اما هیچگاه جریان حق از بین نمیرود. اگر از بین رفتنی بود از همان زمان آدم باید جریان حق از بین میرفت و قابیلها حاکم میشدند. ولی اینگونه نیست. در زمان حضرت اباعبداللهالحسین(ع) آیا حق از بین رفت و باطل پیروز شد؟ باید آینده را ببینیم که چه کسی پیروز شده است.
به دوران خودمان برگردیم، وقتی شاه امام(ره) را تبعید کرد، خیالش راحت شد و تصور کرد همه چیز تمام شده است، از همین رو کشتار ۱۵خرداد را راه انداخت، نفسها را در سینهها حبس کرد و تصور کرد پیروز میدان شده است، اما آیا شاه پیروز شد یا امام(ره)؟ بسیاری از بزرگان در آن دوران همراه امام(ره) بودند. وقتی امام(ره) تبعید شد، آنان نیز ریل را تغییر دادند اما چه کسی پیروز شد؟ شاه یا امام(ره)؟ بله درست است که فراز و نشیب وجود دارد. وقتی سیدعباس موسوی بنیانگذار حزبالله را همراه خانوادهاش به شهادت رساندند، یأس و ناامیدی بین مردم رخ داد اما آیا پس از شهادت سیدعباس و خانوادهاش کار حزبالله تمام شد؟ خیر، این درخت با خون پاک شهدای مقاومت آبیاری شد و این شجره مبارک شاخ و برگهای زیادی پیدا کرد و حزبالله بهوجود آمد.
شهادت؛ سنت پاک الهی
ما بهیاری خدا اعتماد و اعتقاد داریم. شهادت این شهید بزرگوار جریان مقاومت، مصداق آیه «و فدینه بذبح العظیم» است. آیا این «فدینه بذبحالعظیم» در عاشورا پروندهاش بسته شد یا هر روز شعاعش عالم را میگیرد؟ در واقع این درخت مقاومت و شجره مبارک احتیاج به آبیاری داشت و بهترین آبیاری صورت گرفت و به همان نسبت رشد پیدا کرد. این سنت پاک الهی است.
باید روی این موضوعات بیشتر تأمل کنیم. ما اگر زمان یزید ملعون خبیث بودیم، فکر میکردیم که پرونده اسلام برای همیشه بسته شد، بدن فرزند پیغمبر(ص) را قطعهقطعه کردند و اسلام تمام شد و خیلیها گفتند پرونده اسلام بسته شد و اهلبیت(ع) تمام شدند، اما حضرتزینب(س) با یک آیه قرآن جواب دادند و به یزید فرمودند: «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» این آیه خیلی آرامش میدهد. این آیه برای ماست. اگر ما به کفار و طغیانگران فرصت میدهیم به این معنی نیست که خیری برای آنها میخواهیم و آنها بهحق هستند و پیروزی برای آنهاست، بلکه ما به آنان فرصت میدهیم تا گناهان و جنایاتشان بیشتر شود. بایدن خبیث که یک پایش لب گور است و لحظات آخر عمرش را سپری میکند ببینید چه جنایاتی را انجام میدهد. اگر چند سال پیش از این دنیا رفته بود اینقدر به گناهانش افزوده نمیشد. خون چهلپنجاههزار انسان معصوم بر گردن اوست. اینها بهقدری آلوده و پلید هستند که هیچ روزنهای برای هدایت ندارند. خداوند به آنان مهلت میدهد تا گناهانشان و عذابشان بیشتر شود. خدا به یزید، بنیامیه و بنیعباس نیز فرصت داد. بعد از امامسجاد(ع) بنیعباس سالها حکومت کرد. سنت الهی همین است این چهار روز عمر برای ما خیلی جلوه دارد اما وصل به خدا شدن مهم است.
جریان حق پیروز است و اگر حق با صدمه سنگین از بین رفتنی بود قرنها قبل باید جریان حق تمام میشد. همواره جریان حق وجود دارد و دوباره سر برآورده است، انشاءالله خونهای پاک شهیدان موجب رشد و گسترش مقاومت شود.
شهید نصرالله به حضرتآقا عشق میورزید
این شهید به آقا عشق میورزید و رابطهاش مرید و مرادی بود. آقا را قلباً دوست داشت و آقا هم ایشان را دوست داشتند. یک روحانی فاضل، مخلص، مجاهد، بیادعا، جانبرکف و مدیر که هزاران نیرو و صدها نفر را همچون خودش تربیت کرده بود. آقا هم از دیدن ایشان لذت میبرد و رابطه عاشقومعشوقی داشتند. حاجقاسم نیز همینگونه بود. هر دو رابطه متقابل عاشق و معشوق بود.
منافقین و نفوذیها جنایات صهیونیستها را تکمیل میکنند
فقط یک نگرانی وجود دارد؛ همانهایی که نفوذ کردند و ضرباتی زدند. بهنظرم در شهادت این شهید بزرگوار نیز نفوذ نقش داشته است، همان نفوذیها و منافقینی که از صدر اسلام بودند، الان دست به کار شدند جنایات صهیونیستها را تکمیل کنند و بین مسلمانان اختلاف بیندازند. در جنگ احد که به فرماندهی پیامبر اسلام(ص) صورت گرفت نیز همینگونه بود؛ همان نفوذیها بعد از اینکه اسلام شکست خورد در مدینه شایعاتی پخش کردند و سعی کردند همان یک ذره روحیه باقیمانده را با تبلیغات از بین ببرند، اما پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) مدیریت کردند.
نفوذیها و منافقین سعی میکنند بخش انجامنشده کار دشمن را سرانجام دهند و روحیه ما را از بین ببرند و اختلاف ایجاد کنند. نفاق کارش همین است. شیعیان و مردم لبنان باید حواسشان باشد. منافقین و سربازان بدون یونیفرم رژیمصهیونیستی الان دستبهکار شدهاند برای تضعیف روحیه، ایجاد اختلاف، بدبینکردن به مقدسات، ایجاد یأس و ناامیدی. دشمن دستبهکار شده است، همانطور که در صدر اسلام در جنگهای پیامبر(ص) نفاق همواره دستاندرکار و فعال بود و در پشت جبهه کار خودش را میکرد. ما باید حواسمان باشد و بستری را فراهم نکنیم که دشمن کار ناتمام را تمام کند و بذر ناامیدی را در جبهه مقاومت بپاشد. آنچه جریان مختار را شکست داد همین منافقین بودند که در بین سپاه و مردم بذر یأس و ناامیدی را انداختند.
دشمن باید موجب وحدت و اتحاد ما باشد
دشمن کارش تمام نشده است. بمباران یک ابزار دشمن است اما کاملکننده نقشه دشمن تبلیغات منافقان و نفوذیهاست. باید حواسمان باشد که دشمن به اهداف شوم خود که تفرقه و اختلافافکنی است نرسد. دشمن باید موجب وحدت و اتحاد ما باشد، مبادا دشمنی که باید ما را کنار هم قرار دهد و موجب وحدت کلمه ما باشد، موجب افتراق ما شود.
شهادت این بزرگوار و ازدستدادن این فرمانده لایق، باایمان، مخلص، فداکار و شجاع بسیار سخت است. خدا به رهبر معظم انقلاب و همچنین مردم عزیز لبنان و حزبالله لبنان و خانوادههای این عزیزان صبر عنایت فرماید. تنها یک چیز ما را آرام میکند؛ اینکه وعده الهی نزدیک است. «وَلَا تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَموَتَا بَل أَحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ». ما نمیبینیم، آنان زنده هستند و کمک و هدایت میکنند و دعا میکنند.
خون پاک سیدمقاومت به مقاومت حیات دوباره میدهد
او به اعلیعلیین پیوست و خوشا به حالش. ما یک فرمانده بزرگ و لایق را از دست دادیم، اما او به جنت الهی وارد شد و از این همه رنج و سختی و مشقت که گاهی ماهها آفتاب را نمیدید نجات یافت. خودش راحت شد اما خون پاکش جریان مقاومت را حیات دوباره میدهد. همانگونه که به درختی آب میدهیم و شاخ و برگ تازه میگیرد، جریان مقاومت با این خونها پاک، بانشاطتر و تأثیرگذارتر خواهد شد. انشاءالله خدا سایه رهبر عظیمالشأن را بر سر امت اسلامی و مستضعفین عالم مستدام بدارد و سایه ایشان پاینده باشد و همه ما تابع و گوش به فرمان معظمله باشیم.
نظر شما