تحولات لبنان و فلسطین

پرنده‌بازار آسمان هشتم پاتوق پرنده‌بازهاست؛ عشق آن‌هایی که از دنیای خدا عاشق پرنده‌هایش شده‌اند. عاشق بق‌بقو کردن کفترها یا آواز خواندن قناری‌ها یا حتی عاشق آن‌که ببینند جای خودشان، خروس‌شان از هر جنگ و دعوایی سربلند بیرون می‌آید.

پرنده‌بازار مشهد؛ جهان خودمانی عشق‌بازها

اسمش را گذاشته اند «آسمان هشتم»؛ جایی برای پرنده‌هایی که خیلی‌هایشان هیچ وقت پر زدن در آسمان را تجربه نخواهند کرد. بیشتر از پرنده‌ها اما آدم‌ها این‌جا جمع هستند؛ هم برای خریدن و فروختن، هم مثل ما برای تماشا.

تا ما به وقت پیش از ظهر، از شلوغی‌های «بولوار میامی» رد بشویم و از دور میدان، بپیچیم سمت «مهدی‌آباد» و ردیف درخت‌های تناور توت که مسیر قنات قدیمی را سبز و سایه‌دار کرده و بیفتیم توی جاده «کنه‌بیست»، جمعیت آدم‌ها و ماشین‌ها از مسیر پرت‌افتاده در دل بیابان‌های مهدی‌آباد و «شهرآباد» و نزدیک کوره‌های از کار افتاده آجرپزی، خودشان را رسانده‌اند لب جاده و دو طرف راه را حسابی شلوغ کرده‌اند با وانت‌های میوه و مشتری‌هایش. خود آسمان هشتم که چاردیواری بزرگی است به قاعده چتد صد متر در چند صتر متر و پر است از غرفه‌های نچندان بزرگ، که قیامت است؛ غوغایی از قال و مقال فروشنده‌ها و خریداران پرنده‌ها.

بازار تماشا گرم است

پرنده‌بازار آسمان هشتم پاتوق پرنده‌بازهاست؛ عشق آن‌هایی که از دنیای خدا عاشق پرنده‌هایش شده‌اند. عاشق بق‌بقو کردن کفترها یا آواز خواندن قناری‌ها یا حتی عاشق آن‌که ببینند جای خودشان، خروس‌شان از هر جنگ و دعوایی سربلند بیرون می‌آید.

هر که این‌جاست، یا پرنده ای دارد و می‌خواهد بفروشد؛ یا بدش نمی‌آید پرنده‌ای بخرد و با خودش ببرد؛ این وسط بیشتر از آنکه خرید و فروشی بشود بازار دست آن‌هایی است که آمده‌اند تا تماشا کنند.

کفترها را می‌شود گذاشت پشت زیپ بسته کاپشن یا حتی انداخت توی یقه، جَل‌ها(چکاوک‌ها)، کَرّک‌ها(بلدرچین‌ها) قناری‌ها، فنچ‌ها، مرغ‌های عشق، و عروس‌های هلندی جایشان توی قفس‌های سیمی است؛ خروس‌ها را یا باید زیر بغل گذاشت یا توی گونی؛ و الا هی گردن کلفتی می‌کنند برای خروس‌های دیگر؛ مرغ‌ها اما رام و آرام هستند.

بوقلمون‌ها با آن زائده گوشتی چندش‌آور روی صورت‌شان از توی سبدها هم همان آواز مسخره‌شان را هی تکرار می‌کنند؛ غازها و مرغابی‌ها سرشان به کار خودشان بند است و هی نوک می‌کشند توی تشت آبی که تکه‌های وارفته نان، مثل چند تا آدم بی حوصله، هی غلت می‌خورند و این ور و آن ور می‌شوند.

پرنده‌بازار مشهد؛ جهان خودمانی عشق‌بازها

«قوغاز»ها هم هستند؛ احتمالا محصول کنجکاوی آدم‌ها، برای آن‌که بداند حاصل جفت‌گیری قوها و غازها، چه پرنده‌ای خواهد شد؛ و «مرغ‌های ابریشم» که پرهای سفیدشان مثل حریر ابریشم است و گوشت تن‌شان از ناخن پا تا نوک سر؛ سیاه است؛ و «کوشامو» که خروس‌های لاری مینیاتوری هستند با همان گردن‌فرازی خروس‌های لاری و جثه‌ای به قاعده یک وجب.

آن‌ها خودشان را «عشق‌باز» می‌دانند

پرنده‌بازار آسمان هشتم دنیای خودمانی پرنده بازهاست؛ با زبان مخصوصشان؛ با کلماتی که فقط خودشان از معنایش سر در می آورند

- چی داری؟

# یک جفت جوجه سینه‌قهوه‌ای، یک ماده چپ‌دم بدون رَخ

- چی می‌خوای؟

# یک جفت اَمری دُم‌گیر ذات‌دار

این تکه‌ای از زبان پرنده‌بازهاست و کلمات‌شان. زبان پرنده‌بازها و کلمات‌شان، قواعد خودش را دارد. باید زیسته باشی در این جهان، باید نفس کشیده باشی در این هوا، تا بفهمی که آن‌ها چه می‌گویند؛ تا بدانی که چه عشق و اشتیاقی آن را به این کشیده که عاشق پرنده‌ها باشند؛ حتی وقتی که پرنده‌بازی، صورت چندان خوشی ندارد در ذهن و ضمیر جامعه؛ اما آن‌ها خودشان «عشق‌باز» می‌دانند؛ و عشق‌بازی جهانی است بیرون دایره تعقلات منطقی. تعقلات منطقی با همه کشف و شهودش، و با همه فلسفه و منطقش احتمالا تا آسمان هفتم قد بدهد؛ آسمان هشتم، یک طبقه بالاتر است.

پرنده‌بازار مشهد؛ جهان خودمانی عشق‌بازها

سرما و گرما و برف و باران هم ندارد. عشق‌بازها جمعه‌ها با هم قرار دارند در آسمان هشتم؛ وسط بیابان‌های پرت‌افتاده شرق مشهد؛ جایی که جاده نچندان پت و پهن مهدی‌آباد از وسط گندمزارهای دشت «سلطان‌مشرق» می‌گذرد تا به کنه‌بیست برسد؛ به جایی که روزگاری آبادی آبادی بوده و حالا تکیده افتاده بر کناره شهر. پرنده‌بازار آسمان هشتم، همان جاهاست؛ با آدم‌های عشق‌باز، و پرنده‌هایی عاشق که حسرت پرواز مانده روی دل‌شان.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.