حسن احمدیفرد تعداد خبر 58
-
زندگی در شیب هفتاد درجه/ یک روز با ریواسکارهای روستای میرآباد نیشابور
روستای میرآباد، در دل دشتِ پای کوه است و بوتههای ریواس، در شیب تند کوهپایهها؛ شیبی که گاهی حتی به هفتاد درجه هم میرسد. با همه این حرفها، رفاقت دیرسال میرآبادیها و بوتههای ریواس، حکایت شنیدنی همزیستی مهربانانه انسان است و طبیعت.
-
روایتی از سفر به یکی از عارضههای طبیعی فراموششده شرق کشور
چشمهنمک؛ جاذبه مرزی تربت جام
بهارها آب میافتاد به چشمه و تابستانها، لایههای نمک، سله میبستند روی آبهای شور؛ اما کسی نبود که با تیشه و تبر، یخ نمکها را بشکند و دیلم بیاندازد زیرشان و تختههای نمک را به دوش بکشد و بار ماشین کند.
-
روایتی از لحظههای دیدار که همیشه مهلت کوتاهی است
روایتی از لحظههای دیدار که همیشه مهلت کوتاهی است؛ در ساعت هشت حضور
خلوت حضور، آدم را به هراس میاندازد. کسی نیست تا بشود پشت خضوع نابش پنهان شد، پشت خلوت خالصانهاش. هر چه هست ترس است و تمنا؛ قرار است و بیقراری. هر چه هست دلشورههای دیدار است و ترنمهای تماشا.
-
چودارها هر جا باشند، کارشان شترداری است/ روایتی از مردمانی کمترشناخته شده که در جغرافیای چند استان پراکندهاند
ما چادرنشین بودیم و کوچنشین؛ مثلاً مدتی در مرتعی بودیم تا علوفه زمین تمام میشد. علوفه که تمام میشد چادر را جمع میکردند و میرفتند به مرتع دیگر؛ جایی که صحرایش دست نخورده باشد.
-
شرح گذران یک روز و یک شب در روستای پرتافتاده رضاآباد خارتوران/ زیستن در مرز کوه و کویر
کویر رضاآباد آنقدرها اسم و رسمی ندارد؛ جایی است وسط بیابانهای «مزینان» و «خارتوران»؛ درست آنجایی که خراسان، خراسان رضوی، پهلو داده به پهلوی «قومس» تاریخی، به سمنان؛ کویری چسبیده به روستایی پرتافتاده وسط بیابانهای پرت؛ با آدمهایی که از دل تاریخ آمدهاند.
-
آبادانیها به روش خودشان ماهی کباب میکنند
صبور در ساحل اروندرود
حالا چند سال بعد از آن که متروپل آوار شد روی امید آبادانیها، آبادان دوباره شهر زندگی شده است؛ شهر آفتابهای روشن و عینک ریبن؛ شهر فوتبال و تهلنجی؛ شهر اروند و ماهی صُبور.
-
یک صبح با اللهیار نخعی کشاورز خوسفی و کشت و کارهای گل نرگساش
یک صبح با اللهیار نخعی کشاورز خوسفی و کشت و کارهای گل نرگساش/پیامآوران خوشعطر زمستان
هر سال اواخر پاییز و اوایل زمستان، برداشت گل نرگس از انبوه نرگسزارهای خوسف آغاز میشود و درست تا پیش از نوروز ادامه دارد. این بوتهها سالهاست که سفره قناعت کشاورزان خوسفی را رنگین کردهاند.
-
دیدار دوباره با کارگران تاریکی/ روایتی از گشت و گذار در تونلهای پرپیچ و خم معدن نمک سلطانآباد
مجبور میشوم چراغ روشن کنم؛ گردی که در هواست، حالا خودش را نشان میدهد که مثل مهی متراکم، در همه جای این تاریکی پخش شده. خیلی طول نمیکشد تا بفهمیم این مه متراکم، حسابی شور است و تا ته حلق آدم، طعم شوری را مینشاند، آن هم همراه طعم خاک.
-
دندان پلنگ و سرمای زمستان، به نمدهای سرغایه اثر ندارد
پیشه پشمینه
هل میدهد و در چوبی باز میشود. بوی پشم و پشگل گوسفند میزند زیر دماغمان. اتاق، تاریک است و نمور و بیسر و صدا. روی زمین، یک زیلوی پلاستیکی پهن است که روی آن، پشمهای سفید، انگار که مه غلیظی باشند، پف کرده و برآمده، پهن شدهاند و حالت گرفتهاند.
-
برف در پاییز/ یک روز با کارگرهای پنبهزارهای آشخانه که دستهای زمخت و چهره آفتاب سوخته دارند
مرد، چهره آفتاب سوختهای دارد و سخت میشود حدس زد که کرمانج است یا ترکمن. همسرش اما روسری بلند ترکمنی را بسته دور سرش که هویتش را پیش از آنکه حرفی بزند، نمایان میکند.
-
گاری لالاحبیب و محصولی که میفروشد تکه داغ و دلچسب زندگی است در سرکهایی که مرگ در آنها ارزان است
یک کاسه «مُشنگ» برای «نمازدگر»های هرات
این گزارش را سالی پیش از این نوشته بودم؛ خواندن این گزارش این روزها که هرات، گرفتار مرگهای بیشمار است، لطفی دارد برای خودش.
-
خوشههای ترش/ روایتی از روزهای پرکار برداشت زرشک در زرشکزارهای روستای وزق قاینات
باغ حاجغلامحسین، آنقدرها سبزی ندارد. کویر انگار بخواهد حضور مقتدرانهاش را یادآوری کرده باشد، حتی اینجا در دل باغهای منطقه هم خودش را به رخ میکشد. سبزی مختصر بوتهها، اینجا، زیر پیرنگی از خاک، پنهان شده است.
-
بوی سیب و تنباکو در خانههای سنگی/ روایت سفر به بقمچ؛ روستایی دیدنی با محصول خاصاش
هم بازار تنباکو دست بقمچیهاست و هم دانش کشت آن؛ اینکه چطور بذر بپاشند و چطور به کشت و کارها رسیدگی کنند تا بوتهها جان بگیرند؛ زیر آفتاب داغ تابستان قد بکشند و حسابی «چوب کنند»؛ بعد خشک بشوند و آماده بشوند برای انبار شدن.
-
خاوریهای مشهد در «موکبالرضا(ع) بزرگ خاوریها» زائران پیاده را به یک خوراکی آیینی میهمان میکنند/ «حلواخاوری» صبحانه گلوگیر خراسانی
خاوریها رسم دارند چهارشنبه آخر صفر حلوا بپزند. حلوای خاوری با حلواهای دیگر فرق دارد. یک حلوای خراسانی است. حلوای مخصوصی است که پختش خیلی کار دارد، دیگش ۱۰-۱۵ ساعت باید سر بار باشد.
-
محیطبان منطقه حفاظت شده بولا با بزرگترین گوزن ایران چشم در چشم شده است/ زمانی برای مستی مرالها
محیطبان «شعبان اصغری» عاشق جایی است که خدمت میکند. حق هم دارد. درست در همه آن لحظات و دقایق و در همه شبها و روزهایی که ما در شلوغی شهرها میلولیم و هوای دودزده را نفس میکشیم، او در متراکمترین جنگلهای شمالی ایران پست میدهد.
-
خربزهکارهای خراسانی، کنار خربزههای شیرین، یک میوه خوشبو هم میکارند/ دستمبو؛ نوستالژی عاشقانه
دستمبو، میوهای کوچک از خانواده طالبیهاست؛ و در خراسان، معمولا در مزارع خربزه کشت میشود. دستمبو هم مثل خربزه یک میوه جالیزی است
-
میانشه؛ یک عاشقانه آرام/شرح سفر به دریاچهای که در دل جنگلهای بکر شمال کشور قرار دارد
بوی درختی که نمیدانم چیست در هواست و آدم را وسوسه میکند تا جایی در حاشیه جنگل، ماشین را نگه دارد و یک دل سیر نفس بکشد و حس ناب بودن در وسط درختها را به عمق جانش برساند.