تحولات لبنان و فلسطین

هم بازار تنباکو دست بقمچی‌هاست و هم دانش کشت آن؛ اینکه چطور بذر بپاشند و چطور به کشت و کارها رسیدگی کنند تا بوته‌ها جان بگیرند؛ زیر آفتاب داغ تابستان قد بکشند و حسابی «چوب کنند»؛ بعد خشک بشوند و آماده بشوند برای انبار شدن.

بوی سیب و تنباکو در خانه‌های سنگی/ روایت سفر به بقمچ؛ روستایی دیدنی در کوهپایه‌های هزارمسجد با محصول خاص‌اش
عکس‌ها: مرضیه میرنژاد/ روزنامه قدس

حیف نیست «بُقمِچ» را فقط به تنباکویش بشناسیم؟ بقمچ هزار و یک دیدنی دارد که هر کدام می‌تواند موضوع چندین و چند گزارش باشد؛ با مردمی صبور و سخت، که یاد گرفته‌اند چطور زیستن در کوهستان را تاب بیاورند؛ روستایی آباد در دل دامنه‌های «هزارمسجد».

در باغ‌های بقمچ، همه جور محصولی به عمل می‌آید؛ از سیب که میوه اصلی هزارمسجد است تا گیلاس و زردآلو. خیار و لوبیاسبز هم در بقمچ، خوب به عمل می‌آید. البته اگر سرماهای بهاره و کم‌آبی، بگذارند. اما هیچ کدام از این‌ها، عایدات تنباکو را ندارد. تنباکو، به قول بقمچی‌ها «خشک‌بار» است؛ یعنی مثل سیب و گیلاس و زردآلو و خیار نیست که اگر بماند، از کیفیت بیفتد. برای همین هم دلال‌ها نمی‌توانند در فصل برداشت محصول، بازار را خراب کنند و حاصل دسترنج کشاورزها را به ارزان‌ترین قیمت بخرند و با چند برابر قیمت، روان میدان بار کنند. بقمچی‌ها می‌گویند: «بازار تنباکو دست خودمان است.» هم بازار تنباکو دست بقمچی‌هاست و هم دانش کشت آن؛ اینکه چطور بذر بپاشند و چطور به کشت و کارها رسیدگی کنند تا بوته‌ها جان بگیرند؛ زیر آفتاب داغ تابستان قد بکشند و حسابی «چوب کنند»؛ بعد خشک بشوند و آماده بشوند برای انبار شدن. این‌ها با هزار و یک ریزه‌کاری، دانشی است که بقمچی‌ها پشت در پشت آموخته‌اند؛ دانشی که سبب شده تا پیرمردهای بقمچی، هر کدام یک پا مهندس کشاورزی باشند.

آقاسیداحمد هم همه عمرش را روی زمین‌هایش کشت و کار کرده و حالا در پیرانه‌سری تنباکوهایش، از مرغوب‌ترین تنباکوهای بقمچ است.

سال اگر خوب باشد...

«سیداحمد نامدار» 60 سالی بیشتر ندارد، اما سختی زیستن در کوهستان، برف پیری را بارانده روی سر و صورتش، و پیرتر نشانش می‌دهد.

بوی سیب و تنباکو در خانه‌های سنگی/ روایت سفر به بقمچ؛ روستایی دیدنی در کوهپایه‌های هزارمسجد با محصول کشاورزی خاص‌اش

نشسته‌ایم توی خانه آفتاب‌گیرش، کنار بخاری نفتی و چای می‌ریزیم و گپ می‌زنیم درباره تنباکوکاری. آقاسیداحمد سرراست توضیح می‌دهد و در حرف‌هایش هیچ کلمه‌ای اضافی نیست. آخر فصل برداشت، آمده‌ایم و جز تک و توک زمین‌های پرت‌افتاده، همه، محصولاتشان را برداشت کرده‌اند. در عوض جلو بیشتر خانه‌ها و در بیشتر کوچه‌ها، دسته‌های بزرگ بوته‌های تنباکو را می‌شود دید که چیده شده‌اند روی هم...

کار کشت تنباکو از 20 تا 40 روز بعد از عید شروع می‌شود. کشاورزها زمین را بعد از خواب زمستانه‌اش، شخم می‌زنند و بذرهایی را که از سال قبل کنار گذاشته‌اند، می‌پاشانند در شیارها و آب می‌بندند رویش. سال اگر خوب باشد و باران خوبی ببارد، کشت و کارها آب چندانی نمی‌خواهند. یکی دو هفته طول می‌کشد تا بذرها جوانه بزنند و جوانه‌ها قد بکشند. حالا از این‌جا به بعد دیگر کار تنباکوکارها در زمین‌های تنباکو شروع می‌شود.

کشاورزها با کارهای سخت آمُخته هستند

آقاسیداحمد می‌گوید «خُو کردن»؛ این همان کاری است که در نیمه شرقی خراسان، به آن می‌گویند: «سُو کردن»؛ اینکه علف‌های هرز را که همراه بذرها جوانه زده‌اند، از ریشه بیرون بکشی. خُو کردن، سُو کردن یا همان وجین کردن، به‌نظر کار ساده‌ای می‌آید. می‌نشینی روی زمین و علف‌های هرز را بیرون می‌کشی؛ اما وقتی وسعت زمین را در نظر بگیری و ریزی جوانه‌های علف، آن وقت می‌فهمی، کار سخت خُو کردن، چه بلایی سر زانوها و کمر و دست‌ها در می‌آورد. کشاورزها اما با این کارها آمُخته هستند. آن‌ها علاوه بر وجین کردن، جوانه‌ها را «تُنُک» هم می‌کنند. گاهی چندین و چند بذر، چسبیده به هم جوانه می‌زنند و اگر همان‌طور کنار هم، بالا بیایند، هیچ‌کدام‌شان نمی‌توانند جانی بگیرند. این است که کشاورزها، جوانه‌ها را هم با ریشه‌شان، جا به جا می‌کنند تا هر کدام از جوانه‌ها جایی برای نفس کشیدن و بالاآمدن داشته باشد.

کار خو کردن گاهی تا سه بار در زمین‌های تنباکو انجام می‌شود. آن هم پیش از آنکه علف‌ها پا بگیرند و سخت بشود آن‌ها را از ریشه بیرون کشید.

بوته‌های تنباکو خردادماه، به سر دل می‌رسند

40 روز طول می‌کشد تا بوته‌های تنباکو، گُل بدهند. تا آن موقع، بوته‌ها حوالی نیم‌متر رشد کرده‌اند. بقمچی‌ها به گل‌های تنباکو می‌گویند: «سَر دل» اوایل خردادماه، بوته‌های تنباکو به سر دل می‌رسند؛ یعنی گل می‌دهند. حالا بوته‌ها اگر در همان وضعیت بمانند، همه زورشان، می‌رود به گل‌ها و تولید بذر. برای همین هم کشاورزها شروع می‌کنند به زدن سر دل‌ها. سر دل اگر روی بوته بماند، برگ‌ها ریز و ضعیف می‌مانند و ساقه‌ها تنومند نمی‌شوند.

نه فقط بوته‌های تنباکو که هر گیاه دیگر وقتی به مرحله گل‌دهی می‌رسد، همه توان گیاه صرف گل‌ها می‌شود. آقاسیداحمد اشاره می‌کند تنباکو هم مثل توتون، باید سر دلش زده بشود. توضیح می‌دهد که مرغوبیت توتون به برگ‌های پت و پهنش است و مرغوبیت تنباکو به چوبش. گیاه تنباکو هم البته برگ‌های درشتی دارد، اما عیار آن به میزان ضخامت تنه بوته یا همان چوبش است. سر دل که زده بشود هم برگ‌های گیاه بزرگ‌تر می‌شود و هم تنه‌اش کلفت‌تر. بقمچی‌ها در هر کشت، سه چهار بار سر دل‌ها را قطع می‌کنند و هر بوته‌ها 20 تا 30 سانتیمتر رشد می‌کنند.

همه مرداد و شهریور، بوته‌ها مشغول قد کشیدن هستند

بر عکس آن که به‌نظر می‌آید، تنباکو، محصول آب‌بری است. بقمچی‌ها وقتی سر دل را می‌زنند، دست کم هر سه روز، آب می‌بندند پای کشت و کارها. آب کم بشود، گیاه از مرغوبیت می‌افتد. همه مرداد و شهریور، بوته‌ها مشغول قد کشیدن هستند. اواخر شهریور، قد بوته‌ها به یک و نیم متر هم می‌رسد. حالا محصول تنباکو آماده برداشت است. آن وقت بقمچی‌ها با داس می‌افتند به جان بوته‌ها. هر ساقه‌ای که قطع می‌شود، همانجا در جای خودش خوابانده می‌شود. خیلی طول نمی‌کشد که همه بوته‌های عمودی، کنار هم به حالت افقی ردیف می‌شوند زیر آفتاب شهریورماه هزارمسجد.

بوی سیب و تنباکو در خانه‌های سنگی/ روایت سفر به بقمچ؛ روستایی دیدنی در کوهپایه‌های هزارمسجد با محصول کشاورزی خاص‌اش

در هوای کوهستان، روزهای تابستان، گرم است و شب‌ها سرد. بوته‌ها، زیر آفتاب می‌مانند تا خشک بشوند. نحوه خشک شدن تنباکو هم مهم است. تنباکو اگر زیر آفتاب خشک بشود، زرد می‌شود و چوب‌هایش رنگ روشن‌تری پیدا می‌کنند. بقمچی‌ها می‌گویند «سفید شدن»؛ می‌گویند چوب‌های تنباکو باید زیر آفتاب سفید بشود. اما همین بوته‌ها اگر در سایه خشک بشوند، سبز می‌مانند. برگ‌های سبز خشک شده، به کار اداره دخانیات نمی‌آید. آن‌ برگ‌ها هم البته مشتری خودشان را دارند و به کار ساخت محصول دیگری می‌آیند...

بقمچی‌ها بوته‌ها را زیر آفتاب خشک می‌کنند. سردی شب‌ها، نم هوا را می‌پاشاند روی بوته‌ها و بوته‌ها بهتر سفید می‌شوند. آقاسیداحمد می‌گوید: اگر سال خشک باشد و «شُونَم»(شبنم) نکند، آب می‌پاشانیم روی بوته‌ها. نم نباشد، بوته‌ها خوب سفید نمی‌شوند. 10 روز بعد، بوته‌ها را از این رو به آن رو می‌کنند تا سمت دیگرشان هم آفتاب بخورد و سفید بشود.

چیزی از آن گرمی عاید تنباکوکارها نمی‌شود

نمی‌دانم چندمین چایی است که دارم می‌خورم و توضیحات آقاسیداحمد را می‌شنوم. روستایی‌ها رسم‌های خوبی دارند؛ یکی‌اش اینکه قوری و کتری را می‌آورند می‌گذارند پیش رویت؛ تا خاطرت جمع باشد که بابت چای خوردن‌های مکرر، کسی به زحمت نمی‌افتد.

توضیح می‌دهد که بوته‌های خشک، حالا باید پر بشوند و «پرَ کَردن» یعنی جدا کردن برگ‌های خشک از ساقه‌ها.

کار پر کردن بوته‌ها معمولاً با خانم‌هاست؛ یک کار فصلی پرزحمت. زن‌ها دور هم می‌نشینند و دسته بوته‌ها را می‌گذارند وسط و شروع می‌کنند به کار کردن؛ چند ساعت بعد کنار هر کدام از آن‌ها یک تپه برگ، بالا رفته است و یک کوه چوب. 

بوی سیب و تنباکو در خانه‌های سنگی/ روایت سفر به بقمچ؛ روستایی دیدنی در کوهپایه‌های هزارمسجد با محصول کشاورزی خاص‌اش

همه مرغوبیت تنباکو به چوبش است و برگ‌ها آن‌قدرها قیمتی ندارند. هر سال کسانی از اداره دخانیات می‌آیند و روی محصولات قیمت می‌زنند. بقمچی‌ها می‌گویند «کمیسیون» کمیسیون، برگ‌ها را به یک ششم قیمت چوب‌ها می‌خرند. برای همین هم بقمچی‌ها رغبتی به جمع کردن برگ‌ها ندارند. آقاسیداحمد می‌گوید: «پول کارگر را هم جواب نمی‌دهد». با آنکه، بد یا خوب، بازار دخانیات، بازار گرمی است، چیزی از آن گرمی عاید تنباکوکارها نمی‌شود. آن‌قدر که خیلی از بقمچی‌ها، همان سر زمین، برگ‌های خشکیده را از تن چوب‌ها می‌تکانند و رها می‌کنند به امان خدا؛ اما حکایت چوب‌های تنباکو فرق می‌کند.

انبار آقاسیداحمد بوی سیب می‌دهد و تنباکو

بقمچی‌ها همچنان که دانش کاشت تنباکو را خوب بلدند، کار خانه ساختن در شیب کوه را هم خوب بلدند. بقمچ، از آن روستاهای پلکانی است که کوچه‌های بالادست، مشرف است به حیاط‌های پایین‌دست. بقمچی‌ها یاد گرفته‌اند چطور از سنگ‌های کوه، پیِ خانه‌ها را بالا بیاورند. در خانه‌های بقمچ، محل نشیمن، معمولاً، یک طبقه بالاتر است؛ طبقه زیرین، معمولاً یک فضای تاریک و بزرگ است که انبار چوب‌های تنباکوست. چوب‌های خشک تنباکو اگر دور از خیسی بمانند، تا چند سال هم می‌شود نگه‌شان داشت. هر کدام از بقمچی‌ها، انباری برای خودشان دارند؛ انباری سرد و تاریک، با دیوارهایی که از سنگ‌های روی هم، درست شده‌اند.

بوی سیب و تنباکو در خانه‌های سنگی/ روایت سفر به بقمچ؛ روستایی دیدنی در کوهپایه‌های هزارمسجد با محصول کشاورزی خاص‌اش

برای همین هم دلال‌های چوب تنباکو، نمی‌توانند بازار محصول را خراب کنند. بقمچی‌ها نخواهند، چوب‌ها را می‌گذارند توی انبار و می‌دانند محصولشان در آینده گران‌تر می‌شود و ارزان‌تر نمی‌شود. حق هم دارند، عایدی چوب‌ها، باید کفاف خرج و مخارج یک سال زندگی‌شان را بدهد... انبار آقاسیداحمد بوی سیب می‌دهد و تنباکو، نصف بیشتر انبار پر شده از دسته‌های چوب؛ یک طرف هم کپه‌ای از سیب‌های سرخ و زرد؛ که میوه بومی هزارمسجد است. آقاسیداحمد جیب‌های‌مان را پر می‌کند از سیب‌های خوش‌عطر.

وقت خداحافظی است؛ همسر آقاسید اما سفره به دست، مانع می‌شود؛ «ناهارتان را بخورید؛ بعد هر جا خواستید بروید و عکس‌ بگیرید». نمی‌شود تعارفشان را رد کرد. بقمچی‌ها رسم ندارند کسی به خانه‌شان بیاید و ناخورده بیرون برود.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.