محیطبان «شعبان اصغری» عاشق جایی است که خدمت میکند. حق هم دارد. درست در همه آن لحظات و دقایق و در همه شبها و روزهایی که ما در شلوغی شهرها میلولیم و هوای دودزده را نفس میکشیم، او در متراکمترین جنگلهای شمالی ایران پست میدهد. محل خدمت محیط بان اصغری «منطقه حفاظت شده بولا» است؛ جایی در دل سرسبز البرزکوه و طبیعت دستنخوردهاش. بولا یک منطقه جنگلی است نزدیک «پارک ملی کیاسر» و هممرز با «پناهگاه حیات وحش دودانگه و چهاردانگه» و «منطقه حفاظتشده پرور». بولا نزدیک به 4 هزار هکتار وسعت دارد و بین بخش «دودانگه» شهرستان ساری و دهستان «پشتکوه» شهمیرزاد در منطقه «سنگسر» سمنان قرار گرفته است.
منطقه حفاظت شده بولا منطقهای کوهستانی است که بالادست جنگلهای خزری به حساب میآید. در بیشتر بخشهای منطقه، ارتفاع، بالای 1900 متر است. البته بخشهایی از منطقه هم از مرتعهای ییلاقی تشکیل شده است. به دلیل کوهستانی بودن و نبود راههای دسترسی مناسب، طبیعت منطقه هم تا حدودی دست نخورده باقی مانده است.
«منطقه محل خدمت من، محیط بانی «سنگده» است در حاشیه بولا که از اواخر سال 92 طبق تقسیمات اداری، جزئی از اداره محیط زیست سوادکوه مازندران شده است. ما اینجا در منطقه آبشار هم داریم. آبشار بولا، آبشار خزهای است و در دل مناطق بکر جنگلی قرار دارد. اما دیدنیتر از آن آبشار، حیواناتی هستند که اینجا زیست میکنند. بولا یکی از بهترین زیستگاههای «مرال» است؛ بزرگترین گوزنی که در سرتاسر ایران داریم».
جمعیت مرالها حسابی کم شده است
روزگاری در همه دامنههای البرز و زاگرس میشد «مرال»ها را دید که آزادانه از یال تپهها بالا میدوند یا در انبوه سبز بیشهها گم میشوند. حالا از آن جمعیت فراوان، تنها شماری از مرالها در البرز مرکزی و شرقی باقی ماندهاند، هرچند جمعیتهای پراکندهای از مرالها را در مناطق جنگلی دور از دست البرز هم میشود دید.
مرال بزرگترین گونه گوزنی است که در جغرافیای کشورمان زیست میکند؛ گوزنی با بیش از 200 کیلو وزن و شاخهای بلند 12-10 کیلویی که هر سال پس از فصل جفتگیری و با آغاز سرما میافتد و در بهار دوباره شروع به رویش میکند. از شروع شهریورماه تا نیمه مهرماه، فصل جفتگیری مرالهاست. نرها در این ایام، هر کدام صاحب قلمرویی میشوند و گلهای از مادهها را به دور خود جمع میکنند. نرها با صدای نعرهمانندی(گاوبانگ) حضور خود را در قلمروشان نشان میدهند و نرهای دیگر را دور میکنند. در این میان اگر صدای نر دیگری شنیده شود، نر صاحب گله، خود را به محل صدا میرساند تا رقیب را از حوزه تملک خود بیرون کند. شکارچیها هم این را میدانند و از این رفتار غریزی، زمینهای میسازند تا بشود مرالها را به راحتی شکار کرد.
فصل گاوبانگی که میرسد محیط بانها در گوشه و کنار زیستگاه مرالها چادر میزنند تا شکارچیها آنها را شکار نکنند. علاوه بر پارک ملی گلستان در البرز شرقی، منطقه حفاظت شده بولا هم زیستگاه مهم مرالهاست.
اگر ببر مازندران منقرض نشده بود...
«در منطقه بولا، زنجیره کاملی از حیات وحش زیست میکند؛ از پلنگ و خرس بگیرید تا شوکا و گراز و روباه. به خاطر صخرهای بودن منطقه، کل و بز هم داریم. اگر ببر مازندران منقرض نشده بود، یکی از بهترین زیستگاههایش همین منطقه بولا بود. اما گونه شاخص منطقه، مرال است. منطقه حفاظت شده بولا یکی از بهترین زیستگاههای مرال در البرز شرقی است».
شعبان اصغری، اینها را انگار حفظ باشد، میگوید و بعد شروع میکند به توضیح دادن درباره مرالها. «ما در ایران سه گونه گوزن داریم. یکی شوکا که کوچکترین گوزن ایران است و یکی هم گوزن زرد که از آهو بزرگتر است و در همین مناطق جنگلی زیست میکند. اما مرال از گوزن زرد هم درشتتر است و شاخهای بزرگی دارد».
مرالهای نر بهطور میانگین ۱۶۰ تا ۲۴۰ کیلوگرم وزن دارند، طول بدنشان بین ۱۷۰ تا ۲۳۰ سانتیمتر است. مرالهای ماده اما به ندرت وزنشان به 170 کیلو میرسد و عمدتاً بین۱۲۰ تا 160 کیلوگرم وزن دارند. اما آنچه به مرالهای نر هیبتی رعبآور میدهد وزنشان نیست بلکه شاخهایی است که روی سرشان دارند.
«نرها از سه سالگی شاخ درمیآورند و هر سال یک شاخک به آن افزوده میشود. ما در مازندران به این شاخکها میگوییم خال. من مرال 14 خال هم دیدهام که هر طرف شاخهایش، هفت تا خال داشته؛ یعنی 10 سال عمر داشته است».
شاخهای تیز، تکلیف نبرد نرها را مشخص میکند
محیطبانها اطلاعات فراوانی از جزئیات گونههای مختلف دارند. حضور دایئی در مناطق حفاظت شده و آشنایی بیواسطه با حیات جانوری، آنها را به اینترنت زنده جانورشناسی بدل کرده است. محیط بان اصغری هم همینطور است و جزئیات دقیقی از مرالها میداند.
«شاخ هر کدام از مرالها، شکل منحصر به فردی دارد. این شاخها پس از فصل جفتگیری میافتد. ظاهراً هورمونی در خونشان ترشح میشود که موجب میشود شاخها قطع شده و بیفتد و سال بعد، شاخها با یک خال بیشتر، دوباره دربیاید».
همین اتفاق، نظام پیچیده آفرینش این حیوان را نشان میدهد. زیستگاه مرالها مناطق جنگلی است و همین جنگلی بودن به مرال فرصت میدهد از دست دشمنان طبیعیاش فرار کند. اما زمستان که همه شاخ و برگ درختان ریخته است، حیوان استتاری ندارد. در این زمان، حیوان باید بتواند از دست دشمنانش فرار کند. بودن شاخ، کار فرار در مناطق جنگلی را سخت میکند. برای همین با شروع فصل سرما، شاخها میافتد و به حیوان امکان بهتری برای گریز میدهد.
«اینکه میگویم فصل سرما، خیال نکنید زمستان را میگویم؛ اینجا آبانماه در ارتفاعات برف میآید و همه جا را سفیدپوش میکند».
اما شاخها پیش از افتادن، یک وظیفه مهم دارند. «شاخ مرال حسابی محکم است. مرالها میتوانند با شاخشان جانورانی تا سنگینی 40 کیلوگرم را از زمین بلند کنند و به گوشهای بیندازند. شاخها پوشش مخملی نرمی دارند، اما آنقدر که مرالهای نر به درختها شاخ میزنند تا قلمروشان را مشخصکنند، پوشش مخملی بهویژه در نوک شاخها از بین میرود و شاخها حسابی تیز میشوند. همین شاخهای تیز، تکلیف نبرد نرها با هم را مشخص میکند».
مرالها در این فصل سر بههواتر از همیشه هستند
مرالها پیش از فصل سرما، جفتگیری میکنند. مرالهای نر و ماده در اغلب اوقات جدا از هم به سر میبرند. تنها در فصل جفتگیری است که مرالهای نر و ماده در کنار هم هستند. در این زمان بین نرها جدالهایی برای تعیین قلمرو و تشکیل حرمسرا در میگیرد. معمولاً مرالهای نر جوان و یا ضعیف به بیرون رانده میشوند. اما آنها گاهی اوقات در اطراف حرمسرا میمانند و مترصد فرصت هستند. آنوقت است که مرال نر با شاخهای تیزش، به نبرد با حریفان مدعی میپردازد.
«مرالهای نر، در فصل جفتگیری مثل گاوها ماغ میکشند. آنها با این کار حضور خود را در محدوده تحت تملکشان اعلام میکنند و اگر صدای نر دیگری را در محدوده خود بشوند، خود را به محل صدا میرسانند تا با نر دیگر بجنگند. برای همین به فصل جفتگیری مرالها فصل «گاوبانگی» میگویند. در این فصل در مناطق زیست مرالها، میشود صدای گاومانندشان را شنید».
همین عادت مرالها آنها را به دام شکارچیها میاندازد. شکارچیها جایی کمین کرده و صدای مرال نر را تقلید میکنند؛ آن وقت اگر نری در آن محدوده باشد، حتماً خودش را برای نبرد با حریف، به جایی میرساند که صدا را از آنجا شنیده است. مرالها در این فصل سر به هوا تر از همیشه هستند. برای همین هم فصل گاوبانگی، فصل حضور دائمی محیط بانها در منطقه است.
«محیطبانها در این ایام به گشتزنیهای معمول اکتفا نمیکنند و در مناطق چادر میزنند و شب و روز آنجا میمانند. این چادرها 20 روز تا یک ماه در منطقه برقرار است. اوج ایام گاوبانگی تقریباً از نیمه شهریورماه تا دهم مهرماه است. حتی در این روزها، ما از مردم هم کمک میگیریم. سمنهای زیست محیطی، نیروهای زبده علاقهمند را سازماندهی و به کمک آنها حضور در منطقه را پررنگتر میکنند».
از فاصله دو سه متری با مرال چشم در چشم شدم
محیطبانها از فصل گاوبانگی و مواجهه با مرالها خاطرههای فراوانی دارند. شعبان اصغری هم از این خاطرهها کم ندارد. «گاوبانگی سال 95 بود. با یکی از همکاران در منطقه بودیم. همکارم جایی ماند و من مجبور شدم تنهایی گشت بزنم. 7-6 ساعت پیادهروی کردم اما نتوانستم هیچ مرالی ببینم. در منطقه ما جنگل متراکم است و فضای بازی وجود ندارد. لابهلای بوتهها و درختها راه میرفتم و از اینکه نتوانسته بودم مرالی ببینم، دلخور بودم. محیطبانها گونههای جانوری را که میبینند، انرژی میگیرند و من آن روز نتوانسته بودم چیزی ببینم. شاید به من بخندید اما من آنجا در دلم، با روح جنگل حرف زدم و از او خواستم به خاطر همه آن زحمتهایی که برای جنگل کشیدهام، کاری کند که پرانرژی برگردم. چند دقیقهای نگذشته بود که صدای شکسته شدن شاخهای را از چند متر آنطرفتر شنیدم. سربرگرداندم و ناگهان از فاصله دو سه متری با یک مرال بزرگ، چشم در چشم شدم. مرالش 14 خال بود. یعنی تقریباً 10 سال سن داشت. هنوز چشمهای درشتش جلو رویم است و شاخهای روی سرش که مثل یک جنگل بود».
نظر شما