به گزارش قدس خراسان، پس از گذشت سالها از پایان هشت سال دفاع مقدس هنوز گنجهای ناشناختهای وجود دارد که با وجود نگارش کتاب و ساخت مستند، همچنان قصه دلاورمردی و رشادتهایشان به گوش همه مردم نرسیده، شهید علی غیور اصلی از همان غیورمردانی است که یکی از نخبگان نظامی بود که در اوایل جنگ تحمیلی توسط منافقان به شهادت رسید.
این شهید والامقام چهار بهمن ۱۳۳۱ در مشهد به دنیا آمد و پس از گذراندن دوره راهنمایی به تهران رفت و در واحد تیپ نیروهای ویژه هوابرد ارتش رژیم شاهنشاهی استخدام شد، پس از اینکه دورههای متعددی را در داخل کشور گذراند، برای تکمیل تجربیات نظامی به چند سفر خارج از کشور از قبیل آلمان، ایتالیا، مصر و اردن فرستاده شد.
شهید غیور اصلی به دلیل علاقهای که به مطالعه کتابهای تاریخی و تاریخ اسلام داشت، با آثار استاد شهید مطهری آشنا شد و سخنرانیهای این استاد شهید را دنبال میکرد. با شروع مبارزات انقلابی به سبب تحولاتی که در غیور اصلی ایجاد شده بود، ارتش از جانب او احساس خطر کرد و او را با تمام تجربیاتش به لشکر ۹۲ زرهی اهواز منتقل کرد.
مدتی در ﺑﺮﺧﻰ ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻋﺮﺑﻰ دﺳﺖ ﺑﻪ ﻓﻌﺎلیتهایی ﻋﻠﻴﻪ رژﻳﻢ ستمشاهی زد. ﺳﺮاﻧﺠﺎم در ﺟﺮﻳﺎن جشنهای ۲هزار و ۵۰۰ ﺳﺎﻟﻪ رژﻳﻢ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﻰ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﻳک ﺗﺸﻜﻴﻼت ﻣﺬﻫﺒﻰ - اﺳﻼﻣﻰ ﻗﺼﺪ ﺗﺮور ﺷﺎه را داﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻮﺿﻮع ﻓﺎش و او ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﻓﺮار شد. ﭘﺲ از آن ﺑﻪ ﻣﺪت یک ﺳﺎل ﺑﺎ واﻧﺖ در ﺑـﻴﻦ ﺷﻬﺮﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻪﻛﺎر ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻮد و ﺧﺎﻧﻮادهاش ﺗﺎ مدتی از او ﺑﻰﺧﺒﺮ ﺑﻮدﻧﺪ. ﺗﺎ اﻳﻦ ﻛﻪ در اواﻳﻞ ﺳﺎل ۱۳۵۷ دﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﺪ و ﺑﻪ ﺑﺎزداﺷﺘﮕﺎه دژﺑﺎن اﻫﻮاز ﻣﻨﺘﻘﻞ شد. طی مدت ﻣﺤﺎﻛﻤﻪ در ﺑﻨـﺪ مشترک ﺑﻮد و ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﺗﺄﺛﻴﺮﮔﺬاری ﺑﺮ ﻧﻈﺎﻣﻴﺎن و ﺗﺸﻮﻳﻖ آنها ﺑﻪ ﻓﺮار از ارﺗﺶ و ﭘﻴﻮﺳﺘﻦ ﺑﻪ ﻧﻴﺮوﻫﺎی اﻧﻘﻼﺑﻰ ﺑﻪ ﺑﻨﺪ اﻧﻔﺮادی اﻧﺘﻘﺎل یافت. ﭘﺲ از ﭼﻨﺪ ﻣﺎه ﺣﻜﻢ اﻋﺪام شهید ﻏﻴﻮر اﺻﻠﻰ ﺻﺎدر ﺷﺪ، اﻣﺎ ﺑﺎ ﭘﻴﺮوزی اﻧﻘـﻼب اﺳﻼﻣﻰ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه دﻳﮕﺮ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺳﻴﺎﺳﻰ، آزاد شد.
با آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ و حمله ارتش بعث عراق به ایران، صدام اعلام کرد تا سه روز دیگر در اهواز جشن پیروزی میگیرد و لشکرهای زرهی عراق پس از عبور از شهرهای بستان، سوسنگرد و حمیدیه به ۱۵ کیلومتری اهواز رسیدند اما در شب نهم مهر ماه ۱۳۵۹ اتفاق بینظیری رخ داد و نخستین عملیات شبیخون توسط حدود ۳۰ نفر از نیروهای مردمی و سپاه اهواز به فرماندهی سرگرد تکاور ارتش شهید علی غیور اصلی شکل گرفت. این شبیخون ناگهانی موجب وحشت نیروهای عراقی و عقبنشینی آنها تا مرز بستان و در حدود ۹۰ کیلومتر شد. از نگاه فرماندهان عالیرتبه جنگ، این عملیات شبیخون نقطه عطفی در تاریخ دوران دفاع مقدس محسوب میشود و نقش راهبردی در تمام مدت جنگ داشته است.
اندکی پس از این عملیات ﺑﺎ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﻛﺮدن ﺑﻤﺒﻰ در خودرو شهید غیور سبب شدند از ﻧﺎﺣﻴﻪ ﺳﺮ، ﺷـﻜﻢ و ﭘﺎ به شدت آسیب ببیند و در تاریخ ۹ مهر ماه ۱۳۵۹ در بیمارستان سوسنگرد به فیض عظیم شهادت رسید و پیکرپاک این شهید در ﺑﻬﺸﺖ زﻫﺮا(س) ﺗﻬﺮان ﺑﻪ ﺧﺎک ﺳﭙﺮده ﺷﺪه است.
کار برای خدا ساعت ندارد
طاهره دانشمندی، همسر شهید علی غیور اصلی درباره چگونگی آشنایی و ماجرای ازدواج خود با همسرش میگوید: شهید غیور از اقوام دور پدرم بود. آن زمان که ما در تهران ساکن بودیم، همسرم به همراه مادربزرگش به دلیل اشتغال در ارتش در تهران زندگی میکردند. مادربزرگ همسرم به منزل ما آمد و در آنجا برای نخستین بار همدیگر را دیدیم. پس از آن دیدار، همسرم به من علاقهمند شد و از من خواستگاری کرد و ما با یکدیگر ازدواج کردیم؛ من در آن زمان هجده ساله و همسرم بیست و دو ساله بود.
او میافزاید: ما رسماً ۶ سال و نیم زندگی مشترک داشتیم، اما شاید بیشتر از یک سال با هم نبودیم، زیرا همسرم همیشه در مأموریتهای خارج از کشور به سر میبرد. به همین خاطر دوران تنهایی زیادی را تجربه کردم، اما در عین حال زمانی که در منزل بود، بسیار به زندگی مشترک توجه داشت.
دانشمندی درباره ویژگیهای شخصیت شهید غیور اصل بیان میکند: همسرم آرام، اهل مطالعه و مهربان بود. اخلاق بسیار خوبی داشت و همه به ویژه خانوادهام به او علاقهمند بودند.همسر شهید غیور اصلی با بیان اینکه ما اطلاعات زیادی از کارهای او نداشتیم، نمیدانستیم کجا میرود و در چه وضعیتی است، خاطرنشان میکند: همسرم یکی از نیروهای نخبه ویژه هوابرد ارتش (کلاه سبزها) در زمان رژیم پهلوی بود. افراد کمی از این گروه به مأموریتها و دورههای آموزشی خارج از کشور اعزام میشدند. یکی از خصوصیات اخلاقی ایشان این بود که درباره کارهایش در منزل صحبت نمیکرد به ویژه در آن زمان که همه چیز سری بود و هیچ خانوادهای از مأموریتهای خارج از کشور این نیروهای ارتش اطلاع نداشت. بعداً مطلع میشدیم کجا رفته است، اما جزئیات سفرها را برای ما تعریف نمیکرد.
او متذکر میشود: شهید غیور در ۲۹ سالگی شهید شد و جنگ مهلت نداد حتی بتوانیم با هم صحبت کنیم. پیش از جنگ نیز بیشتر وقت خود را بیرون از منزل و مشغول فعالیتهای نظامی بود. پس از پیروزی انقلاب نیز با تأسیس سپاه و صدور فرمان امام(ره)، فعالیتهای نظامیاش را ادامه داد.
دانشمندی میافزاید: شهید غیور بسیار مشغول کار بود و هنگامی که به او میگفتم کمی استراحت کند، میگفت «وقت برای استراحت زیاد است و الان وقت استراحت نیست». جمله دیگری که همیشه میگفت این بود که «کار برای خدا ساعت ندارد و الان زمان کار است». پس از پیروزی انقلاب، فعالیتهایش بیشتر شده بود؛ از رزم شبانه و تمرینات تا آموزشهایی که به عنوان فرمانده انجام میداد. تا اواخر عمرش که به عنوان فرمانده عملیات انتخاب شد، پس از دریافت این سمت نیز با شروع جنگ به دلیل موقعیت کاری اش، ترور شد.
کمک پنهانی شهید غیور اصلی به مستمندان و فقیران
شادی غیور اصلی فرزند شهید نیز با بیان اینکه من پنج ساله بودم که پدرم شهید شد و خاطرات جزئی از ایشان دارم، میگوید: با وجود اینکه پدرم خیلی کم در منزل بود، اما در همان زمانهای کوتاه نیز به جماعت نماز میخواندیم تا فلسفه نماز جماعت را به ما آموزش دهد.
او خاطرنشان میکند: پدرم به مستمندان و فقیران بسیار اهمیت میداد و به صورت پنهانی به آنها کمک میکرد. یادم میآید زمانی که در اهواز زندگی میکردیم، عدهای در کپر زندگی میکردند و هیچ امکانات رفاهی نداشتند. پدرم گوسفند قربانی و گوشت آن را بستهبندی و میان این افراد تقسیم میکرد.
غیور اصلی میافزاید: به یاد دارم یک یا دو بار من را با خودش برای اهدای گوشت قربانی به آنجا برده بود. با وجود اینکه سن کمی داشتم و فقط نظارهگر بودم، به خاطر دارم مردم آنجا پدرم را میشناختند و دورش جمع میشدند، انگار همیشه در آنجا رفت و آمد داشت و به مردم کمک میکرد. این موضوع برایم جالب بود که مادرم هم همراه ما نبود و شاید پدرم میخواست روحیه کمک به همنوع و فقرا را به من آموزش دهد.
فرزند شهید غیور اصلی با بیان اینکه برادرم محمدعلی ۱۳ آبان سال ۵۹ دقیقاً ۴۰ روز پس از شهادت پدرم به دنیا آمده است، متذکر میشود: مادرم همیشه درباره پدرم میگوید ایشان فوقالعاده مهربان، باگذشت، باوقار، خانوادهدوست، منضبط و اهل مطالعه بود. او وقتش را بیهوده هدر نمیداد و در اوقات فراغت هم مشغول مطالعه یا نوشتن از جمله طراحی عملیات و نوشتن کتاب بود. پدرم به دلیل روحیه نظامی، بسیار منضبط و دقیق بود.
او ادامه میدهد: اطرافیان و اقوام از کوچک تا بزرگ عاشقانه پدرم را دوست داشتند و میگفتند این شهید بسیار بزرگمنش بود و با همه با مهربانی رفتار میکرد. داییها و اقوام همیشه میگویند ما از همنشینی با شهید غیور لذت میبردیم.
گفتنی است ️آیین بزرگداشت شهید سرافراز اسلام علی غیور اصلی با عنوان «ناجی خوزستان» با سخنرانی محسن رضایی و با حضور حاج صادق آهنگران پنجشنبه ۲۴ آبان ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۸ در سالن همایش ساختمان شهدای سلامت برگزار میشود.
شهید غیور اصلی به دلیل علاقهای که به مطالعه کتابهای تاریخی و تاریخ اسلام داشت، با آثار استاد شهید مطهری آشنا شد و سخنرانیهای این استاد شهید را دنبال میکرد. با شروع مبارزات انقلابی به سبب تحولاتی که در غیور اصلی ایجاد شده بود، ارتش از جانب او احساس خطر کرد و او را با تمام تجربیاتش به لشکر ۹۲ زرهی اهواز منتقل کرد.
مدتی در ﺑﺮﺧﻰ ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻋﺮﺑﻰ دﺳﺖ ﺑﻪ ﻓﻌﺎلیتهایی ﻋﻠﻴﻪ رژﻳﻢ ستمشاهی زد. ﺳﺮاﻧﺠﺎم در ﺟﺮﻳﺎن جشنهای ۲هزار و ۵۰۰ ﺳﺎﻟﻪ رژﻳﻢ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﻰ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﻳک ﺗﺸﻜﻴﻼت ﻣﺬﻫﺒﻰ - اﺳﻼﻣﻰ ﻗﺼﺪ ﺗﺮور ﺷﺎه را داﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻮﺿﻮع ﻓﺎش و او ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﻓﺮار شد. ﭘﺲ از آن ﺑﻪ ﻣﺪت یک ﺳﺎل ﺑﺎ واﻧﺖ در ﺑـﻴﻦ ﺷﻬﺮﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻪﻛﺎر ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻮد و ﺧﺎﻧﻮادهاش ﺗﺎ مدتی از او ﺑﻰﺧﺒﺮ ﺑﻮدﻧﺪ. ﺗﺎ اﻳﻦ ﻛﻪ در اواﻳﻞ ﺳﺎل ۱۳۵۷ دﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﺪ و ﺑﻪ ﺑﺎزداﺷﺘﮕﺎه دژﺑﺎن اﻫﻮاز ﻣﻨﺘﻘﻞ شد. طی مدت ﻣﺤﺎﻛﻤﻪ در ﺑﻨـﺪ مشترک ﺑﻮد و ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﺗﺄﺛﻴﺮﮔﺬاری ﺑﺮ ﻧﻈﺎﻣﻴﺎن و ﺗﺸﻮﻳﻖ آنها ﺑﻪ ﻓﺮار از ارﺗﺶ و ﭘﻴﻮﺳﺘﻦ ﺑﻪ ﻧﻴﺮوﻫﺎی اﻧﻘﻼﺑﻰ ﺑﻪ ﺑﻨﺪ اﻧﻔﺮادی اﻧﺘﻘﺎل یافت. ﭘﺲ از ﭼﻨﺪ ﻣﺎه ﺣﻜﻢ اﻋﺪام شهید ﻏﻴﻮر اﺻﻠﻰ ﺻﺎدر ﺷﺪ، اﻣﺎ ﺑﺎ ﭘﻴﺮوزی اﻧﻘـﻼب اﺳﻼﻣﻰ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه دﻳﮕﺮ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﺳﻴﺎﺳﻰ، آزاد شد.
با آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ و حمله ارتش بعث عراق به ایران، صدام اعلام کرد تا سه روز دیگر در اهواز جشن پیروزی میگیرد و لشکرهای زرهی عراق پس از عبور از شهرهای بستان، سوسنگرد و حمیدیه به ۱۵ کیلومتری اهواز رسیدند اما در شب نهم مهر ماه ۱۳۵۹ اتفاق بینظیری رخ داد و نخستین عملیات شبیخون توسط حدود ۳۰ نفر از نیروهای مردمی و سپاه اهواز به فرماندهی سرگرد تکاور ارتش شهید علی غیور اصلی شکل گرفت. این شبیخون ناگهانی موجب وحشت نیروهای عراقی و عقبنشینی آنها تا مرز بستان و در حدود ۹۰ کیلومتر شد. از نگاه فرماندهان عالیرتبه جنگ، این عملیات شبیخون نقطه عطفی در تاریخ دوران دفاع مقدس محسوب میشود و نقش راهبردی در تمام مدت جنگ داشته است.
اندکی پس از این عملیات ﺑﺎ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﻛﺮدن ﺑﻤﺒﻰ در خودرو شهید غیور سبب شدند از ﻧﺎﺣﻴﻪ ﺳﺮ، ﺷـﻜﻢ و ﭘﺎ به شدت آسیب ببیند و در تاریخ ۹ مهر ماه ۱۳۵۹ در بیمارستان سوسنگرد به فیض عظیم شهادت رسید و پیکرپاک این شهید در ﺑﻬﺸﺖ زﻫﺮا(س) ﺗﻬﺮان ﺑﻪ ﺧﺎک ﺳﭙﺮده ﺷﺪه است.
کار برای خدا ساعت ندارد
طاهره دانشمندی، همسر شهید علی غیور اصلی درباره چگونگی آشنایی و ماجرای ازدواج خود با همسرش میگوید: شهید غیور از اقوام دور پدرم بود. آن زمان که ما در تهران ساکن بودیم، همسرم به همراه مادربزرگش به دلیل اشتغال در ارتش در تهران زندگی میکردند. مادربزرگ همسرم به منزل ما آمد و در آنجا برای نخستین بار همدیگر را دیدیم. پس از آن دیدار، همسرم به من علاقهمند شد و از من خواستگاری کرد و ما با یکدیگر ازدواج کردیم؛ من در آن زمان هجده ساله و همسرم بیست و دو ساله بود.
او میافزاید: ما رسماً ۶ سال و نیم زندگی مشترک داشتیم، اما شاید بیشتر از یک سال با هم نبودیم، زیرا همسرم همیشه در مأموریتهای خارج از کشور به سر میبرد. به همین خاطر دوران تنهایی زیادی را تجربه کردم، اما در عین حال زمانی که در منزل بود، بسیار به زندگی مشترک توجه داشت.
دانشمندی درباره ویژگیهای شخصیت شهید غیور اصل بیان میکند: همسرم آرام، اهل مطالعه و مهربان بود. اخلاق بسیار خوبی داشت و همه به ویژه خانوادهام به او علاقهمند بودند.همسر شهید غیور اصلی با بیان اینکه ما اطلاعات زیادی از کارهای او نداشتیم، نمیدانستیم کجا میرود و در چه وضعیتی است، خاطرنشان میکند: همسرم یکی از نیروهای نخبه ویژه هوابرد ارتش (کلاه سبزها) در زمان رژیم پهلوی بود. افراد کمی از این گروه به مأموریتها و دورههای آموزشی خارج از کشور اعزام میشدند. یکی از خصوصیات اخلاقی ایشان این بود که درباره کارهایش در منزل صحبت نمیکرد به ویژه در آن زمان که همه چیز سری بود و هیچ خانوادهای از مأموریتهای خارج از کشور این نیروهای ارتش اطلاع نداشت. بعداً مطلع میشدیم کجا رفته است، اما جزئیات سفرها را برای ما تعریف نمیکرد.
او متذکر میشود: شهید غیور در ۲۹ سالگی شهید شد و جنگ مهلت نداد حتی بتوانیم با هم صحبت کنیم. پیش از جنگ نیز بیشتر وقت خود را بیرون از منزل و مشغول فعالیتهای نظامی بود. پس از پیروزی انقلاب نیز با تأسیس سپاه و صدور فرمان امام(ره)، فعالیتهای نظامیاش را ادامه داد.
دانشمندی میافزاید: شهید غیور بسیار مشغول کار بود و هنگامی که به او میگفتم کمی استراحت کند، میگفت «وقت برای استراحت زیاد است و الان وقت استراحت نیست». جمله دیگری که همیشه میگفت این بود که «کار برای خدا ساعت ندارد و الان زمان کار است». پس از پیروزی انقلاب، فعالیتهایش بیشتر شده بود؛ از رزم شبانه و تمرینات تا آموزشهایی که به عنوان فرمانده انجام میداد. تا اواخر عمرش که به عنوان فرمانده عملیات انتخاب شد، پس از دریافت این سمت نیز با شروع جنگ به دلیل موقعیت کاری اش، ترور شد.
کمک پنهانی شهید غیور اصلی به مستمندان و فقیران
شادی غیور اصلی فرزند شهید نیز با بیان اینکه من پنج ساله بودم که پدرم شهید شد و خاطرات جزئی از ایشان دارم، میگوید: با وجود اینکه پدرم خیلی کم در منزل بود، اما در همان زمانهای کوتاه نیز به جماعت نماز میخواندیم تا فلسفه نماز جماعت را به ما آموزش دهد.
او خاطرنشان میکند: پدرم به مستمندان و فقیران بسیار اهمیت میداد و به صورت پنهانی به آنها کمک میکرد. یادم میآید زمانی که در اهواز زندگی میکردیم، عدهای در کپر زندگی میکردند و هیچ امکانات رفاهی نداشتند. پدرم گوسفند قربانی و گوشت آن را بستهبندی و میان این افراد تقسیم میکرد.
غیور اصلی میافزاید: به یاد دارم یک یا دو بار من را با خودش برای اهدای گوشت قربانی به آنجا برده بود. با وجود اینکه سن کمی داشتم و فقط نظارهگر بودم، به خاطر دارم مردم آنجا پدرم را میشناختند و دورش جمع میشدند، انگار همیشه در آنجا رفت و آمد داشت و به مردم کمک میکرد. این موضوع برایم جالب بود که مادرم هم همراه ما نبود و شاید پدرم میخواست روحیه کمک به همنوع و فقرا را به من آموزش دهد.
فرزند شهید غیور اصلی با بیان اینکه برادرم محمدعلی ۱۳ آبان سال ۵۹ دقیقاً ۴۰ روز پس از شهادت پدرم به دنیا آمده است، متذکر میشود: مادرم همیشه درباره پدرم میگوید ایشان فوقالعاده مهربان، باگذشت، باوقار، خانوادهدوست، منضبط و اهل مطالعه بود. او وقتش را بیهوده هدر نمیداد و در اوقات فراغت هم مشغول مطالعه یا نوشتن از جمله طراحی عملیات و نوشتن کتاب بود. پدرم به دلیل روحیه نظامی، بسیار منضبط و دقیق بود.
او ادامه میدهد: اطرافیان و اقوام از کوچک تا بزرگ عاشقانه پدرم را دوست داشتند و میگفتند این شهید بسیار بزرگمنش بود و با همه با مهربانی رفتار میکرد. داییها و اقوام همیشه میگویند ما از همنشینی با شهید غیور لذت میبردیم.
گفتنی است ️آیین بزرگداشت شهید سرافراز اسلام علی غیور اصلی با عنوان «ناجی خوزستان» با سخنرانی محسن رضایی و با حضور حاج صادق آهنگران پنجشنبه ۲۴ آبان ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۸ در سالن همایش ساختمان شهدای سلامت برگزار میشود.
نظر شما