میهمان این هفته من معلم بازنشستهای است که همه فکر و ذکرش کمک به طبیعت و فرهنگسازی در این مسیر است. او در دهه ۷۰ زندگیاش همچنان پرانرژی بوده و این انرژی را در راه کمک به محیط زیست به کار گرفته است.
حاصل فعالیتهای سیدتقی عمارتی کاشت هزاران نهال و دهها هزار بذر گیاهان مختلف بوده است. آقای معلم در این راه از سوی نهادهای مختلف به عنوان همیار طبیعت، جنگلبان مردمی، سالمند نمونه و... هم مورد قدردانی قرار گرفته است. سیدتقی عمارتی آن قدر همت بلندی دارد که در سال ۲۷ خدمتش وارد دانشگاه شد تا در کنار همه کارهای خوبش درس هم بخواند. کاش زندگی ما هم مثل زندگی آقای عمارتی پربرکت باشد و به دیگران انگیزه بدهد.
بیدهایی که ۱۳۴۷ کاشتم
من مرداد ماه ۱۳۲۶ در روستای نوشآباد که حالا شهر شده است به دنیا آمدم که حدود ۷ کیلومتر با شهر کاشان فاصله دارد. پدرم کشاورز بود و در کنار کشاورزی قالیبافی هم داشتیم. نزدیک روستا قناتی داشتیم که به وسیله آب آن کشاورزی میکردیم. از همان کودکی به واسطه همین قنات من با کویر هم آشنا شدم و پایم به کویر باز شد. سالهای ابتدایی را در نوشآباد درس خواندم و در ادامه دیپلم طبیعی گرفتم. سال ۱۳۴۶ برای خدمت سربازی وارد سپاه دانش شدم. پس از آموزش در تهران به مشهد منتقل شدم. چون گروهبان یک بودم حق داشتم محل خدمتم را خودم انتخاب کنم و قاعدتاً آنجا میتوانستم طرقبه، زشک یا وکیلآباد را انتخاب کنم اما از من خواسته شد به روستای حسینآباد گلشن بروم جایی در ۲کیلومتری جذامخانه مشهد.
نخستین کار مهمی که من در آن مدرسه کردم این بود که تعداد دانشآموزان را از ۲۰ به ۴۰ نفر برسانم. مدرسه سه کلاس داشت؛ دو کلاس برای بچهها و یک کلاس محل خواب و استراحت من بود. چون تعداد دانشآموزان به ۴۰ نفر رسیده بود برای من یک نفر کمکی هم فرستاده بودند.نخستین کار محیط زیستی که من انجام دادم در همان مدرسه در سال ۱۳۴۷ بود. نزدیک مدرسه چاه موتور روستا بود که به وسیله آب آن چغندر، پنبه و چیزهای دیگر میکاشتند. به ذهنم رسید با آن آب در مدرسه تعدادی درخت بکارم اما برای این کار نیاز بود ۶۵۰ متر جوی آبی حفر شود تا آب به مدرسه برسد. موقع پیگیری ماجرا متوجه شدم طاهر احمدزاده در منطقه نفوذ دارد که بعدها هم استاندار خراسان شد. یک شب به منزل ایشان رفتم و درخواستم را مطرح کردم. خوشبختانه آقای احمدزاده هم موافقت کرد.
جوی آب تا داخل مدرسه حفر شد و من توانستم تعدادی شاخه بید را با کمک دانشآموزانم در مدرسه بکارم. خوشبختانه از همان زمان تا امروز من با بعضی از دانشآموزان و خانوادههایشان در ارتباط هستم و رفت و آمدهایی صورت میگیرد. ارتباط من در آن مدرسه با بچهها خیلی خوب بود به شکلی که مثلاً اگر در روزهای زمستان پخت نان داشتند، از تنور خودشان برای من زغال میآوردند تا کرسی من گرم باشد.
کوهنوردی؛ راهی برای کمک به طبیعت
سال ۱۳۴۸ که رسید من رسماً معلم شدم. دو سالی در روستای خودمان نوشآباد معلم بودم و سال ۱۳۵۰ معلم دوره راهنمایی شدم که البته برای آن یک دوره ۴۲۰ ساعته آموزش را طی کرده بودم. پس از اینکه معلم دوره راهنمایی شدم تدریس درس حرفه و فن را شروع کردم و این همزمان شد با کاشت گیاهان کویری زیر نظر سازمان ملل که از جنوب خراسان شروع میشد و تا یزد میرسید. من به واسطه علاقهای که داشتم و فعالیتهای زیست محیطیام همیار اداره کشاورزی آن زمان شدم و با دانشآموزانم به آن پروژه کمک کردیم. هفتهای یک یا دو روز با دانشآموزانم به کویر آران و بیدگل میرفتیم و نهالهای کوچکی را که پیشتر آماده شده بود به طبیعت منتقل میکردیم و میکاشتیم. ماجرا به این ترتیب پیش میرفت که اگر پس از عید بارندگی کم بود باید با امکاناتی که جنگلبانی و اداره کشاورزی به ما میدادند، به درختها آب میدادیم.
نکته جالب برایم این بود که وقتی برای آبیاری نهالها میرفتیم، بچهها سعی میکردند نهالهایی را که خودشان کاشتهاند پیدا کنند و به آنها آب بدهند. یادم است در آن زمان مثلاً اگر از همه شهر کاشان ۳۰ نفر برای کمک به این پروژه میآمدند من و دانشآموزانم هم ۳۰ نفر بودیم یعنی همه شهر یک طرف و ما یک طرف. خوشحالم که همان دانشآموزان سال ۱۳۵۰ در جشنواره زیست محیطی دکتر رادمنش که به همین تازگی برگزار شد با من بودند و از این بابت خیلی خوشحالم که دانشآموزان آن سالها هنوز با من در فعالیتهای زیست محیطی همراه میشوند.
من در اردوهایی که با دانشآموزانم میرفتم سعی میکردم رفتارهای درست زیست محیطی را به آنها یاد بدهم. مثلاً اگر با آنها به کوه میرفتیم حتماً به آنها یادآوری میکردم نباید از مسیرهای غیرپاکوب برویم و سبب لگد کردن گیاهان بشویم.سال ۱۳۷۸ من بازنشسته شدم و این فرصتی برایم شد که بیش از پیش و به طور حرفهای به کوهنوردی بپردازم از این مسیر با کوهنوردانی در سراسر ایران ارتباط گرفتم. در ایران قلههای فراوانی از جمله دماوند را صعود کردم و در خارج از ایران بام اروپا یعنی البروس را صعود کردم که در قفقاز بزرگ واقع شده است.
ارتباط گرفتن من با کوهنوردان و اهل طبیعت در نقاط مختلف ایران موجب شد برخی از فعالیتها را با آنها انجام بدهیم یا آنها برای شرکت در بعضی از برنامهها به شهر ما بیایند. مثلاً سال پیش قرار شد با حمایت یکی از دوستان کارخانهدار هزار و ۲۰۰ نهال بکاریم. برای شرکت در آن برنامه یکی از دوستان کوهنوردم از شهر دالو در استان کرمانشاه برای شرکت در برنامه میهمان ما شد. امسال وقتی دوباره برای سرشماری درختها رفتیم، ۳۵۰ درخت توانسته بودند خودشان را از گرمای شدید کویر به سال بعد برسانند و این برای ما یک پیروزی بود.
بذرهایی که برای دوستانم فرستادم
من در این سالها کمک کردم در مناطق کویری گیاهانی مثل قلمه اسکمبیل کاشته شود که درختچه سازگار با شرایط بیابان و کویر و مقاوم به خشکی و کمآبی است یا گیاهان دیگری از جمله بذر تاغ، بذر قرهداغ، بذر شورگز و گیاهانی از این قبیل کاشته شوند. البته برای اینکه نتیجه بهتری بگیریم در کنار کاشت این درختها به برگزاری کارگاههای آموزشی هم کمک میکنم مثلاً اگر برنامهای برای کاشت گیاه در کویر اعلام میکنم و عدهای داوطلب کمک میشوند و حتی با وسیله خودشان هم به محل قرار میآیند، با همکاری کارشناسان منابع طبیعی آموزش لازم به خانوادهها داده میشود. در این برنامهها بیش از هر چیز من به دنبال آموزش کودکان هستم چون باید از طریق این کودکان آینده را ساخت. آنجا آموزشها میتواند غیر از کاشت درخت این باشد که اگر در کویر راه میرویم مواظب جوانه گیاهان باشیم و آنها را لگد نکنیم یا اگر در حال قدم زدن هستیم مواظب باشیم مورچهای را زیر پا له نکنیم. اینها آموزشهایی است که اگر وارد ذهن بچههای ما بشود میتواند نتایج ارزشمندی برای محیط زیست داشته باشد، کودکی که حاضر نشده مورچهای را لگد کند در بزرگسالی هم حواسش به حیوانات و گیاهان خواهد بود.از رهگذر ارتباطاتی که من با کوهنوردان و طبیعتدوستان در جاهای مختلف ایران گرفتهام بذرهایی را به نقاط مختلف فرستادهام. مثلاً بذر بادام کوهی گندزدایی شده را برای دوستانم در کاشمر فرستادم. برای دوستانی در اطراف تهران، برای دوستانی در خراسان جنوبی، برای دوستانی در کوهپای اصفهان و... هم از بذرهایی که تهیه کردهام فرستادهام.
بنده هر کاری که انجام میدهم روی رسانهای شدن آن خیلی تأکید دارم. مثلاً اگر به کوه میروم و قرار است زباله جمع کنم از دوستانم میخواهم از زباله جمع کردن بنده فیلم بگیرند تا آن را در فضاهای مجازی منتشر کنم. به نظرم این کار سبب فرهنگسازی و تشویق دیگران میشود که اگر زباله جمع نمیکنند دستکم زبالههای خودشان را در طبیعت رها نکنند. خیلیها دوست دارند در کوه چای آتشی درست کنند اما من به جای این کار سعی میکنم از فلاسک و پیکنیک کوهنوردی استفاده کنم و تصاویر آن را هم منتشر میکنم تا برای دیگران فرهنگسازی بشود. در این مسیر نقش خبرنگاران را هم بسیار پررنگ میدانم برای همین اگر برنامهای اجرا میکنیم از خبرنگاران میخواهم با دوربینشان در محل حضور داشته باشند چون از این مسیر بازخوردهای بسیار خوبی دیدهام. معتقدم بعضی چیزها را باید به شدت فرهنگسازی کنیم چون مردم درباره آنها چیزی نمیدانند. مثلاً فکر کنید خیلی از مردم ما نمیدانند وقتی یک بطری را با آب در طبیعت رها میکنند، این بطری میتواند به شکل یک ذرهبین عمل کند و به راحتی سبب یک آتشسوزی بشود و یک عرصه چند ده هکتاری را از بین ببرد.
کمک به لاکپشت و لالههای واژگون
چند سال پیش برای دیدن داماد و دخترم راهی خرمآباد شدم.
نزدیک الیگودرز و ۲۰۰ کیلومتر دورتر از خانهام لاکپشتی را روی جاده دیدم. حدس زدم مشکلی دارد برای همین پیاده شدم تا به لاکپشت کمک کنم. پس از پیاده شدن متوجه شدم پای چپ لاکپشت در تصادف آسیب دیده و نمیتواند راه برود. از آن طرف دیدم تعداد زیادی لاکپشت دارند از جاده رد میشوند و بعد فهمیدم برای تخمگذاری به سمت چشمه آبی که همان نزدیکی بود میروند.
لاکپشت را با خودم به خرمآباد بردم و بعد هم با خودم به کاشان برگرداندم چون میدانستم فصل تخمریزی لاکپشتها چه زمانی است، پس از یک سال نگهداری از لاکپشت سوار خودروام شدم و به نقطهای رفتم که لاکپشت را از همان جا برداشته بودم. در همان نقطه چادر زدم و پس از سه روز بالاخره سر و کله لاکپشتها پیدا شد که همان مسیر سال قبل را میرفتند. لاکپشت را در همان نقطه رها کردم تا با بقیه برود. نکته مهم اینجا بود که لاکپشت همان طور که پشت سر بقیه راه افتاد و میرفت سه بار برگشت و پشت سرش را نگاه کرد. یعنی حتی یک لاکپشت هم میتواند مهربان بودن ما را درک کند و احساسش را با همان نگاه کردن نشان داد. چند سال پیش با دوستانم به کوه کرکس رفته بودیم. آن روز من چند دانه لاله واژگون دیدم و دیدن این لالهها در آن منطقه برایم تعجب داشت. متوجه شدم این لالهها را یک نفر در آن منطقه کاشته است.
کمی دورتر از لالهها گله گوسفندی دیدیم. پیش چوپان رفتیم و از او درباره لالهها پرسیدیم که لالهها را نمیشناخت و البته این نکته را هم به او گفتیم که این لالهها سمی است و حیوانات آنها را نمیخورند اما از او خواستیم که حدود ۲۰ روزی گوسفندهایش را نزدیک لالهها نبرد و پس از یک ماه آن منطقه را هم بچراند! چون میخواستم با این کار بذر لالهها در منطقه پراکنده و به وسیله حیوانات کاشته بشوند. برای اینکه چوپان را تشویق به این کار بکنم، از دوستم که اهل کارهای خیر بود خواستم به او هدیهای بدهد و دوستم چهار تراول ۵۰ هزار تومانی به چوپان داد. با چوپان رفیق شدیم و با همان کاری که ما کردیم الان در بهار حدود ۳۰۰ لاله واژگون در منطقه سبز میشود.
از سال ۱۳۴۷ تا امروز
سه سال پیش اداره منابع طبیعی و جنگلبانی کاشان طرح بسیار خوبی را در ۱۰ یا ۱۵ هکتار اجرا کرد که در اجرای آن از زندانیان هم کمک گرفت. با این طرح در دامنه کوهپایه کاشان بذرهای بادام کوهی و... کاشته شد که خوشبختانه خیلی از آنها سبز شد. این یعنی اگر ما دنبال کار خوب باشیم راه انجام آن را هم پیدا میکنیم. من هم سعی کردم همراه با دوستانم در این طرح خوب نقشی داشته باشم و در حال حاضر هم گاهی سر میزنیم و اگر در چالهای کاشته شده چیزی سبز نشده باشد بذر میکاریم.
بر اساس آنچه در تقویم ما آمده است روز درختکاری ۱۵ اسفند ماه است اما من میگویم درختکاری فقط نباید به همین روز خلاصه شود. یعنی همین الان هم من با اداره کل منابع طبیعی اصفهان در ارتباطم تا پیش از یخبندیها بذرهایی که آماده شده است را در طبیعت بکاریم و خوشحالم از سال ۱۳۴۷ درخت میکارم. در این سالها هم هر سال حدود ۵۰ کیلو بذر بادام کوهی و دیگر بذرها را از اداره منابع طبیعی آران و بیدگل میگیرم و آماده کاشتن میکنم. بذرها را میان کوهنوردانی که میشناسم و حتی گروههای موتورسوار و هر گروه دیگر ورزشی که میشناسم تقسیم میکنم و مقداری از آن را هم با همکاری دوستان طبیعتدوست و یا دوستان کوهنوردم میکاریم.
در کل من از سال ۱۳۴۷ تا امروز هر سال هزاران نهال و بذر کاشتهام و یا به کاشت هزار نهال و بذر گیاهان گوناگون چه در مسیرهای بیابانی و کویری و چه در کوهستان کمک کردهام. خوشحالم که از پنج سال پیش همیار طبیعت ایران شدهام، چهار سال پیش به عنوان جنگلبان نمونه مردمی استان اصفهان شناخته شدم، چهار سال پیش هم یکی از ۱۰ سالمند نمونه در ایران شدم و این اواخر در هفتمین جایزه زیست محیطی دکتر رادمنش تجلیل شدم. البته این را هم بگویم من برای کارهایی که میکنم توقع هیچ چیز از هیچ کس ندارم و حتی به مدیر جشنواره دکتر رادمنش هم گفتم مبلغ جایزه نقدی که به بنده دادهاید را با مبلغی که خودم به آن اضافه خواهم کرد در راه محیط زیست صرف میکنم.خدا را شکر میکنم که در این سالها با آدمهای خیری در این مسیر آشنا شدهام. آدمهایی که وقتی کارهای خیرخواهانه من در حوزه محیط زیست را دیدهاند با من همراه شدهاند. مثلاً اگر جایی درخت کاشتهایم با آدمهای جدیدی که روبهرو میشوم درباره کاشت آن درختها حرف میزنم و مثلاً از این میگویم که باید تا مدتی به آنها آب بدهیم. گاهی شده که شنونده حرفهایم گفته است من حاضرم هزینه آبیاری درختها را پرداخت کنم. پس گاهی نیاز است انسان کار خوبی را که انجام میدهد به اطلاع دیگران برساند تا آنها هم شریک آن کار خوب بشوند.سال گذشته با کسی آشنا شدم که با انجمن بیماران اتیسم کار میکند و از من پرسید من چه کمکی میتوانم به حوزه محیط زیست بکنم؟ من به ایشان پیشنهاد دادم در تهیه ۵۰۰ کیسه پارچهای با شعاری در حمایت از بیماران اتیسم حمایت کند. خوشبختانه این کار انجام شد و کیسهها به دست کوهنوردان و طبیعتدوستان رسید. با این کار، هم هدف ایشان محقق شد و هم کمک کردیم پلاستیک کمتری استفاده بشود.
کاش محیط زیست را درک کنیم
آرزوی من درک ارزش محیط زیست ایران به وسیله همه ایرانیهاست. دلم میگیرد وقتی میبینم یک تالاب که ارزش فراوانی برای کشورمان دارد با ندانمکاریها خشک میشود. دلم میگیرد وقتی میبینم در همین کاشان ما قبلاً با چند متر کندن به آب میرسیدیم ولی حالا باید ۱۳۰ متر بکنیم. دلم میگیرد وقتی میبینم به راحتی داریم چوب میسوزانیم و ارزش درخت را آن گونه که باید و شاید نمیدانیم.
دلم میگیرد وقتی میبینم ما در کشورمان این همه روز آفتابی داریم اما هنوز به این سمت نرفتیم که به اندازه کافی از این انرژی پاک و تمامنشدنی استفاده کنیم. آرزوی من این است که شناخت محیط زیست و آموزش اهمیت آن را از همان کودکی یعنی از سن چهار یا پنج سالگی به بچهها آموزش بدهیم تا وقتی بزرگ شدند قدردان طبیعت باشند چون وقتی سن و سال کسی بالا رفت دیگر به راحتی دوران کودکی نمیشود چیزی را به او آموزش داد و ذهن او با مسائل دیگری پر میشود. در کل آرزوی من این است که حال و احوال محیط زیست کشورمان و حتی دنیا خوب باشد.
نظر شما