به گزارش قدس خراسان، قصه مجاهدانه مبارزان و رزمندگان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را پایانی نیست و هر بار اسمی از آنها آورده و خاطرهای از ایشان بیان میشود، گویی یکی از گوشههای فراموش شده زندگیشان را مرور میکنیم که هیچکس تاکنون آنها را بیان نکرده است.
شهید مهدی فرودی نیز از این قبیل مجاهدان انقلابی بود که هر بار خاطراتش را مرور میکنیم، لایههای جدیدی از شخصیتش برای مردم کشف میشود. او که متولد ۱۳۳۴ در شهر فردوس بود، از دو سالگی با درد یتیمی آشنا میشود و در ۱۲ سالگی با خانواده به مشهد میآید. شهید فرودی همزمان با ورودش به دبیرستان، فعالیتهای مذهبی و سیاسیاش را از مسجد بناها و منزل فعالان انقلابی آغاز کرد و پس از گرفتن مدرک دیپلم، برای ادامه تحصیل به مدرسه علمیه رفت.
شهید فرودی مبارزات انقلابی خود را از سال ۱۳۵۱ به صورت جدی آغاز کرد و سه بار توسط ساواک دستگیر شد و یک بار هم توانست از دست مأموران فرار کند. او پس از انقلاب نیز نماینده نخستوزیری ایران در هندوستان و نویسنده رادیو شده بود؛ اما با آغاز جنگ تحمیلی، سنگر دفاع در جبهه سخت را انتخاب کرد و به جبهه رفت.
برای آشنایی بیشتر با ابعاد شخصیتی این شهید و مبارز انقلابی به سراغ مسعود خادم رضاییان از دوستان قدیمی این شهید رفتیم تا ابعاد شخصیتی شهید مهدی فرودی را با او مرور کنیم. او در این باره میگوید: من از سال ۵۶ با آقای شهید مهدی فرودی آشنا شدم و در دفتر فعالیتهای انقلاب اسلامی با یکدیگر همکاری میکردیم. این دفتر بعدها به نام سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تغییر نام داد. این سازمان، به همراه حزب جمهوری اسلامی، دو حزب اصلی طرفدار نظام جمهوری اسلامی به شمار میآمدند که بسیاری از بزرگان کشور نیز عضو آن بودند.
شخصیت فراجناحی شهید مهدی فرودی
خادم رضاییان با بیان اینکه شهید مهدی فرودی از ابتدای دوران دفاع مقدس تا سال ۶۵ که شهید شد، به جبهه میرفت و رئیس ستاد لشکر ۵ نصر بود، میافزاید: او فردی معتقد به جریان خط امام(ره) و انقلاب بود و به جریان اصلاحات کنونی که آن زمان به جریان چپ معروف بود، انتساب داشت. شهید فرودی نگاه فراجناحی داشته و با جریانهای مختلف سیاسی ارتباط و تعامل بسیار خوبی برقرار کرده بود. او چند بار سفر کاری به خارج از کشور داشت و مدتی در هندوستان نماینده نخستوزیری ایران بود.
او خاطرنشان میکند: شهید فرودی از نظر فرهنگی و سیاسی با همه جریانهای سیاسی و فرهنگی رفت و آمد داشت و چهرهای بسیار محبوب بود. تقریباً همه جریانهای سیاسی او را به صداقت، پاکدامنی و پاکدستی میشناختند و محل اجماع همه بود. در این راستا منزلش به عنوان یک پایگاه شناخته میشد.
خادم رضاییان با بیان اینکه پیش از انقلاب، چهار یا پنج مکان تأثیرگذار انقلابی در مشهد وجود داشت که یکی از آنها منزل شهید فرودی در کوچه زردی بود و افراد زیادی به آنجا رفت و آمد داشتند، ادامه میدهد: شهید فرودی چهرهای فرهنگی، شاعر و نویسنده بود. هر کس که در بحثهای سیاسی معضلی داشت، به او مراجعه میکرد؛ زیرا او پناهگاهی برای حل مشکلات بود. گروههای مختلفی که با هم اختلاف داشتند، به او به عنوان بزرگتر مراجعه میکردند. چهرهای مردمی و خاکی و بسیار کاردان و تأثیرگذار بود.
سادهزیستی شهید فرودی فوقالعاده بود
او با بیان اینکه شهید فرودی بیشتر یک چهره معنوی، سیاسی، فکری و فرهنگی تأثیرگذار بود تا یک چهره نظامی و همین موضوع او را به انسانی استثنایی تبدیل کرده بود، یادآور میشود: او جزو معدود کسانی بود که پیش از اینکه دیگران را نصیحت کند، خودش برای دیگران الگو بود. زندگیاش به شدت ساده بود؛ حتی چهرههای متوسط مشهد هم حاضر نبودند مانند او زندگی کنند. خانهاش یک خانه ۶۰-۵۰ متری دو طبقه بود که وقتی در آن راه میرفتم، خانه میلرزید. از نظر پوشش نیز بسیار سادهپوش بود و بیشتر اوقات روزه میگرفت. سادهزیستی او برای همه الگو بود و هیچگاه به فکر منفعت شخصیاش نبود. هیچکس در عمرش ندید حتی به اندازه یکی از سلولهای بدنش برای منافع شخصی کاری انجام دهد و اصلاً به دنبال مطرح کردن خودش نبود.
خادم رضاییان با بیان اینکه شهید فرودی از آن اشخاصی بود که پس از همکلامی با او، همه عاشق و مجذوبش میشدند و رمز محبوبیتش هم در همین ویژگیها بود، متذکر میشود: دستکم ۱۵-۱۰ نفر از کسانی که به منزل ایشان رفت و آمد داشتند، به شهادت رسیدند. افرادی هم بودند که بعدها استاندار یا معاون استاندار شدند یا سایر مسئولیتها را در جمهوری اسلامی به عهده گرفتند، پیش از انقلاب به منزل شهید فرودی رفت و آمد داشتند و بیشتر آنها نیز عضو سپاه پاسداران و فعالان حزباللهی شدند. از جمله این افراد شهید کاظم رضوی، شهید منصوریان، شهید حجت زرینی و دو شهید عراقی و افغانستانی نیز از شهدایی بودند که پیش از انقلاب به منزل این شهید رفت و آمد میکردند.
عملیات ناتمام
او خاطرنشان میکند: در زمان دفاع مقدس، یک روز شهید فرودی به مشهد آمده بود و به من گفت «ما در جبهه به نیرو نیاز داریم و تو باید بیایی». من آن زمان کارمند اداره ارشاد بودم و گفتم «تو میدانی که من زیاد اهل جنگ نیستم؛ اما چشم، میآیم». او گفت «زمان عملیات زنگ میزنم و کد خاصی را به تو میگویم تا بدانی عملیات نزدیک است و باید به جبهه بیایی». یک روز زنگ زد و رمز را گفت و من متوجه شدم منظورش این است که سریع باید خودم را به جبهه برسانم. به آقای ناصر طلوع هم گفتم مهدی زنگ زده و گفته عملیات نزدیک است و باید خودمان را سریع به منطقه برسانیم. ما سریع کارهایمان را انجام دادیم و به اهواز رفتیم. در آنجا به ما اجازه ندادند به سمت خرمشهر برویم. با بیسیم به سردار هادی سعادتی، قائم مقام لشکر ۵ نصر خبر دادند و او اجازه عبور را صادر کرد. با یک خودرو به سمت جبهه رفتیم. شب آماده شدیم که برای عملیات برویم و منتظر بودیم ما را به سمت خط مقدم بفرستند؛ اما دیگر مهدی را ندیدم. همان شب به سنگر رفتیم تا برای عملیات برویم؛ اما ما را نفرستادند. فردا صبح ساعت هفت بود که دیدم سردار حسین موسوی، رئیس اطلاعات عملیات روی تپه خاکی نشسته و به من گفت: «به مشهد برو و آماده شو که پیکر شهید فرودی را در مشهد تشییع کنیم». ما به مشهد برگشتیم؛ اما پیکر مهدی تا سال ۶۷ در منطقه ماند و همان سال تنها پلاک و استخوانهایش به مشهد آمد.
خادم رضاییان یادآور میشود: شهید فرودی آنقدر محبوب و دوستداشتنی بود که هیچکس نمیتوانست به او «نه» بگوید. او فردی مطمئن بود؛ چرا که هرگز به منافع خودش فکر نمیکرد و اصلاً انسان تنبل، زودرنج و حسودی نبود. در ۶۷سالی که از عمرم میگذرد، چهرهای به محبوبیت شهید فرودی ندیدهام یا بسیار کم دیدهام.
منافقی که از ترور شهید فرودی پشیمان شد
او با اشاره به خاطرهای درباره قصد ترور کردن شهید فرودی توسط منافقین، میگوید: منافقین نام شهید فرودی را در لیست ترور قرار داده بودند. شخصی که برای ترور او به منزلش میرود، از دوستان قدیمیاش بوده است. او وارد منزل میشود و به مهدی میگوید «من مشکل دارم». شهید فرودی آن زمان در صدا و سیما کار میکرد و حقوقش هزار و ۸۰۰ تومان بود. او داخل اتاق میرود و باقیمانده حقوق آن ماهش را میآورد و میگوید «از حقوق این ماه همین مقدار مانده، هر چقدر نیاز داری بردار». شخصی که با اسلحه آمده بود تا او را ترور کند، شرمنده میشود و از خانه شهید فرودی بیرون میرود.
خادم رضاییان با بیان اینکه شهید فرودی یک انسان استثنایی و جزو اصلیترین افراد جناح چپ در خراسان بود، متذکر میشود: شخصیتهایی وجود دارند که از مسائل دنیایی فراتر رفتهاند و شهید فرودی نیز از این قبیل افراد بود. شهید مهدی فرودی شخصیتی بسیار بزرگتر از آن چیزی بوده که تاکنون عنوان شده است.
ماجرای خوابی که شهید فرودی پیش از عملیات دید، چه بود؟
حسن رحیمپور ازغدی، استاد حوزه و دانشگاه نیز که از همرزمان شهید فرودی است، درباره او طی اظهاراتی در رسانهها گفته بود: شهید فرودی در تمام عمرش مجاهد زیست و مجاهد مرد. من شهادت میدهم که در آخرین لحظات عمرش در عملیات کربلای ۴، این برادر شریف با چه روح پاک و چه صداقتی به میدان رفت. او در برخی عملیاتها مسئول پایگاه گروههای غواص در جبهه بود.
رحیمپور ازغدی با بیان اینکه فکر میکنم آخرین نفری که پیش از عملیات او را دید، خودم بودم، من نور آمادگی مطلق برای شهادت را کاملاً در چهره این مرد میدیدم، افزوده بود: متأسفانه بنده توفیق نداشتم بهجای ایشان بروم؛ چرا که قرار بود ابتدا من به جای او بروم. او موقعیت را روی خاک کشید و به من نشان داد که کدام طرف کمینها و کدام طرف سیمهای خاردار قرار دارند؛ اما چون من یک ساعت پیش به منطقه رسیده بودم و نه پلاک داشتم و نه هیچ چیز دیگری، حتی لباس شخصی بر تن داشتم و سلاح هم نداشتم، به من گفت به قرارگاه تاکتیکی بروم و سلاحی بگیرم. من مقاومت کردم و گفتم بچهها شهید میشوند و سلاحشان را برمیدارم؛ اما او تأکید کرد که باید بروم.
این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داده بود: به عقب رفتم که سلاحی بگیرم. وقتی برگشتم، دیگر حرکت کرده بودند و من هم بدون کارت و پلاک به دنبال آنها رفتم. با یک فاصله کوتاه پس از حرکت آنها درگیری آغاز شده بود و باید در جاده پا را روی شهید و مجروح میگذاشتیم تا به جلو برویم. شهید فرودی در همین عملیات شهید و مفقود شد و دو سال بعد پیکر او را آوردند.
رحیمپور ازغدی با بیان اینکه شهید فرودی از برادران فعال در تظاهرات ۱۷ دی بود و تا آخر عمر شریفش مانند یک مبارز انقلابی زندگی کرد، خاطرنشان کرده بود: به یاد دارم حدود نیم ساعت یا یک ساعت پیش از شهادتش، به من گفت: «دیشب خواب دیدم یک کبوتر آمد و از دست شهید اویسی (از طلبههای مشهدی که در گشت شناسایی در هورالهویزه شهید شده بود.) قنوت میخواند. کبوتر از دستش یک مروارید برداشت و به سمت من آمد. من دستم را دراز کردم تا بگیرمش؛ اما کبوتر پشیمان شد و رفت. من هم دنبالش دویدم تا اینکه خسته شد و برگشت و مروارید را در کف دست من گذاشت». این آخرین حرفهای شهید فرودی بود و پس از آن به من گفت «مطمئنم شهید میشوم» و همینطور هم شد.
شهید فرودی مبارزات انقلابی خود را از سال ۱۳۵۱ به صورت جدی آغاز کرد و سه بار توسط ساواک دستگیر شد و یک بار هم توانست از دست مأموران فرار کند. او پس از انقلاب نیز نماینده نخستوزیری ایران در هندوستان و نویسنده رادیو شده بود؛ اما با آغاز جنگ تحمیلی، سنگر دفاع در جبهه سخت را انتخاب کرد و به جبهه رفت.
برای آشنایی بیشتر با ابعاد شخصیتی این شهید و مبارز انقلابی به سراغ مسعود خادم رضاییان از دوستان قدیمی این شهید رفتیم تا ابعاد شخصیتی شهید مهدی فرودی را با او مرور کنیم. او در این باره میگوید: من از سال ۵۶ با آقای شهید مهدی فرودی آشنا شدم و در دفتر فعالیتهای انقلاب اسلامی با یکدیگر همکاری میکردیم. این دفتر بعدها به نام سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تغییر نام داد. این سازمان، به همراه حزب جمهوری اسلامی، دو حزب اصلی طرفدار نظام جمهوری اسلامی به شمار میآمدند که بسیاری از بزرگان کشور نیز عضو آن بودند.
شخصیت فراجناحی شهید مهدی فرودی
خادم رضاییان با بیان اینکه شهید مهدی فرودی از ابتدای دوران دفاع مقدس تا سال ۶۵ که شهید شد، به جبهه میرفت و رئیس ستاد لشکر ۵ نصر بود، میافزاید: او فردی معتقد به جریان خط امام(ره) و انقلاب بود و به جریان اصلاحات کنونی که آن زمان به جریان چپ معروف بود، انتساب داشت. شهید فرودی نگاه فراجناحی داشته و با جریانهای مختلف سیاسی ارتباط و تعامل بسیار خوبی برقرار کرده بود. او چند بار سفر کاری به خارج از کشور داشت و مدتی در هندوستان نماینده نخستوزیری ایران بود.
او خاطرنشان میکند: شهید فرودی از نظر فرهنگی و سیاسی با همه جریانهای سیاسی و فرهنگی رفت و آمد داشت و چهرهای بسیار محبوب بود. تقریباً همه جریانهای سیاسی او را به صداقت، پاکدامنی و پاکدستی میشناختند و محل اجماع همه بود. در این راستا منزلش به عنوان یک پایگاه شناخته میشد.
خادم رضاییان با بیان اینکه پیش از انقلاب، چهار یا پنج مکان تأثیرگذار انقلابی در مشهد وجود داشت که یکی از آنها منزل شهید فرودی در کوچه زردی بود و افراد زیادی به آنجا رفت و آمد داشتند، ادامه میدهد: شهید فرودی چهرهای فرهنگی، شاعر و نویسنده بود. هر کس که در بحثهای سیاسی معضلی داشت، به او مراجعه میکرد؛ زیرا او پناهگاهی برای حل مشکلات بود. گروههای مختلفی که با هم اختلاف داشتند، به او به عنوان بزرگتر مراجعه میکردند. چهرهای مردمی و خاکی و بسیار کاردان و تأثیرگذار بود.
سادهزیستی شهید فرودی فوقالعاده بود
او با بیان اینکه شهید فرودی بیشتر یک چهره معنوی، سیاسی، فکری و فرهنگی تأثیرگذار بود تا یک چهره نظامی و همین موضوع او را به انسانی استثنایی تبدیل کرده بود، یادآور میشود: او جزو معدود کسانی بود که پیش از اینکه دیگران را نصیحت کند، خودش برای دیگران الگو بود. زندگیاش به شدت ساده بود؛ حتی چهرههای متوسط مشهد هم حاضر نبودند مانند او زندگی کنند. خانهاش یک خانه ۶۰-۵۰ متری دو طبقه بود که وقتی در آن راه میرفتم، خانه میلرزید. از نظر پوشش نیز بسیار سادهپوش بود و بیشتر اوقات روزه میگرفت. سادهزیستی او برای همه الگو بود و هیچگاه به فکر منفعت شخصیاش نبود. هیچکس در عمرش ندید حتی به اندازه یکی از سلولهای بدنش برای منافع شخصی کاری انجام دهد و اصلاً به دنبال مطرح کردن خودش نبود.
خادم رضاییان با بیان اینکه شهید فرودی از آن اشخاصی بود که پس از همکلامی با او، همه عاشق و مجذوبش میشدند و رمز محبوبیتش هم در همین ویژگیها بود، متذکر میشود: دستکم ۱۵-۱۰ نفر از کسانی که به منزل ایشان رفت و آمد داشتند، به شهادت رسیدند. افرادی هم بودند که بعدها استاندار یا معاون استاندار شدند یا سایر مسئولیتها را در جمهوری اسلامی به عهده گرفتند، پیش از انقلاب به منزل شهید فرودی رفت و آمد داشتند و بیشتر آنها نیز عضو سپاه پاسداران و فعالان حزباللهی شدند. از جمله این افراد شهید کاظم رضوی، شهید منصوریان، شهید حجت زرینی و دو شهید عراقی و افغانستانی نیز از شهدایی بودند که پیش از انقلاب به منزل این شهید رفت و آمد میکردند.
عملیات ناتمام
او خاطرنشان میکند: در زمان دفاع مقدس، یک روز شهید فرودی به مشهد آمده بود و به من گفت «ما در جبهه به نیرو نیاز داریم و تو باید بیایی». من آن زمان کارمند اداره ارشاد بودم و گفتم «تو میدانی که من زیاد اهل جنگ نیستم؛ اما چشم، میآیم». او گفت «زمان عملیات زنگ میزنم و کد خاصی را به تو میگویم تا بدانی عملیات نزدیک است و باید به جبهه بیایی». یک روز زنگ زد و رمز را گفت و من متوجه شدم منظورش این است که سریع باید خودم را به جبهه برسانم. به آقای ناصر طلوع هم گفتم مهدی زنگ زده و گفته عملیات نزدیک است و باید خودمان را سریع به منطقه برسانیم. ما سریع کارهایمان را انجام دادیم و به اهواز رفتیم. در آنجا به ما اجازه ندادند به سمت خرمشهر برویم. با بیسیم به سردار هادی سعادتی، قائم مقام لشکر ۵ نصر خبر دادند و او اجازه عبور را صادر کرد. با یک خودرو به سمت جبهه رفتیم. شب آماده شدیم که برای عملیات برویم و منتظر بودیم ما را به سمت خط مقدم بفرستند؛ اما دیگر مهدی را ندیدم. همان شب به سنگر رفتیم تا برای عملیات برویم؛ اما ما را نفرستادند. فردا صبح ساعت هفت بود که دیدم سردار حسین موسوی، رئیس اطلاعات عملیات روی تپه خاکی نشسته و به من گفت: «به مشهد برو و آماده شو که پیکر شهید فرودی را در مشهد تشییع کنیم». ما به مشهد برگشتیم؛ اما پیکر مهدی تا سال ۶۷ در منطقه ماند و همان سال تنها پلاک و استخوانهایش به مشهد آمد.
خادم رضاییان یادآور میشود: شهید فرودی آنقدر محبوب و دوستداشتنی بود که هیچکس نمیتوانست به او «نه» بگوید. او فردی مطمئن بود؛ چرا که هرگز به منافع خودش فکر نمیکرد و اصلاً انسان تنبل، زودرنج و حسودی نبود. در ۶۷سالی که از عمرم میگذرد، چهرهای به محبوبیت شهید فرودی ندیدهام یا بسیار کم دیدهام.
منافقی که از ترور شهید فرودی پشیمان شد
او با اشاره به خاطرهای درباره قصد ترور کردن شهید فرودی توسط منافقین، میگوید: منافقین نام شهید فرودی را در لیست ترور قرار داده بودند. شخصی که برای ترور او به منزلش میرود، از دوستان قدیمیاش بوده است. او وارد منزل میشود و به مهدی میگوید «من مشکل دارم». شهید فرودی آن زمان در صدا و سیما کار میکرد و حقوقش هزار و ۸۰۰ تومان بود. او داخل اتاق میرود و باقیمانده حقوق آن ماهش را میآورد و میگوید «از حقوق این ماه همین مقدار مانده، هر چقدر نیاز داری بردار». شخصی که با اسلحه آمده بود تا او را ترور کند، شرمنده میشود و از خانه شهید فرودی بیرون میرود.
خادم رضاییان با بیان اینکه شهید فرودی یک انسان استثنایی و جزو اصلیترین افراد جناح چپ در خراسان بود، متذکر میشود: شخصیتهایی وجود دارند که از مسائل دنیایی فراتر رفتهاند و شهید فرودی نیز از این قبیل افراد بود. شهید مهدی فرودی شخصیتی بسیار بزرگتر از آن چیزی بوده که تاکنون عنوان شده است.
ماجرای خوابی که شهید فرودی پیش از عملیات دید، چه بود؟
حسن رحیمپور ازغدی، استاد حوزه و دانشگاه نیز که از همرزمان شهید فرودی است، درباره او طی اظهاراتی در رسانهها گفته بود: شهید فرودی در تمام عمرش مجاهد زیست و مجاهد مرد. من شهادت میدهم که در آخرین لحظات عمرش در عملیات کربلای ۴، این برادر شریف با چه روح پاک و چه صداقتی به میدان رفت. او در برخی عملیاتها مسئول پایگاه گروههای غواص در جبهه بود.
رحیمپور ازغدی با بیان اینکه فکر میکنم آخرین نفری که پیش از عملیات او را دید، خودم بودم، من نور آمادگی مطلق برای شهادت را کاملاً در چهره این مرد میدیدم، افزوده بود: متأسفانه بنده توفیق نداشتم بهجای ایشان بروم؛ چرا که قرار بود ابتدا من به جای او بروم. او موقعیت را روی خاک کشید و به من نشان داد که کدام طرف کمینها و کدام طرف سیمهای خاردار قرار دارند؛ اما چون من یک ساعت پیش به منطقه رسیده بودم و نه پلاک داشتم و نه هیچ چیز دیگری، حتی لباس شخصی بر تن داشتم و سلاح هم نداشتم، به من گفت به قرارگاه تاکتیکی بروم و سلاحی بگیرم. من مقاومت کردم و گفتم بچهها شهید میشوند و سلاحشان را برمیدارم؛ اما او تأکید کرد که باید بروم.
این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داده بود: به عقب رفتم که سلاحی بگیرم. وقتی برگشتم، دیگر حرکت کرده بودند و من هم بدون کارت و پلاک به دنبال آنها رفتم. با یک فاصله کوتاه پس از حرکت آنها درگیری آغاز شده بود و باید در جاده پا را روی شهید و مجروح میگذاشتیم تا به جلو برویم. شهید فرودی در همین عملیات شهید و مفقود شد و دو سال بعد پیکر او را آوردند.
رحیمپور ازغدی با بیان اینکه شهید فرودی از برادران فعال در تظاهرات ۱۷ دی بود و تا آخر عمر شریفش مانند یک مبارز انقلابی زندگی کرد، خاطرنشان کرده بود: به یاد دارم حدود نیم ساعت یا یک ساعت پیش از شهادتش، به من گفت: «دیشب خواب دیدم یک کبوتر آمد و از دست شهید اویسی (از طلبههای مشهدی که در گشت شناسایی در هورالهویزه شهید شده بود.) قنوت میخواند. کبوتر از دستش یک مروارید برداشت و به سمت من آمد. من دستم را دراز کردم تا بگیرمش؛ اما کبوتر پشیمان شد و رفت. من هم دنبالش دویدم تا اینکه خسته شد و برگشت و مروارید را در کف دست من گذاشت». این آخرین حرفهای شهید فرودی بود و پس از آن به من گفت «مطمئنم شهید میشوم» و همینطور هم شد.
نظر شما