تحولات منطقه

در رؤیایی که بوی حقیقت می‌دهد، شهید محمدرضا از دغدغه‌های این روزهای جامعه سخن می‌گوید و پرده از رازی برمی‌دارد که شاید کمتر به آن اندیشیده‌ایم.

خاطرات شهدا : روایت شهیدی که از بی‌حجابی گله می‌کرد
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

خاطره‌ای از شهید محمدرضا محمود زاده به روایت بستگان شهید، تقدیم شما فرهیختگان می‌شود.

در خواب دیدم که برای شادی روح شهدا مجلسی برپا کرده بودند.

فضا سرشار از عطر و گلاب بود. محمدرضا به همراه چند نفر در یکی از اتاق‌ها حضور داشت و همگی شادمان بودند.

از او پرسیدم که آیا آنها دوستانش هستند و او تأیید کرد.

سپس نام تک تک آنان را برشمرد و من دریافتم که همگی به شهادت رسیده‌اند. محمدرضا پیشنهاد داد تا همه جا را به من نشان دهد.

با یکدیگر به راه افتادیم. در پیرامون اتاق‌ها رحل‌های قرآن چیده شده بود و بر روی هر رحل، قرآنی گشوده قرار داشت.

هنگامی که علت باز بودن قرآن‌ها را جویا شدم، او از من پرسید که آیا صدای تلاوت قرآن را نمی‌شنوم.

لحظاتی گوش فرا دادم و تصدیق کردم که صدای زیبای تلاوت را می‌شنوم. محمدرضا توضیح داد که آنجا جشن آنهاست و آرامش مملکت نیز از همان‌جا سرچشمه می‌گیرد.

در حالی که به او می‌نگریستم، ناگهان چهره‌اش در هم رفت و اظهار داشت که برخی افراد حرمت آنها را پاس نمی‌دارند. وقتی علت را پرسیدم، پاسخ داد که حجابشان را رعایت نمی‌کنند.

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha