به گزارش گروه فرهنگی قدس، فیلم سینمایی «برف آخر» به کارگردانی امیرحسین عسگری و تهیهکنندگی حسن مصطفوی محصول سال ۱۴۰۰ است که پس از سه سال در شرایطی نامطلوب اکران شده است. این فیلم نگاهی متفاوت به روزمرگیهای یک دامپزشک دارد که در شرایط سردسیر منطقه کیاسر ساری شبها به شکار گرگ میرود. «برف آخر» که در چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد در چندین رشته نامزد و در نهایت برنده چهار جایزه بهترین چهرهپردازی، بهترین فیلمبرداری، بهترین نقش اول مرد و سیمرغ بلورین جایزه ویژه هیئت داوران شد. فیلمی متفاوت و دیدنی که این روزها زیر سایه کمدیها رفته و با داشتن سانسهای محدود به نمایش درآمده است. با حسن مصطفوی، تهیهکننده سینما درباره چالشهای ساخت این فیلم و دلایل اکران نامطلوب آن به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
«برف آخر» به لحاظ داستان و لوکیشن فیلم متفاوت و سختی است و با توجه به اینکه در سینمای مستقل تولید شده، ساختنش شجاعت میخواهد. از اینجا شروع کنیم که خودتان چه جنس سینمایی را دوست دارید و چطور شد تهیهکنندگی این فیلم را بر عهده گرفتید؟
زمانی که مدیر تولید هم بودم همیشه سعی کردم فیلمهای خوبی کار کنم و خوشبختانه عمده این فیلمها یا جایزه گرفتند یا اتفاقهای خوبی شامل حالشان شده؛ علاقه من هم به سینمایی است که مخاطب را به تفکر وادارد و او را درگیر خودش کند به عبارتی تماشاگر فیلم را با خودش به خارج از سالن هم ببرد. این برایم در اولویت اول است به همین دلیل وقتی فیلمنامه «برف آخر» به دستم رسید از همان ابتدا تا انتها بدون توقف آن را خواندم و به قدری داستانش جذبم کرد که حاضر شدم روی آن سرمایهگذاری کنم و تهیهکننده آن بشوم.
سه سال از زمان ساخت فیلم میگذرد، چرا اکرانش این قدر به تعویق افتاد؟
زمانی که فیلم ساخته شد و خواستیم آن را نمایش دهیم، فیلمهای کمدی زیادی بود که اکران میشد و من ترجیح میدادم «برف آخر» را کنار آثار کمدی اکران نکنم چون فیلم میسوخت، اما در نهایت به نظرم آمد این روند خیلی طولانی شده و مجبور شدم فیلم را اکران کنم.
فیلم ساختن در لوکیشن برفی و با حیوانات کار سختی است، آن هم در روزگاری که بسیاری از تهیهکنندگان دیگر حاضر به ساخت فیلمهای اجتماعی نیستند چه برسد به فیلمی مانند برف آخر. از شرایط تولید فیلم و سختیهای آن برایمان بگویید.
تکتک بچههایی که در این فیلم کار کردند از بازیگران تا عوامل پشت دوربین همه عاشق بودند. اینکه میگویم عاشق برای این است که ما روز اول یک عهد برادری با همه آنها بستیم و گفتیم اگر میخواهید یک کار سخت و طاقتفرسا انجام دهید یاعلی و اگر هم نمیخواهید دوستیهایمان پابرجا و هر کس برود سوی خودش. به همین دلیل همه عوامل با عشق آمدند و به نظرم اگر حضورشان با این اشتیاق نبود قطعاً این فیلم ساخته نمیشد. شما این عشق را در لحظه لحظه فیلم حس میکنید. ما در فیلمبرداری شرایط بسیار سختی داشتیم و مسیرهای دشواری بود که یک نفر باید با تجهیزات بالا میرفت اما عوامل ما در آن شرایط کمک میکردند و لوازم فیلمبرداری و صحنه را به سختی بالا میبردند. یک خاطرهای هم دارم که در سکانس رهاسازی گرگ، عوامل تقریباً ۲۳ ساعت نخوابیدند چون برف و بوران میآمد و نمیخواستیم آن صحنهها را از دست بدهیم و ایستادگی کردند تا این سکانس را گرفتیم و این فقط از عهده یک گروه عاشق برمیآید.
مهمترین چالشی که در ساخت فیلم با آن مواجه شدید چه بود؟
صادقانه بگویم سختترینش مسئله مالی بود (میخندد). من شخصاً از پروژههای سخت لذت میبرم چون معتقدم فیلمهای معمولی و آپارتمانی را که همه میسازند و تولید یک فیلم سخت و پرچالش جذاب است اما بزرگترین چالش برای ما سر صحنه برف و بوران بود و حوادثی که ممکن بود در آن فضا رخ دهد. به طور مثال یک بار نزدیک بود سینهموبیل به ته دره سقوط کند یا یک روز خودرو آقای حیایی لیز خورد و نزدیک بود همه به دره پرت شویم. در واقع بیشترین چالشی که داشتیم گرفتار شدن در برف و رفتن و دره بود. یادم است یک روز بچهها در برف گیر کردند و هیچ خودرویی نمیتوانست به سمت آنها برود و آقای حیایی با خودرو بزرگی که داشت بچهها را آورد.
امین حیایی یکی از بهترین بازیهای خودش را در برف آخر به نمایش گذاشته که برایش سیمرغ هم به همراه داشت، چطور بازیگران فیلم را انتخاب کردید؟
آقای حیایی خودش عاشق طبیعت و حیوانات است و بسیار با فیلم همراه بود، او به قدری انسان زلال، خوشدل و بامعرفتی است که اگر هر کسی غیر از امین بود قطعاً این فیلم ساخته نمیشد. مجید صالحی عزیز هم نیمی از پروژه را در آن شرایط سخت همراه ما بود. لادن مستوفی هم عاشق حیوانات و طبیعت است و دائم با گرگها تمرین میکرد و به آنها غذا میداد. بازیگرانی که برای این فیلم انتخاب شدند به طبیعت بسیار علاقهمند بودند و این مسئله برایشان اولویت داشت؛ بازیگرانی که در آن شرایط سخت و طاقتفرسا بدون هیچ گلایه و غر زدنی حضور داشتند و عاشقانه کار کردند.
یکی از امتیازات مهم فیلم توجه به محیط زیست است و شاهد سکانسهای نابی هم در فیلم هستیم همچون نماهای متعدد از گله گرگها یا زایمان گاو. درباره این صحنهها هم بگویید.
ما حدود یک هفته صبر کردیم که موعد زایمان گاو برسد و میخواستیم آن را فیلمبرداری کنیم. وقتی این اتفاق افتاد گروه مشغول ضبط سکانس دیگری بودند و در لحظه کار را متوقف کردند و سریع خودشان را رساندند و شروع به گرفتن این سکانس کردند. جالب است برایتان بگویم زایمان گاو را خود آقای حیایی انجام داد. فکر نمیکنم بازیگری حاضر باشد چنین کاری را انجام دهد اما او خودش به تنهایی و بدون کوچکترین کمک و دخل و تصرفی این کار را کرد و منجر به خلق یک سکانس بسیار جذاب شد؛ تولد یک موجود زنده به دست آرتیست ما و به تصویر کشیدن آن در فیلم.
برویم سراغ اکران فیلم. بیپرده به ما بگویید چرا نحوه اکران برف آخر این قدر محدود و بعضاً تکسانس و آن هم در زمانهای بد و بیمخاطب است؟
اگر منصفانه بخواهم بگویم من برای این نوع اکران به سینماداران حق میدهم و بخش عمده این مسئله هم به سلیقه مخاطب برمیگردد. مردم به خاطر گرفتاریهایی که دارند ترجیح میدهند با دیدن فیلم دو ساعت تفریح کنند و سینما دیگر از مقوله تفکر و درگیر شدن در یک فیلم خارج و تبدیل به یک کالای تفریحی شده است.
خب به نظر شما چه کسی سینما را از دایره تفکر خارج کرده است؟
به نظرم شرایط جامعه و سختیهایی که مردم برای معیشت خود متحمل میشوند موجب شده آنها دیگر فیلمهایی نبینند که غمگینشان میکند. صرف نظر از این مسئله سینما از سبد معیشتی مردم خارج شده اما آنها هم که هنوز به سینما میروند عمدتاً به دنبال این هستند که بروند فیلمی ببینند و بخندند. این در مورد پلتفرمها هم صدق میکند و مردم سعی میکنند از آثار دارک و ملودرام فاصله بگیرند.
اما چیزی که برای من خیلی جالب است اینکه خیلیها به من گفتند میخواهیم برف آخر را ببینیم اما فیلم سانس ندارد، به نظر شما در این شرایط چند نفر ممکن است پیگیر دیدن فیلم در همان سانسهای محدود شوند؟ نکته دیگر اینکه سینمادار تقصیری ندارد و من هم جای او باشم بیشترین سانس را به کمدیها میدهم برای اینکه فیلمهایی مانند «برف آخر»، «عزیز»، «علت مرگ: نامعلوم» و... وقتی مخاطب کمتری دارند اما کمدی مخاطب بیشتری دارد طبیعتاً ترجیحش نمایش آن فیلم است. به نظرم در این میان دولت باید وارد شود و از سینمادار بخواهد فیلم را حتی برای یک مخاطب هم اکران کند و به سینمادار یارانه بدهد تا آسیب نبیند و از او بخواهد این فیلمها را به مدت یک سال حتی به صورت تکسانس اکران کند، نه اینکه فیلم من دو هفته تکسانس به نمایش درآید و پس از دو هفته هم از پرده پایین بیاید. حتی سینماهایی که متعلق به دولت است میتواند از این گونه فیلمها حمایت کند و ارگانها و سازمانهای دولتی بلیت بخرند مانند همین فیلمهایی که خود ارگانها تولید میکنند و خودشان برای خودشان بلیت پاره میکنند و خبر هم میزنند که فیلمشان رکورددار شده در حالی که فقط بلیت پاره کردند و وقتی به سینما میرویم میبینیم فقط پنج نفر در سالن نشستهاند!
اما این روند فقط نتیجه وضعیت جامعه نیست؛ سیاستگذاریهای فرهنگی سینما را به سمت کمدی سوق داد و کاری کرد مخاطب به مرور تحمل فیلم اجتماعی را نداشته باشد.
این درست است اما یک بخشی از آن مربوط به دولت است و بخش دیگرش مربوط به من به عنوان سرمایهگذار است. من ۲۵ سال در این سینما در فیلمهای مهمی کار کردم و امروز در فیلمی سرمایهگذاری کردم که باید صادقانه به شما بگویم به لحاظ مالی پشیمانم! من خودرو، آپارتمان و... فروختم تا هزینه ساخت این فیلم را فراهم کردم و امروز اگر فیلم من ۲۴ میلیارد تومان هم بفروشد ۸میلیارد آن متعلق به من است که پول خودرویی است که فروختم! در حالی که فیلم من الان ۶۰۰ میلیون تومان فروخته و ۳۰درصدش متعلق به من است و از این ۳۰درصد هم هزینه تبلیغات داریم که نهایتاً ۱۰ درصدش هم برای من نمیماند و میشود رقمی معادل ۶۰ میلیون تومان!
من چندی پیش در مصاحبهای گفتم ۸۰ درصد سینمای مستقل در حال نابودی است الان به شما میگویم ۹۰ درصد سینمای مستقل در حال نابودی است و دو ماه دیگر به شما خواهم گفت سینمای مستقل ۱۰۰ درصد در حال نابودی است. چون شما میبینید نهادهای مختلفی پول دارند و فیلم میسازند و اصلاً برایشان مهم نیست که فیلم بفروشد یا نفروشد اما من مصطفوی با سرمایه شخصیام فیلم میسازم، من که به غیر از سینما کار دیگری ندارم و سالها به عنوان مدیر تولید و مجری طرح کار کردم و با اندوختهام یک فیلم هنری ساختم. من به عنوان کسی که حرفهاش سینماست از این کار پشیمانم و اگر یک سرمایهگذار غیرمرتبط با سینما بودم معلوم است که دیگر این کار را نمیکردم و میرفتم سراغ فیلمنامههای کمدی.
حالا میخواهم این سؤال را از شما بپرسم؛ آیا این شرایط شما را به سمت سینمای کمدی و تجاری میبرد؟
به لحاظ حسی و حرفهای نه، اما از روی ناچاری بله. در حال حاضر دنبال این هستم یک فیلم کمدی بسازم و صادقانه هم میگویم میخواهم از آن پولی دربیاورم و بروم با آن یک فیلم اجتماعی بسازم.
به نظرم دولت حتماً باید به این شرایط ورود و از کسی که با سرمایه شخصی فیلم هنری ساخته، حمایت کند. سینمای مستقل سینمای نحیفی است و ما باید از آن حمایت کنیم. از صداوسیما، رسانه و مطبوعات تا شهرداری و وزارت فرهنگ و ارشاد باید از ما حمایت کنند. اما متأسفانه میبینیم مدیران فرهنگی همیشه به همین فیلمهای جایزهبگیر افتخار میکنند و فقط شعار میدهند اما وقتی بحث حمایت مطرح میشود اتفاقی نمیافتد و من که پول ندارم فیلمم را در شبکههای جم تبلیغ یا هزینه آنچنانی برای دیده شدن فیلم کنم آسیب جدی میبینم. بارها در خبرها خواندهایم مدیران از رونق و رکوردشکنیهای فروش سالانه سینما خبر میدهند؛ خب این به چه دردی میخورد وقتی از سینمای مستقل حمایت نمیشود و همین سینمای محدود هم از بین خواهد رفت.
نظر شما