یکی از مسائلی که امروز باید به آن پرداخت این است که آیا مسئله مرجعیت زنان از مسائل مستحدثه است یا از قدیم مطرح بوده و سابقه این موضوع به چه زمانی باز میگردد؟
مرجعیت زنان در چند مرحله قابل بررسی است؛ از گذشته که این معنا و مفهوم بسیط بوده تا امروز که ملازم با امور خاصی شده است، تطورات مختلفی را پشت سر گذاسته است. بالاخره اصل اینکه زنان در طول تاریخ اسلام و تشیع، در قالبهای مختلف مرجع مراجعات بودهاند، همواره وجود داشته و با شواهد تاریخی متقن قابل اثبات است. مثلا در صدر اسلام و در زمان پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) زنانی را داریم که اهل تبلیغ و تبیین دین و شریعت بودند و مردم به آنها مراجعه و آنان نیز به سؤالات پاسخ میدادند. زنانی را داریم که محدث و راوی بودند. ما در میان محدثان، نام بسیاری از زنان برجسته را میبینیم که روایات فراوانی را نقل کردهاند.
در ادامه هر چه جلوتر میآییم، نقش زنان در تبیین معالم دین، در بیان احکام و معارف دینی، با توجه به نیازها و تواناییهایی که پیدا میکردند، بیشتر شده است. در یک برههای بعد از دوره اول که برخی زنان به عنوان محدث، راوی یا به عنوان مبیّن احکام و معارف بودهاند، برخی به مرحله اجتهاد رسیدهاند و خودشان توانایی استنباط احکام شرعی را از منابع دینی پیدا کردهاند؛ اینها هم تعداد قابل توجهی هستند. مثلاً دختر شهید اول کسی است که به این مرتبه رسیده و صاحب فتوا شده است و طبق گزارشات تاریخی، در این حد و اندازه بوده است. نمونهها و موارد در این باره فراوان است.
هیچ وقت هم کسی زنان را از نقل روایت، بیان احکام و معارف و اجتهاد منع نکرده و قائل به عدم جواز در این امور نشده است. البته اینکه مخاطبان خصوص زنان باشند یا نه، بحثهایی در این باره مطرح بوده است.
پس از آن، مسئله جواز افتاء و جواز تقلید مطرح شده است. لذا مرجعیت به معنای افتاء و تقلید از صاحب فتوا چهبسا طی چند قرن اخیر مورد بحث واقع شده است. به علاوه در قرون اخیر، مرجعیت ملازم و مقارن شده با زعامت، لذا ما باید بین این دو تفکیک قائل شویم. یک وقت منظور از مرجعیت، افتاء و فتوا دادن است که به تبع آن مسئله تقلید مطرح میشود؛ یک وقت مرجعیت به معنای مذکور به اضافه تصدی امور شیعیان و تصدی امور عامه است؛ این به یک معنا شاید خیلی سابقه طولانی تاریخی نداشته باشد، بلکه در قرون اخیر پیدا شده است. البته در کنار اینها مسئله دیگری هم داریم و آن هم ولایت زنان است؛ یعنی اینکه مثلاً یک زن بخواهد به عنوان ولیفقیه مطرح شود. لذا اینجا باید چند مسئله را از هم تفکیک کرد؛ یک وقت مرجعیت به معنای افتاء است؛ یک وقت مرجعیت به معنای اعم است که شامل تصدی امور شیعیان و امور عامه مربوط به آنها میشود، به تعبیر دیگر به معنای زعامت است؛ البته ممکن است برای ولایت هم یک شأن جداگانه از مرجعیت در نظر گرفته شود.
حال اگر مقصود، مرجعیت به معنای افتاء و به دنبال آن تقلید باشد، این موضوع جدیدی نیست و سابقه بسیار طولانی دارد؛ اگر مرجعیت به معنای زعامت و سرپرستی و تصدی امور شیعیان باشد، با اینکه جدید نیست، اما از مورد قبلی جدیدتر است، ولی باز هم نمیتوانیم به عنوان یک مسئله مستحدثه به آن نگاه کنیم. بالاخره این موضوع از گذشته مطرح شده است؛ شهید ثانی در حدود قرن دهم، به شرط رجولیت برای مرجعیت تصریح کرده و این مشهور است.
البته حتی اگر مسئلهای جدید نباشد اما به خاطر شرایط و مقتضیات و پیچیدگیهایی که دنیای امروز پیدا کرده، ما آن را مورد بازبینی و بازنگری و بازخوانی قرار بدهیم، به یک معنا این رویکرد میتواند نتیجه متفاوتی داشته باشد.
چرا با مطرح شدن این بحث توسط مقام معظم رهبری برخی متعجب شدند، در حالی که با توجه به فرمایشات شما به نظر میرسد که این بحث در گذشته هم بوده است؟
من لازم میدانم از توجه خاص رهبر معظم انقلاب به این موضوع تشکر کنم؛ در شرایطی که متاسفانه دستگاههای تبلیغی دشمنان و رسانههای استکبار جهانی تلاش میکنند اسلام و تشیع و مخصوصا ایران را مورد اتهام قرار بدهند به واسطه بعضی از مطالبی که واقعا اساس ندارد، از جمله نسبت به زنان و اینکه حقوق زنان و شایستگیها و تواناییهای زنان نادیده گرفته میشود؛ به نظر من طرح این موضوع در چنین شرایطی بسیار هوشمندانه است و در واقع پاسخ محکم و متقنی به این فتنهانگیزیها بوده است.
به هرحال شاید علت تعجب برخی این است که از پیشینه این موضوع اطلاع دقیق ندارند شاید هم تلقی صحیحی از فرمایشات مقام معظم رهبری نداشتهاند؛ چون من عرض کردم که ما باید این موضوع را در سطوح مختلف بررسی کنیم. اولا ایشان مسئله جواز تقلید را مطرح کردند؛ جواز تقلید به تبع جواز افتاء است؛ افتاء هم مبتنی بر اجتهاد است و باب اجتهاد زنان هیچ وقت مسدود نبوده است؛ هیچ کسی نگفته که زن نمیتواند مجتهد شود. آن چیزی که محل بحث بوده، مسئله جوازء افتاء و به دنبال آن جواز تقلید بوده است؛ آن چیزی که یک مقداری شاید برای برخی بیشتر غیرمترقبه است و هنوز جای بحث دارد، تصدی امور شیعه و امور عامه و زعامت است. آنچه که مقام معظم رهبری به آن اشاره کردهاند، جواز تقلید است.
ممکن است تعجب آنها ناشی از این است که گمان میکنند ایشان در سطح سوم هم این را فرمودهاند، در حالی که فرمایشات ایشان نسبت به آن جهت ساکت بوده است. بحث جواز تقلید میتواند با مسئله زعامت هم همراه باشد و میتواند نباشد؛ این را حتی میتوان به کسانی که مخالف هستند، گوشزد نمود که فعلا مسئله زعامت مطرح نیست. آنچه که الان مورد بحث است، مرجعیت به معنای جواز افتاء و جواز تقلید است؛ این هیچ منافاتی با مذاق شارع ندارد؛ با استتار و پوشش و دغدغههای آنان منافات ندارد، اینها قابل جمع است. بله، این نگرانیهای آنها میتواند در مورد زعامت، یک مقداری مطرح شود که آن هم قابل پاسخ است که باید در وقت خودش درباره آن بحث شود.
با توجه به توضیحات شما، مرجعیت زنان برای مردان چه حکمی دارد؟ اگر برای زنان جایز است فقط در حیطه مسائل زنانه است یا به طور کلی مطرح است؟
اگر ما قائل به جواز افتاء زنان و جواز تقلید از آنها شدیم و این مبتنی بر ادله محکم و متقن باشد، دیگر فرقی نمیکند که افتاء توسط زن باشد یا مرد؛ بالاخره عمده ادله جواز افتاء و فتوا دادن، یک سری آیات و روایات است که اطلاق آنها شامل زنان هم میشود؛ یا مثلاً سیره عقلا مبنی بر رجوع جاهل به عالم؛ اگر ما این اطلاقات را پذیرفتیم و مقیدی برای آن وجود نداشته باشد، یا مثلاً رادعی نسبت به سیره عقلا در خصوص زنان نباشد (که علی الظاهر نیست) دیگر فرقی نمیکند بین اینکه افتاء برای زنان باشد یا برای مردان.
لذا به مقتضای ادله جواز افتاء، نمیتوانیم محدودیتی برای تقلید مردان قائل شویم؛ مخصوصاً اگر فرض کنیم یک زنی پیدا شود که اعلم باشد و ما قائل به وجوب تقلید از اعلم باشیم. بله، در خصوص مسائل زنانه ممکن است به یک جهت توجه کنیم و آن اینکه از نظر موضوعشناسی که نقش مهمی در استنباط دارد و اگر موضوع به درستی شناخته نشود استنباط راه کج را طی میکند، طبیعتا از این جهت زنان حتما در یک مرتبه بالاتری هستند و برای جواز تقلید شاید از جهاتی رجحان داشته باشند؛ و الا در اصل مرجعیت به معنای جواز افتاء، فرقی بین زن و مرد نیست؛ حتی اختصاص به مسائل زنانه هم پیدا نمیکند. یعنی در غیر مسائلی که مربوط به زنان است هم جواز تقلید ثابت است. اگر مثلاً یک فقیه متبحری از میان زنان پیدا شود که از نظر قدرت استنباط برتر از مردان باشد، دلیلی ندارد که ما این را اختصاص به مردان بدهیم.
اینکه مقام معظم رهبری به مسائل مربوط به زنان اشاره کردهاند، در واقع تقلید را متعیّن کردهاند. تعبیر ایشان این است که در بسیاری از مسائل زنانه، مردها تشخیص خوب و درستی ندارند؛ لذا خانمها باید از مجتهدان زن تقلید کنند. بحث لزوم تقلید است و الا معنایش آن نیست که مثلا در غیر این محدوده، این صلاحیت وجود ندارد.
اگر از زاویه دیگری هم بخواهیم بررسی کنیم با توجه به تخصصیشدن و پیچیدگی مسائل فقهی، آیا میشود گفت که مرجعیت زنان ضرورت اجتماعی است یا برای ارتقای جایگاه بانوان عالمه این مسئله مطرح میشود؟
به نظر من میتواند هر دو مؤثر باشد؛ یعنی هم ضرورت اجتماعی است هم ایجاد زمینه برای ارتقای جایگاه آنان مهیا میکند. اینکه میگوییم ضرورت اجتماعی، به این جهت است که مسائل آنقدر گسترده و پیچیده شده که ما در آینده چارهای نداریم جز اینکه حتی مسئله مرجعیت و افتاء و تقلید را تخصصی کنیم. قطعا یک فقیه فرصت و زمان کافی برای پرداختن به همه مسائل را ندارد، لذا ما چارهای نداریم جز اینکه به سمت تخصصیتر شدن برویم؛ یعنی مثلا در ابواب مختلف، اشخاص متعددی را داشته باشیم که هر کدام در یک باب اعلم باشند و مرجع رجوع مردم برای پاسخ به سؤالات شرعی و افتاء باشد.
لذا با توجه به اینکه ما در دنیایی زندگی میکنیم که مسائل خاص زنان بسیار گسترده و پیچیده شده، چهبسا این یک ضرورت باشد؛ مخصوصا با ملاحظه اینکه خود زنان در این امور آشنایی بیشتر و تشخیص بهتری دارند. لذا این یک ضرورت اجتماعی است و در عین حال موجب ارتقای جایگاه زنان و بانوان خواهد شد.
با توجه به نکاتی که فرمودید، فضای اجتماعی چه میزان پذیرای مرجع تقلید زن است و آیا این ظرفیت در حوزه خواهران وجود دارد که مجتهدانی را به مردم یا حداقل به زنان معرفی کند؟
درباره بخش اول سؤال به نظر میرسد که فضای اجتماعی یکسان نیست؛ فضای اجتماعی در دایره متدینین سنتی چندان آماده نیست. عدم پذیرش در میان این طیف ریشهها و دلایلی دارد که تا حدودی طبیعی به نظر میرسد. اما ما در مرحله گذار بهسر میبریم و تغییر ذهنیتها مخصوصا در مقاطعی زمان میبرد و احتیاج به کار دارد. این هم میتواند توسط فقها و بزرگان انجام شود؛ حرکتهای علمی و ترویجی صورت بگیرد؛ این شدنی است و امر غیرممکنی نیست.
در طیف متدینین غیرسنتی، این آمادگی بیشتر است و زمینه پذیرش فراهمتر است. از نظر فضای عمومی هم شاید آمادگیهای بیشتری وجود داشته باشد. عرض کردم برای اینکه این مسئله را قابل پذیرش کنیم، باید فعلاً بین موقعیت افتاء و موقعیت زعامت تفکیک کنیم. اگر هم قائل به جواز زعامت باشیم، طبیعتا زمانبر است و گامبهگام باید اتفاق بیفتد. به این نکته هم باید توجه کرد که فعلا آنچه که موضوع بحث است (همانطور که من اول صحبتم اشاره کردم) و در فرمایشات رهبری هم آمده، مسئله جواز افتاء است؛ این گام مهمی رو به جلو است. اما مسئله زعامت و تصدی امور عامه یا مسئله ولایت، این نیاز به بحث جداگانهای دارد.
اما در مورد حوزه خواهران، من این را بارها به مناسبتهای مختلف گفتهام که حوزههای علمیه خواهران در شرایط کنونی و با برنامههایی که اکنون اجرا میکنند، متأسفانه از این ظرفیت کاستهاند. البته شاید این فضا در قم فراهمتر باشد اما حوزههای علمیه خواهران در شهرستانها با توجه به برنامههایی که برای آنها در نظر گرفته شده، یک مقداری از این جهت ضعف دارند. مکررا به مسئولین حوزههای علمیه خواهران توصیه کردهام در کنار برنامههایی که در سطح دو، سه و چهار دارند که یک مجموعه از آگاهیها را به زنان میدهند، راه متداول تحصیل در حوزههای علمیه که در حوزه علمیه آقایان جریان دارد را برای خواهرانی که میخواهند مسیر اجتهاد را طی کنند، باز نگه دارند تا ما بتوانیم آن خروجی مورد نظر را داشته باشیم.
اگر به عنوان جمعبندی بحث نکتهای مورد نظرتان هست بفرمایید.
خواهش و تقاضای من این است در مسائلی از این قبیل که حساسیتهایی در مورد آن وجود دارد، با دقت قلم زده شود و با دقت اظهار نظر شود؛ موضوع بحث دقیقا معلوم و روشن باشد. مراقب باشیم که در مقام نفی و اثبات، دقیقا بر چه نطقهای متمرکز میشویم؛ مهم است که حدود و ثغور موضوع بحث کاملا روشن و مبیّن باشد و نباید این بحثها را آمیخته با مسائل حاشیهای و جانبی کنیم.
علی فرجزاده
نظر شما