در همین لحظه، صدای مارتین تایلر انگلیسی در استودیو طنینانداز میشود: «آه خدای من! هیچکس جلودارش نیست... این لحظه سرنوشتساز است... گـــــــــــــــل! چه گلی، چه گلی، چه لحظهای! چه نمایشی!» هیجان، لرزش صدا، اوج و فرود جملات، همهچیز در هماهنگی کامل است. این گزارش نیست، این موسیقی است، این یک اثر هنری است که فوتبال را از یک بازی ساده به یک تجربه احساسی و فراموشنشدنی تبدیل میکند.
در خانهها، کافهها و خیابانها، میلیونها نفر پای گیرندههای تلویزیونی میخکوب شدهاند. صدای تایلر، قلبها را تندتر میتپاند. لحظه گل که میرسد، تماشاگران از جا میپرند، فریاد میکشند، بعضیها اشک شوق میریزند. گویی خودشان درون زمین هستند، گویی این گزارش زنده، آنها را به مستطیل سبز برده و در دل حادثه غرق کرده است. این قدرت یک گزارشگر واقعی است؛ کسی که میتواند حتی یک مسابقه متوسط را به یک نبرد حماسی تبدیل کند.
در سراسر دنیا، گزارشگران فوتبال بخش بزرگی از هیجان و شور مسابقات را به دوش میکشند. در انگلیس، نامهایی چون مارتین تایلر و پیتر دروری و در آمریکای جنوبی آندرس کانترو (آرژانتین) و لوئیس عمر تاپیا (مکزیک) و گلبرتو سیلوا(برزیل) با صدایی پرقدرت، ادبیاتی جذاب و شناخت عمیق از فوتبال، هر مسابقه را به یک تجربه فراموشنشدنی تبدیل میکنند. اما در ایران، ما با معضلی جدی در گزارشگری فوتبال مواجهایم: گزارشگران کمهیجان، کلیشهای و گاه مضحک که به جای شعلهور کردن لذت بیننده، آب سرد بر آن میپاشند. آخرین نمونه آن در کنار همه شاهکارهای جواد خیابانی، بازی پرسپولیس و ملوان بود که پس از افطار توسط محمد سیانکی به لالایی پیش از سحر بدل شد.
شوربختانه در شرایطی که فوتبال ما به خودیخود از سرعت و کیفیت بالایی برخوردار نیست و بیشتر بازیها کند، فاقد تکنیک بالا و پر از اشتباههای فردی و داوری هستند، گزارشگران هم با بیاحساسی، بیسلیقگی و بیدانشی خود نمک بر این زخم عمیق میپاشند.
گزارشگری در ایران دیرزمانی است که در دستان عدهای معدود به اسارت درآمده و هیچ نوآوری و پیشرفتی در کارشان دیده نمیشود. مجریان و گزارشگرانی مانند جواد خیابانی، پیمان یوسفی، علیرضا علیفر، محمد سیانکی و میثاقی سالهاست که با همان سبک قدیمی، بیمزه و بیهیجان خود، مردم را مجبور به تحمل گزارشهایی خستهکننده کردهاند. گزارشگرانی که یا با گفتن جملات نامفهوم و تحلیلهای عجیب و یا با عدم شناخت درست از بازیکنان و تاکتیکهای بازی، تنها به نارضایتی هواداران دامن میزنند. حتی کار به جایی رسیده که بسیاری از مردم هنگام گزارش این افراد، صدای تلویزیون را کاملاً میبندند و ترجیح میدهند بازی را بدون صدا تماشا کنند! عدهای دیگر حاضرند هزینه کنند و از اینترنت شخصی خود استفاده کنند تا از طریق سکوهای دیگر، صدای گزارشگران محبوبی مانند عادل فردوسیپور را بشنوند. آیا این کافی نیست که تلویزیون متوجه شود چقدر در مسیر اشتباه حرکت میکند؟
سالیان سال است صداوسیما بودجهای هنگفت از بیتالمال دریافت میکند و مردم هزینه آن را میپردازند، اما در عوض کوچکترین تلاشی برای بهبود کیفیت گزارشگری صورت نمیگیرد. درحالیکه رسانههای پیشرو در جهان مدام نسلهای جدید گزارشگران را آموزش داده و استعدادهای تازه را معرفی میکنند، اما در ایران این چرخه معیوب ادامه دارد و هیچکس هم پاسخگو نیست.
نتیجه این وضعیت، بیمیلی مردم به تماشای بازیهای داخلی و حتی کاهش لذت دیدن فوتبال خارجی از شبکههای داخلی است. اگر تلویزیون ایران میخواهد با برنامههای ورزشی خود ناامیدی، یأس و غم افسارگسیخته حاکم بر جامعه ایرانی را مهار یا حتی کاهش دهد باید تحولی اساسی در گزارشگری فوتبال و سایر ورزشها ایجاد کند. وگرنه فراری بودن مردم از سریالها و تاکشوهای عذابآور و برنامههای بیمایه صداوسیما درمانی نخواهد داشت.
نظر شما