روند نگرانکننده کوچک شدن طبقه متوسط جامعه در حال حاضر به مرحلهای رسیده که بخش متوسط جامعه تقریبا از دست رفته و ساختار اجتماعی به سمت دو بخش کوچک مرفه و یک بخش بزرگ از قشر فقیر رفته است.
موسی احمدزاده، نایبرئیس کمیسیون اقتصاد کلان اتاق ایران، در گفتوگو با «اقتصادنیوز»، ضمن تشبیه طبقه متوسط به بنگاههای کوچک و متوسط (SME)، ریشه این وضعیت را در کسری بودجه مزمن دولتها و سیاستهای غلط میداند که پیامدهای سنگینی چون کاهش بهرهوری و موج مهاجرت را به دنبال داشته است.
او معتقد است که در بستر اجتماعی ما نیز، کاهش قدرت خرید مردم (PPP)، آسیب بسیار جدی در حوزههای مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به کشور وارد میکند. اگر بخواهیم به علل این وضعیت بازگردیم، ریشه آن به کسری بودجهای بازمیگردد که دولتها از یکدیگر به ارث میبرند و بهدرستی بودجهریزی نمیکنند. این کسری بودجه، تورم ایجاد میکند و پایه پولی را افزایش میدهد.
از سوی دیگر قشر متوسط در جوامع مختلف بهعنوان عاملی حیاتی برای پایداری و توسعه کشور شناخته میشود. این گروه نه تنها موتور محرکه اقتصاد هستند، بلکه به عنوان پلی میان طبقات مختلف اجتماعی عمل کرده و از توازن اجتماعی و اقتصادی حمایت میکنند. وجود یک قشر متوسط قوی و پویا به کشورها این امکان را میدهد که در برابر بحرانها و چالشهای اقتصادی مقاومتر باشند، چرا که این قشر معمولاً در فرآیندهای تولید و مصرف نقش مهمی ایفا میکند.
با این حال، تضعیف این قشر بهطور مستقیم میتواند به گسترش نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی منجر شود و به چالشهای جدیدی برای سیاستگذاران و جامعهشناسان ایجاد کند. در نتیجه، احیای قشر متوسط و توجه به رفاه آن، به عنوان یک اولویت ملی، میتواند ضامن توسعه پایدار و پیشرفت اجتماعی و اقتصادی باشد.
مشروح گفتگوی موسی احمدزاده، نایبرئیس کمیسیون اقتصاد کلان اتاق بازرگانی ایران را با اقتصادنیوز بخوانید.
*آقای احمدزاده! این روزها صحبت درباره طبقه متوسط زیاد شده است و نگرانی ها درباره کوچک شدن این طبقه. اگر بخواهیم قشر متوسط جامعه ایران را تعریف کنیم، این قشر شامل چه گروهی از افراد میشود؟
اگر بخواهم این موضوع را به بنگاههای اقتصادی تشبیه کنم، در دنیا اشتغالی که توسط بنگاههای کوچک و متوسط (SME)ها ایجاد میشود، بیشتر از مگاپروژهها است. مگاپروژهها اهمیت بسیاری دارند، اما رشد اقتصادی هر کشوری به بنگاههای کوچک و متوسط وابسته است که در سطح جهانی اشتغال پایدار ایجاد میکنند و آسیبهای اجتماعی را کاهش میدهند. در بستر اجتماعی ما نیز، کاهش قدرت خرید مردم، آسیب بسیار جدی در حوزههای مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به کشور وارد میکند.
اگر بخواهیم به علل این وضعیت بازگردیم، ریشه آن به کسری بودجهای بازمیگردد که دولتها از یکدیگر به ارث میبرند و بهدرستی بودجهریزی نمیکنند. این کسری بودجه، تورم ایجاد میکند و پایه پولی را افزایش میدهد. با این شرایط بانک مرکزی یا وزارت اقتصاد باید با عقلانیت برخورد کنند.
زمانی که قدرت خرید قشر متوسط جامعه پایین میآید، آسیبهای اجتماعی افزایش مییابد؛ مهمترین آن افزایش دزدی است. آسیبهای اجتماعی بیشتر میشوند و در حوزه آموزش، افراد کمتر آموزش میبینند. هر چیزی از طریق آموزش امکانپذیر است و قشر متوسط یک کشور، از طریق آموزش میتواند به طبقه نخبگان تبدیل شود. زمانی این امکانپذیر است که قدرت خرید قشر متوسط پایین نیاید.
دولت به جای کاهش هزینه از جیب طبقه متوسط استفاده میکند
اما متاسفانه دولتها برای اینکه مخارج و هزینههای خود را کم کنند، از جیب طبقه متوسط جامعه استفاده میکنند. شما هم دیدهاید که میآیند خورشید را وعده میدهند، اما ستاره را هم نمیتوانند بیاورند. بطور مثال بهانه آنها این است که بنزین را ارزانتر میدهند، این دیدگاه بسیار غلط است باید از غنی بگیرند و به فقیر بدهند، اما در کشور ما برعکس عمل میکنند، فقیر و متوسط را هر روز فقیرتر میکنند. این سیاستهای غلط باید برگردد و تغییر نگرش دهد و از الگوهای موفق دنیا استفاده کند. اگر ما به همین صورت ادامه دهیم، موج مهاجرت اتفاق میافتد.
*شما به موج مهاجرت اشاره کردید. آیا این موج مهاجرت در بخش اقتصادی نیز قابل مشاهده است؟ بهویژه برخی از افرادی که سرمایههای کوچکی داشتند، برای آنکه سرمایه خود را از دست ندهند، به کشورهای اطراف می روند. آیا میتوان گفت که این نوع مهاجرت، جنبه اقتصادی نیز دارد و افراد بهدنبال امنیت مالی و حفظ سرمایه خود هستند؟
بله، قطعا همینطور است. زمانی که سرمایه امنیت نداشته باشد، بهطور طبیعی به دنبال جایی امن میگردد. سرمایه، مانند موجودی زنده است که همیشه بهدنبال پناهگاه و امنیت میباشد. این شبیه به دزدی است که حتی اگر پولی بهدست آورد، در نهایت به دنبال جایی امن برای نگهداری آن میگردد. بنگاهها نیز وقتی میبینند که هر سال درجا میزنند و ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور کاهش مییابد، تصمیم میگیرند سرمایه و فعالیتهای خود را به جایی منتقل کنند که امنیت بیشتری برای رشد و توسعه داشته باشد.
در این وضعیت، بنگاهها هر سال با افزایش هزینهها و تورم مواجه میشوند. مثلاً همان کالایی که در سال گذشته فروختهاند، حالا باید با ۴۰ یا ۵۰ درصد افزایش قیمت دوباره تأمین کنند. بهعبارت دیگر، آنها نمیتوانند با قیمتهای ثابت فعالیت کنند، زیرا شاخص تورم باعث میشود که حتی برای تهیه منابع اولیه، هزینههای بیشتری بپردازند. این موضوع نشاندهنده ناپایداری اقتصادی است که کسبوکارها را به فکر انتقال سرمایه و فعالیتهای خود به مناطق با ثباتتر میاندازد.متأسفانه، سیاستگذاری کلان ما در ریل اشتباهی قرار دارد.
اگر برنامههای پنجم، ششم و هفتم توسعه را نگاه کنیم، میبینیم بهدرستی عمل نکردیم. اگر اینگونه باشد، هم بنگاههای اقتصادی، اعتماد و اطمینان نمیکنند و هم در بستر اجتماعی این شکاف اتفاق خواهد افتاد. به نظر من دیر نشده است؛ ما باید برگردیم، تغییر نگرش دهیم و نقاط قوت و ضعفمان را پوشش دهیم و نقاط قوتمان را پرورش دهیم.دولت باید هزینه هایش را کم کند و توزیع عادلانه ثروت داشته باشیم
*با توجه به مواردی که به آنها اشاره کردید، میتوان گفت ما در اجرای اقتصاد کلان با مشکل روبرو هستیم؟
وقتی امنیت اقتصادی نباشد، یک جوان میبیند که چند سال باید کار کند تا یک خودرو بخرد یا یک منزل مسکونی تهیه یا ازدواج کند. این وضعیت را با کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز مقایسه میکند. انسانها زمانی که میخواهند به رفاه و مطلوبیت برسند، به شرایط اقتصادی مملکتشان نگاه میکنند. خب ما شرایط جنگی داشتیم؛ اما پذیرفتیم و همیشه همراه بودیم، اما اینکه نمیشود این مشکل همیشه ادامه پیدا کند . ما از شرایط جنگی عبور کردهایم.
سیاستهای کلان را باید بهدرستی اجرا بکنیم. ما اصلاً استراتژی نداریم. اگر هم داشته باشیم، هر دولتی میآید گردن دولت قبل میاندازد و آن یکی گردن دولت بعدی میاندازد. اولویت این است که دولت باید هزینههای خود را کم کند. اگر هزینهها را کم کند، آسیب قشر آسیبپذیر کمتر میشود. ما باید توزیع ثروت عادلانه داشته باشیم. شما پول را دوباره میتوانید به دست بیاورید، اما سرمایه انسانی، بهخصوص جوان دانشمحور، بالاترین سرمایه است که متأسفانه دولتها گوش شنوایی ندارند.
*چقدر حاکمیت و نهادهای اقتصادی در کوچک شدن بخش متوسط جامعه تأثیرگذار بودهاند؟
دولت است که باعث این مشکل شده است. دولتمردان ما چهار پنج تا وزارتخانه را میشناسند، یعنی اصلا کارایی و بهرهوری وجود ندارد. اگر دولتمردان ما میخواهند ما به سمت اقتصاد کارا و بهرهوری برویم، آن دور باطلی را که انجام دادهاند، دیگر نباید انجام دهند.
باید از الگوهای موفق جهانی استفاده کنند. اگر قشر دانشمحور و سرمایههای انسانی این سرزمین برود، این کشور را چه کسی میخواهد بسازد؟ باید تغییر نگرش بدهند و باید امنیت اقتصادی ایجاد بکنند تا به سمت توسعهیافتگی بروند. انسان زمانی دنبال این است که در یک کشور بماند و کار بکند که برایش مطلوبیت و رفاه ایجاد شود.



نظر شما