«حالم خوب نیست» 14 داستان کوتاه را در بر میگیرد. داستانهای اين مجموعه حال و هوای شهری دارد و درباره زندگی امروز آدمهاست؛ در خصوص چاپ این مجموعه داستان با نویسنده اثر به گفتوگو نشستهایم که میخوانید:
چه شد در اولین تجربه تان تصمیم گرفتید، سراغ داستان کوتاه بروید و نه رمان؟
- داستان کوتاه را دوست دارم چون برای نوع زندگی ما مناسب تر است . در هر موقعیتی میتوان یک داستان کوتاه را خواند، تمام کرد و به آن فکر کرد . برای خواندن یک داستان نباید منتظر زمان فراغت و یا تعطیلی ماند . میتوان لابلای زندگی روزانه پشت ترافیک، انتظار شروع یک جلسه کاری، معطلی در ادارات یا مطب دکتر ... داستان خواند و از زمانهای مرده به بهترین نحو استفاده کرد.
مجموعه داستان شما همانطور که از عنوانش پیداست در خصوص لحظههایی است که حال آدم ها خوب نیست. لحظههایی که برای هر کدام از ما ممکن است پیش بیاید، البته با نگاهی زنانه. چه شد که خواستید از این لحظهها داستان بنویسید؟
- فکر کنم برمی گردد به نوع نگرش آدم به زندگی، روند زندگی من نشان میدهد انسان پرتلاش و پرانرژی بوده ام، اما خوب که به زندگی نگاه میکنی پر است از لحظاتی که حالمان خوب نیست، به دلایل مختلف .خداوند هم در قرآن میگوید : لقد خلقنا الانسان فی کبد، یعنی انسان را در رنج آفریدیم . من هر چه نگاه میکنم به دنیا، به اخبار، به صفحات اجتماعی، به زندگی آدمها ... کسانی که را میبینم که یا خودشان از چیزی رنج میکشند و یا از رنج دیگران در رنجند.
داستان ها در فضایی سرد نوشته شده است، هیچ امیدی در داستان های شما وجود ندارد...
- آدم ها ماشین نیستند که دکمه خنده، غم، یاس، امید داشته باشند و هر کدام از دکمه ها را بزنی همان حالت یا فعل از آنها صادر شود. نمی توانم بپذیرم که فضای داستانهایم مایوس است . فضاها واقعی است، فقط امید در آنها تزریق نشده، گذاشتم همانطور که هستند نشان داده شوند.
اما داستان ها همه حول یک محور میچرخد ...
- اگر دقت کرده باشید آدم ها در داستانهای این مجموعه « اسم» ندارند، حتی جاهایی که نیاز نبوده روی جنسیتشان هم تأکید نشده، در زمان نوشتن داستانها( داستانها بین سالهای 87 تا 90 نوشته شده اند) ذهنم زیاد درگیر «آدم» ها بود. آنچه آدم ها به صرف آدم بودن در آن اشتراک دارند. آشفتگی های درونی که سعی میکنند، مخفی کنند یا اگر خوشبینانه نگاه کنیم، فراموش کنند.
با اینکه جنس داستان های شما زنانه است، اما گاهی راوی مرد میشود. با چه جرأتی راوی مرد را انتخاب کردید و به طور کلی چه تفاوتی بین روایت مردانه و روایت زنانه قایل هستید؟
- نوشتن راوی مرد، برایم راحت نبود اما در جلسات داستانخوانی شرکت میکردم، از دوستانم خواستم داستان ها را بدون ذکر نام نویسنده بخوانند. داستان « دیدار نزدیک است» و « تو » را دو آقایی که در جلسه شرکت میکردند خواندند. همه حاضران فکر میکردند، داستان ها را یک نویسنده مرد نوشته، بعد که فهمیدند من نوشتم به دنبال نشانههایی میگشتند که ثابت کنند، داستان را یک زن نوشته ...
من به دنبال جنسیت نیستم. خودم وقتی داستان میخوانم فراموش میکنم چه کسی داستان را نوشته، داستان را به عنوان جزئی منفک از نویسنده نگاه میکنم.
فکر میکنید کلاس های داستان نویسی چقدر مفیدند و چقدر میتوانند به نویسنده ها کمک کنند؟
- من در کلاس داستان نویسی به طور حضوری شرکت نکردهام، اما سعی کردم، هر چه کتاب در زمینه داستان نویسی چاپ شده است بخوانم. این به خاطر اعتقاد نداشتن به آموزش نیست، به خاطر این است که نوع کار و زندگیم اجازه حضور در کلاس هفتگی را نمیدهد. اما معتقدم امروز باید به همه چیز نگاه علمی داشت، اصول داستان نویسی را باید آموخت بعد اگر خواست به کار بست یا نبست، اما باید آموخت .
نظر شما