و در ادامه یک شماره حساب. شماره من قدیمی است. از آنها که همه فکر میکنند حسابش یا از مقامات است و یا از آنها که پولشان از پارو بالا میرود. گاهگاهی از این پیامها دریافت میکنم. پیامهایی که آدم درمیماند اشتباهیاند یا طرف تیری به تاریکی انداخته است. بیشک این دوست صبا خانم چنانچه بنا بود در خیابان چنین درخواستی از من بکند، ریسک نمیکرد! اما در این فضای بیدر و پیکر میشود خیلی حرفها زد و خیلی درخواستها را مطرح کرد و اما مسؤولیتش را بر عهده نگرفت. مرادم از این فضا، همین دنیای مجازی است که پیامک بازی، ورودی آن است و بعد در ابعاد وسیعتر میرسیم به گروههای اجتماعی و نرمافزارهای گوشیهای همراه و...
این دنیای دروغین جدید، خاصیت طاووس صفتی انسان امروز را بیدار کرده است. در فضاهای مجازی، آدمها هم مجازیاند. اغلب یک نام یا یک عکس یاد هیچ کدام، تنها یک شماره چون هم نام و هم عکسها اغلب مجازیاند. در این وضعیت آدمها به خودشان اجازه میدهند مدعی هر چیزی باشند و هر درخواستی را مطرح کنند و در موضع دانای کل بنشینند و همه عقدههای فرو خفتهاشان را علنی سازند. چنین محیطی بهشت داد و ستدهای متوسط به پایین است. این قشر و علایقشان در چنین فضایی بیشتر حضور و نمود دارند. یکبار عمده پیامهایی که در این فضاها دست به دست میشوند را در ذهنتان مرور کنید تا دریابید از چه سخن میگویم. جان کلام و دغدغه نخستین تمام اذهان متوسط به پایین هم، پول است. یا هر آنچه به آن ختم میشود. از پنجره این جادوست که آنها میتوانند بیشتر دیده شدن خود را در فضایی که «لایک» قیمت خون آدمی را دارد، تضمین کنند. پس عجیب نیست اگر در یکی از این فضاها جمعی صفحهای دایر میکنند و در آن عکس اشیایی را میگذارند که معرف آنهاست. سویچ ماشین چند میلیونی، تلفن و ساعت چند ده میلیونی و امثالهم، اینها همان چیزی است که متوسط به پایینها تشنه دیدن و گپ زدن درباره آنند. در نقطه مقابل عدهای دیگر صفحهای راه انداختهاند و عکس اشیایی دیگر را گذاشتهاند، عکس گوشی ارزان، ناخنگیر و کبریت، به گمان تقابل با آن جماعت دیگر. اما عملاً اینها هم به همان راه رفتهاند، زیرا جلوهگری بیهوده آن جماعت، اینها را هم درگیر کرده و به واکنش وادار میشوند.
چندین دهه پیش، بسیار بودند صاحبان اندیشه و تفکراتی ناب که شهر به شهر و کلاس به کلاس راه میافتادند تا کالای ارزشمندشان را برای اذهان تشنه عرضه کنند. چه مشقتها که میکشیدند تا بازاری برای داشتههای گرانبها و گوهرهایشان بیابند. امروز تمام جهان بازار شده است و شما از پستوی خانهات میتوانی هر آنچه داری را برای تمام دنیا به نمایش بگذاری. اما دریغ، گویا چیزی برای عرضه کردن نمانده است. آنها که غنیمتی دارند از این بازارهای مکاره گریزانند و از این عرصهها پر شده از مدعیان که دستشان خالی و اما چنته ادعایشان پر است. شگفتا؛ لااقل ما و نسل بزرگمان، از کجا شروع کردیم و قافله را به کجا رساندیم، هیهات!
نظر شما