خودتان فکر کنید چه شود؟!این را با نظر به همه وجوه میگویم. شاید شهر و شهرکهای خیلی محرومتری هم در آن ولایت باشند، اما فراموش نکنید ما داریم درباره شهری با قریب نیم میلیون نفر ساکن حرف میزنیم. دکتر پرویز کردوانی که سرآمد نخبگان جغرافیای ایرانی است، جایی گفته است: «طوفانهای اهواز قابل مقایسه با طوفانهای زابل نیست. سرعت طوفانهای زابل 148 کیلومتر برساعت است. شدت آن به حدی است که گاه مردم جرأت ماندن و خوابیدن شبانه در خانههایشان را هم ندارند، زیرا ممکن است صبح در خانهها عملاً با شن و ماسه انباشته شده پلمب و همه مدفون شوند. اگر یک سیستانی در طوفانهای جنجالی اهواز به این شهر برود (نظر به آنچه در زابل هست) با خودش تصور خواهد کرد؛ چقدر اینجا ییلاقی و خوش آب و هواست.
آنچه ما حتی از طریق تصاویر از هجوم ریزگردها به اهواز دیدیم، وحشت زدهمان کرد. حال چه رسد که انسان بخواهد در آن آب و هوا کار و زندگی کند. با این وصف واقعاً شرح حال اهالی سیستان و بلوچستان مانند برخی تصورها «غیرقابل شرح» است. درد این ولایت آن است که خیلی درد دارد! معضلاتش یکی دو تا نیست. واقعاً از حد یک ستون و یک مقاله فراتر است. مشکلات زیست محیطی بیداد میکند. بر اثر خشکسالیهای پی در پی، عملاً اثری از کشاورزی و دامداری که شغل و محل درآمد اصلی مردم است باقی نمانده، دریاچه هامون صابری ناپدید شده، هر آنکه میتواند کوله بار سفر بسته و مهاجر میشود، هیچ صنعت عمدهای در آنجا نیست و بیکاری بیداد میکند.
کاش رسانهها بسیج شوند تا نظر همتی که برای رساندن پیام رنج مردم اهواز به خرج دادند، شرح پریشانی ولایت سیستان و بلوچستان را نیز علنی کنند. همه اینها درحالی است که نظیر به موقعیت ویژه این استان راهکارهای رونق بخشیدن به اقتصاد و دیگر حوزهها و از جمله احیای محیط زیست درحال نابودی اثر بسیارند. سواحل مکران برای نقطه هدف گردشگری عالیاند، نمی دانم کدام شما نام بندر «بریس» را شنیده یا به آنجا رفتهاید. مانند آن سواحل را در تمام ایران نداریم و در جهان حتی کم داریم، بندر چابهار میتواند و باید بندری بزرگ و بسیار پررونق باشد. تمام کشورهای آسیای مرکزی و به طور خاص افغانستان قادرند از آنجا با دنیا داد و ستد داشته باشند. چابهار میتواند بارانداز گمرکات تمام این کشورها باشد. خیلی عجیب است که در این رابطه کاری نشده یا اگر شده تا این حد کند بوده است. زابل میتواند از مزیت یک شهر بزرگ مرزی بودن بهرهمند باشد، حالا که بلایا و دردسرهایش را دارد تحمل میکند. اگر از مسؤولان مملکتی کسی این سطور را میخواند، هر آنکه دستش میرسد، بروند و ببینند و چاره کنند که حتی امروز دیر است چه رسد به فردا!
نظر شما