از گفت و گوهای ویژه خبری تا برنامه «راز» تا «پارک ملت» و «زنده باد زندگی» و... دهها برنامه مشابه دیگر، در حوزه سیاست، فرهنگ، ورزش، اجتماع و اقتصاد و غیره. یکی از این برنامهها «پایش» است که به سبب جانمایه اقتصادی آن مورد توجه مردم قرار گرفته، زیرا به واقعیات ملموس زندگی ملت میپردازد. از گرانی و تولید، بیکاری و صادرات و واردات و... نیز کارآفرینی، بله، آخرین برنامه «پایش» موضوعش کارآفرینی بود. یک بزرگواری را که خبره این فن و استاد دانشگاه بود به استودیو آورده ضمن پرسش و پاسخ درخصوص بیکاری خلقا...، همزمان مجری برنامه گزیدهای از پرسشهای مخاطبان برنامه را که همان لحظه میرسید، میخواند و کارشناس پرآوازه کارآفرینی نیز پاسخ میداد.
برنامه مفصل و جالبی بود. یک مسابقه پیامکی هم داشتند که دهها هزار پیام در پاسخ به گزینهها رسیده بود و همین نشان میداد صدها هزار و چه بسا میلیونها نفر از مردم در حال تماشای این برنامه هستند. شبکه یک بسیار پرمخاطب است. موضوع برنامه هم دردی بود که عموم خانوادههای ایرانی یا درگیر و یا زخم خورده آنند. ریتم برنامه هم بسیار پرحرارت و تند بود. پرسشها و پاسخها هم جالب بودند. بنابراین طی مدتی که پخش میشد، خود من چندین پیام گرفتم که؛ شبکه یک، اکنون، نسخه شفابخش بیکاری. در گروههای مجازی هم چند جا دیدم اعضا به یکدیگر پیشنهاد میدهند که فوری شبکه یک را ببینید و... البته برنامههای اینچنینی اغلب از قبل نیز خودشان پیامکهای تبلیغاتی انبوه روی تلفنهای مردم میفرستند که؛ فلان برنامه با حضور فلان شخصیت و بهمان موضوع، رأس ساعت .... از شبکه... این همه را میگویم که تأکیدی داشته باشم بر اهمیت چنین برنامههایی و بویژه این برنامه خاص.
حین برنامه مخاطب پی میبرد که کارشناس دعوت شده، سوابق متعددی در حوزه کارآفرینی دارد. با انبوهی از مراکز دولتی و غیردولتی و آموزشی و... در این حوزه کار میکند. هزاران نفر متقاضی کار را با رهنمودهایش شاغل ساخته و به هزاران دانشجو در این عرصه آموزش میدهد. چندین و چند بار نیز ایشان مؤسسه و تارنمای مجموعه خود و حتی تلفن آن را اعلام کرد و البته هر بار با تأکید بر این مهم که تمام خدمات آنها رایگان است. با این حال حین صحبتها هر بار صحبت از این میشد که قراردادی با فلان شهرداری و بهمان دانشگاه و غیره به چند ده و چند صد میلیون تومان برای چه پروژههایی بستهاند. اما انگار مسیر مشاوره رایگان برای راهاندازی کسب و کار هم در تارنمای معرفی شده باز بود.
حرفهای ایشان اغلب جالب توجه و گاهی دقیق و عمیق بود و جاهایی نیز سهل انگارانه و سطحی. این تناقض مرا شگفت زده کرده بود. خاصه که ایشان چند بار از تدریس این آموختهها در دانشگاه سخن گفتند. بیشتر پرسشهای مردم که توسط مجری مطرح میشد، از سوی کسانی بود که با وضعیتهای مختلف از بیکاری به ستوه آمده بودند، از کارگران ساده تا انواع فارغ التحصیلان دانشگاهی و هر بار ایشان کار و فعالیتی را مثال میزد و تأکید داشت که به عنوان مثال، این کار را میتوانند شروع کنند. مسیر سؤالات مجری و تکیه او در پرسشها هر بار این بود که؛ به طور مشخص چه کسانی با این توصیه کارآفرینی شما پولدار شدهاند؟ و هر بار ایشان دوباره مثالی میزد و پاسخ میداد و باز مجری تکرار میکرد؛ اینها که گفتید رفتند این کار را انجام داده و اکنون پولدار شدهاند؟ ... در شش ماه .... در یکسال .... در ... الان پولدارند؟
درد سرتان ندهم. سرانجام برنامه رسید به همان جا و همان پرسشهایی که امثال من منتظرش بودند. زیرا تا آن لحظه نوع موضوع برنامه و شخصیت خوش صحبت و اغلب خوشفکر و پرحرارت آن در نقش کارآفرین و کارشناس، به عنوان یک جادوگر در خیال مخاطب پرورده شده بودند که برای هر آدم بیکاری در هر وضعیتی که فکرش را بکنید، نسخهای شفابخش داشتند تا بلافاصله صاحب کسب و کار شود و فوری به مال و منال و آرزوهای اقتصادیاش دست یابد. نمونهها و مثالهایش هم انصافاً تا آن لحظه عموماً جالب و گاه در ظاهر عملی به نظر میرسید. یک جا مجری چیزی با این مضمون پرسید که؛ خب! برای شروع این فعالیت مجوز لازم است، برای فلان کار هماهنگی با فلان اداره و بیشتر کارها نیازمند هماهنگی با ادارات و نظارت و غیره است.
حالا اگر ما رفتیم و برای مجوز، برای شروع کار طرف از ما چیزی خواست، رشوه خواست ... و جناب کارشناس گفتند: باید بدهی! ... مجری متحیر پرسید: باید بدهیم؟ و استاد دانشگاه کارآفرین فرمودند: بله! باید رشوه بدهی، اگر لازم شد، بعضی جاها زیر آبی بروی، دور بزنیم... و مجری دستپاچه صحبتش را قطع کرد که: این کار غیر اخلاقی است.
در این صورت بهتر نیست مستقیم از دیوار مردم بالا برویم و... کارشناس محترم خیلی محکم فرمودند: شما معلوم کن، میخواهی پولدار بشوی یا معلم اخلاق؟ ... به نظر شما میلیونها بیکار که به امید معجزه کاریابی با کمک این برنامه و کارشناس در رسانه ملی جمهوري اسلامي ايران تماشاگر آن بودند به چه نتیجهای رسیدند؟ به قول فامیل دور؛ من دیگر حرفی ندارم!
نظر شما