نخودهای پخته توی دیگ جولان میدادند. گوشتها دل میبردند و دنبهها قر میدادند. سیب زمینیها میترکیدند و گوجهها میشکفتند. وقتی مامان فلفل سیاه میپاشید توی دیگ، تازه بوی آن لعبت بهشتی میپاشید توی خانه. یکی مان بشقاب را از سبزی تازه پر میکرد. من خیار رنده میکردم روی ماست. مامان سالاد شیرازی درست میکرد. بابا دبههای قدیمی ترشی لیته و سیرترشیهای قهوه ای چند ساله اش را از توی زیرزمین میکشید بیرون. من نعنا خشک میپاشیدم روی ماست و خیار. بهروز پیاز چهارقاچ میکرد و کاسههای سفالی لاله جین مامان را از توی کابینتهای فلزی در میآورد. سفره پهن میشد. منتظر میماندیم...یکهو آن لحظه باشکوه میرسید... .»
ببخشید که با زبان روزه مجبور شدید، این چند خط خوشمزه را بخوانید. مطمئناً اگر شما هم این خطوط را بخوانید ترغیب میشوید، ادامه داستانهای یک کتاب را بخوانید، هر چند کتاب یک مجموعه داستان باشد و مخاطب از مجموعه داستانهای ایرانی دل خوشی نداشته باشد و هرچند این مجموعه اولین اثر داستانی یک نویسنده باشد.
***
« می خواستم نویسنده شوم آشپز شدم» نوشته فاطمه ستوده است که 11 روایت آبگوشتی را شامل می شود و این روایت ها، داستان های کوتاهی هستند که عناوین شان، خوراکی و غذاهای متداول هستند.
ستوده بیشتر با ترجمه هایش برای نوجوانان شناخته می شود و این کتاب، اولین اثر تالیفی اوست.
او در این کتاب علاقه به آشپزی را با عناصر نویسندگی همراه کرده است و اتفاقاتی که در داستان های کتاب برای شخصیت ها رخ می دهد، با عنوانی از یکی از غذاهای ایرانی، مزین شده است.
به انگیزه چاپ اولین اثرش پای صحبتهای او مینشینیم، روزنامه نگاری که حالا یک نویسنده است و البته آشپزی را هم دوست دارد.
در روزگاری که نویسندگان زن بیشتر داستانهای آپارتمانی، کافی شاپی که درونمایه آنها هم افسردگی و اندوه را به مخاطب منتقل میکند، چه شد که داستانهایی با این ساختار نوشتید و خواستید غذاها را چاشنی داستانها کنید؟
- شاید بخشی به این بر میگردد که من اصلاً منزوی نیستم و در کنارش علاقه مندیهای کوچکی دارم که یکی از آنها آشپزی است. اولین بار خیلی اتفاقی جرقه نوشتن این کتاب با مضامین آشپزی به ذهنم رسید. دوست داشتم داستانهایم ته مایه طنز هم داشته باشند و حس کردم نوشتن از آشپزی میتواند این طنز را چاشنی داستانها کند. از طرفی به نظرم غذا عامل همبستگی ما ایرانیهاست که به ما هویت میدهد. بو، طعم و رنگ پیوند جدانشدنی با روح و روان ما دارند.
آشپزی را دوست دارید؟
- من بیشتر از اینکه آشپزی را دوست داشته باشم، از نوشتن درباره آشپزی لذت میبرم؛ از ترکیب واژهها خوشم میآید، احساس میکنم نوشتن شبیه آشپزی است، همانطور که نویسنده خالق است و واژه خلق میکند و آنها را با هم ترکیب میکند، آشپز هم رنگها و مواد را ترکیب میکند و در نهایت یک غذای خوشمزه درست میکند. نویسنده هم مانند آشپز باید بتواند چیزی خلق کند تا دیگران درباره اش بگویند به به چه متن خوب و خوشمزه ای.
البته داستانهای شما آشپزخانهای نیستند، ساختار زنانه است، اما درونمایه داستانها زنانه نیست.
- نخواستم یک زن منزوی افسرده خانه دار راوی داستانها باشد. سعی کردم داستانها را به گونهای بنویسم که همه سلیقه مخاطبان را در بر بگیرد، هم زن خانه دار ، هم زن روشنفکر و حتی مردها...
داستانهای شما اگرچه ته مایه طنز دارد، اما بعضی از آنها بسیار غمانگیز و حتی تلخ هستند؛ البته غذا نقطه شیرین داستان است و همراه شدنشان با داستان باعث شده تلخی این داستانها به چشم نیاید. این تلخیها از کجا آمده؟
- شاید به خاطر اینکه ما دهه شصتیها آدمهای بزنگاهها هستیم. دقیقه نودهایی که همیشه انتظار داریم اوضاع تغییر کند مثلاً دقیقه نود بازی فوتبال منتظریم تیم ما ببرد و نتیجه را عوض کند، حتی موقع انتخابات تا لحظه آخر منتظریم اتفاقی که ما دوست داریم رخ بدهد و فکر میکنم این مسأله به خاطر ویژگیها و شاخصههایی است که نسل ما دارد؛ ما همیشه دیر رسیدیم و با تلخی مواجه شدیم. داستانها هم همینطورند، البته من نخواستم داستانی تلخ بنویسم؛ خواستم داستانهایی با پایان متفاوت بنویسم که این تفاوت گاهی به تلخی میزند.
شما در داستانها به غذا روح دادهاید. افسردگی خورشت کرفس یا یتیم بودن یتیمچه از کجا به ذهن شما آمده که البته تقریباً همه ما با آن موافقیم!
- من مطالعه روان شناختی نداشته ام و اگر گفته ام خورشت کرفس غذای افسرده ای است و یا یتیمچه فقیر است خواستهام با حسم بنویسم.
چیزی که در مورد کرفس حس میکنم، این است که این خورشت ذاتاً افسرده است، در عین حال که خوشمزه است، اما غذای غم انگیزی است و این حس غریزی بوده است.
زبان داستانهای این مجموعه روان است و جملات ریتم تند و کوتاهی دارد؛ این نوع استفاده از زبان از کجا آمده است؟
- من ویراستار یک موسسه انتشاراتی بودم و حوزه تخصصی من کتاب کودک بود. چیزی حول و حوش سیصد عنوان کتاب کودک را ویرایش کردم و بیشتر از آنکه روزنامه نگاری این قلم را روان کرده باشد، تخصصی کار کردن در حوزه کودک که در نوشتن این داستانها به دادم رسیده است، یکی از این شاخصههای نوشتن داستانهای کودکانه هم زبان و لحن موجز است.
شما یک نویسنده کتاب اولی هستید. مشکلات نویسندگان کتاب اولی چیست و برای چاپ کتاب با مشکلی مواجه نشدید؟
- من تماس گرفتم با ناشر و پرسیدم اثر داستانی میپذیرند که پاسخ مثبت دادند. بعد از یک ماه تماس گرفتند و از من خواستند برای بستن قرار داد به انتشارات بروم. از این لحاظ جزو نویسندگان خوشبخت بودم؛ البته میدانم نویسندگانی هستند که کار اولی اند و چاپ کتاب و جلب اطمینان نویسندهها هم سخت است و متأسفانه در حال حاضر بازار نشر هم غولهایی کار میکنند که وحشت انگیز است، مثلاً از نویسنده پول میگیرند تا اثر را منتشر کنند.
متاسفانه دیدهام بسیاری از نویسندگان کتاب اولی که خودشان کتابشان را با هزینه شخصی چاپ میکنند و بعد چاپ هم کتابشان را دست میگیرند و دوره میافتند برای فروش.
آیا نویسندگان ما طوری داستان مینویسند که داستان راه خودش را پیدا کند و دنبال چاپ و توزیع نباشد؟
- بله نویسندگان خوبی هستند که این قدر خوب مینویسند که ناشرها به دنبال آنها هستند، اما نویسندگانی هم هستند که توهم نویسندگی دارند. نوشتن مثل میوه است، باید زمانش فرا برسد برای چیدن. میوه کال خوردن ندارد و نوشته خام هم خواندن ندارد.
خلاقیت چقدر به خوانده شدن یک کتاب و دیده شدن نویسنده اش کمک میکند. اتفاقی که برای اثر شما تقریباً رخ داده است؟
- خلاقیت باید عنصر جدانشدنی ادبیات باشد. نویسنده باید بکوشد در فرم، محتوا، و حتی عنوان کتاب خلاقیت به خرج بدهد، جوری که خواننده با دیدن کتاب روی ویترین کتابفروشی پا سست کند، میخکوب شود، و قصد کند که کتاب را بگیرد و بخواند. یادم هست وقتی شروع به نوشتن کتاب کردم، اولین چیزی که روی کاغذ نوشتم، عنوان کتاب بود. هنوز خط اول روایت اول را شروع نکرده بودم، اما میدانستم میخواهم درباره یازده روایت آبگوشتی بنویسم. دردنیای روزنامهنگاری هم بعضی روزنامهنگارها چنیناند؛ اول تیتر گزارش یا یادداشت را مینویسند و بعد سراغ نوشتن مطلب میروند. هیچوقت گمان نمیکردم روزی من هم اول عنوان کتاب بیاید توی ذهنم و خودش را بکند توی چشمم، بعد خود داستانها بیایند. فکر میکنم اگر کتابی با درونمایهای خلاقانه نوشته شود، آن کتاب به سرعت راه خودش را باز میکند و مخاطب را مجذوب میکند.
نظر شما