او دانش آموخته رشته فلسفه و همچنین حقوق است. چندی پیش اولین مجموعه شعر او با عنوان «مادیانی به هیبت یک زن» از سوی انتشارات فصل پنجم چاپ شد و بعد از آن هم نشست نقد و بررسی آن با حضور شاعرانی همانند مصطفی محدثی خراسانی، محمدکاظم کاظمی و غلامعباس ساعی برگزار شد.
فرصتی پیش آمد تا با او درباره غزل امروز و دغدغههای او در شعر، در کافه شعر اولین ماه تابستان به گفت و گو بنشینیم.
* همه شعرهای کتاب اولتان در قالب غزل است، این قالب چه ویژگی برای شاعر امروز میتواند داشته باشد که آن را انتخاب کند؟
غزل، زیباترین مجال بروز احساسات منظوم شاعر است، چه اینکه قابلیت نمایش ابعاد گوناگون احساسات شاعر را دارد، از عاطفه و عشق گرفته تا فریادهای انتقاد و اعتراض و یا درد دلهای آرام و نالههای فروخفته.
از طرفی در عصر تعجیل و کم حوصلگی، غزل که معمولاً در 6 بیت و یا اندکی بیشتر، سروده میشود، پسند و انتخاب مخاطبی است که میخواهد یک سناریو را هم به صورت منسجم و گویا با مقدمه و متن و نتیجه، بخواند و هم حوصله ندارد که پا به پای ابیات زیادی، کوچههای قصیده و مثنوی و... را قدم بزند. غزل نه آنقدر کوتاه است که حق کلام را ادا نکند و نه آنقدر بلند که خواندنش حوصله و وقت فراخ بطلبد. البته انکار نمیکنم که گاهی شاعر، در قالبهای دیگری هم که فقط چند کلمهاند، به تمامه اندیشه شاعرانهاش را بیان میکند، اما آن سبکها مخاطب خاصی دارند و معمولاً روح تشنه همه شعر دوستان را سیراب نمیکند.
دلیل دیگری که انتخاب قالب غزل میتواند داشته باشد، انس مخاطب و حتی خود شاعر با غزل است. از دیرباز غزلهای بزرگان شعر فارسی چون حافظ و سعدی، زمزمه خلوت و آشکار اهل ادب و دل بوده است. هنوز هم به نظرم پیشانی شعر، غزل است.
*شما در سرایش شعر به دنبال زیبایی آفرینی، بیان دغدغه یا چیز دیگری هستید؟
زیبایی آفرینی، جزو آفرینش شعر است و لازم و ملزوم یکدیگرند. برای آنکه نوشتهای نام شعر بگیرد، به هر حال باید بهرهای از عناصر زیبایی آفرینی داشته باشد، من در پی بیان دغدغههایم به نحو زیبا و تأثیرگذار و دلنشین هستم. البته به این معنی نیست که چارچوبهایی را تعیین کنم و دغدغههایم را در آن قالب بریزم، که هر گاه به شعر زبان میگشایم، اندیشهام و دغدغهام بر کاغذ میآید و خب طبیعی ست که واژه، در ظرف بلورین شعر که ریخته میشود، از زیبایی و لطافت و ظرافت آن بهرهای میگیرد.
*به نظر شما شعر زنان و مردان به صورت کلی در قالب غزل چه تفاوتهایی دارد؟
شاعر مرد و شاعر زن تفاوتهای عمدهای در نگرش، عواطف، دغدغهها، موقعیتها، آرمانها و... دارند. وقتی بن مایه شعر، اینها باشد، براساس قاعده شعر زن و مرد نیز با هم متفاوت خواهد بود.
اما گاهی هم این دو جنس، به لحاظ موقعیت و اندیشه به هم بسیار نزدیک میشوند و فارغ از جنسیت، درباره موضوع مشترکی میگویند که در این شعرها، مرز بین شعر زنانه و مردانه بسیار باریک میشود و حتی گاهی از بین میرود و تشخیص اینکه شاعر شعری بدون نام، زن است یا مرد، دشوار مینماید. حال این قیاس، نه در غزل که در هر قالبی میتواند صدق کند. اما از آنجا که بیشتر، غزل، عرصه ظهور عواطف است، این تفاوتها در غزل چشمگیرتر است.
*تا چه اندازه به دنبال بیان دغدغههای اجتماعی در شعر هستید؟
یکی از مهمترین دغدغههای من، وضعیت اجتماعی زنان است، به طور خاص و تا به حال به مسایل دیگر به طور جدی نپرداختهام. درست است که نگرانیهای اجتماعی بی شمار است، اما شعر من، در مقام بیان این دغدغه ها که قرار میگیرد، بدون برنامهریزی و ناخودآگاه، به سمت مسایل مربوط به جنس خودم میرود.
هر چه تا کنون گفتهام، صرفاً بیان دردهای جمعی زنانه بوده و قصد این را نداشتم که به عنوان نماینده زنان جامعهام، داد سخن سر دهم، هرچند که اگر این درد دلهای بلند بلند، به گوش مردان و حتی زنان جامعه ام برسد و قدمی در جهت بهبود اوضاع بر دارند، غایت آمال من است و سبب خرسندی است.
اما مخاطبان دیگری نیز داشتم که در عین تصدیق، کبوتر بر بام درد نشسته اندیشهام را به آسمان رهایی و پرواز و اوج نامتناهی کمال و بی نیازی زن، پراندند. به لاجوردی بیکرانی که فهمیدم اگر زنی به خویشتن باوری و درک تواناییها و معنا و گوهر وجودیاش پی ببرد، دیگر هیچ چیز را بند و زنجیر نمیانگارد و از دغدغههای کوچک ویرانگر فارغ و از من و تویی خلاص میشود تا آنجا که پهنه آسمان نیز، بال کمالش را گنجایش نیست.
*با این نگاه و رویکرد، بازخورد مخاطبان شعرهایتان را چگونه ارزیابی میکنید؟
خب در این راستا، به لحاظ منطقی، واکنشهای متفاوتی از جانب مخاطبان مختلف با اندیشه و جهان بینی مختلف، انتظار میرود. در واقع و به عینه نیز شاهد بازخوردهای گوناگونی از افراد مختلف بودم.
بانوانی که شعرهایم را میخوانند، بیشتر با شخص اول این شعرها، هم حسی میکنند و اگر حتی خودشان مبتلا به نباشند، اما به لحاظ تشابه جنسیت با او، درد را درک میکنند و تصدیق میکنند که این مسأله به صورت کمرنگ و پررنگ، وجود دارد. چونان که من نیز با مشاهده موارد بسیاری، درد از دلم به اندیشهام و از آنجا به قلمم سرایت میکند.
برخی مخاطبان مرد در مواجهه با این دست غزلهایم، منصفانه وجود خارجی این دغدغهها را میپذیرند و اعتراض و انتقاد سازنده را تأیید میکنند و برخی نیز جبهه انکار میگیرند.
*گروههای شعری در نرم افزارهای ارتباطی این روزها رونق بسیاری دارد، شما هم در چند گروه عضو هستید، آیا این گروهها به رشد شعر و شاعر کمک میکند؟
هم اندیشی، تبادل نظر و اشتراک گذاری یک شعر با شاعران دیگر، در رشد شعر و شاعر تأثیر بسزایی دارد. وقتی جلسه نقد شعر، سهل الوصول شده باشد و شاعر بتواند با چند کلیک ساده، در کنار بسیاری از شاعران دیگر قرار بگیرد و شعرش را ارایه کند و نظرهای مختلف به آن ببیند، قطعاً میتواند از نقاط قوت و ضعفش آگاه شود، اما آفتی هم در این گروهها وجود دارد و آن شخصیت سازی و شخصیت پرستی و به قول عامیانه «بادمجان دور قاب چینی» است. گاهی دیدهام که تمام شعرهای یک شاعر از ضعیف و قوی، در کمال تعجب، پسندیده میشود و با وجود عیب محرز در اثری از او، به خاطر ملاحظاتی، عیب بازگو نمیشود که بماند، تعریف و تمجید هم میشود.
این خوب نیست و علاوه بر اینکه آن شخص در جهل مرکبش میماند و دچار غرور کاذبی هم میشود، شاعران کم تجربه هم به او اقتدا میکنند و به گمان اینکه هر چه از او صادر شود، نیکوست، پا جای پایش میگذارند و بدین ترتیب است که اگر جلوی این دست اتفاقات گرفته نشود، کم کم به سمت فاتحهخوانی برای شعر فارسی پیش میرویم.
*به عنوان پرسش پایانی کمی از تجربه چاپ کتاب بگویید، از تجربه اولتان راضی هستید؟
چاپ کتاب اولم، یک تجربه بود. با همه واژهها و مضامینش، به عنوان بخشی از زندگی شعری خودم، میپذیرمش و دوستش دارم، حتی اگر به همین سرعت و در همین فاصله کوتاه از چاپ، تحولی در دیدگاه و افکارم، سبب شده باشد که به گونه دیگری بیندیشم و بنگارم، اما این از دلالت آن شعرها نمیکاهد و در فضایی که ترسیم کرده است، هنوز هم همان حرفها را هر چه رساتر فریاد میکند.
*اما شعر
یک سر این طناب بر گردن
سر دیگر به میخی از آهن
خانه اصطبل، بیچراغ و نمور
خانه سرد است و کور و بی روزن
هیس، آرام! دیگران خوابند
شیهه ممنوع، سر و صدا قدغن!
من پر از خشم و نفرتم امشب
با من از خواب دشت حرف بزن
نقشههای فرار از افسار
نقشه همیشه دل کندن
صبح فردا مرا نخواهی دید
صبح فردا بمیر! ترجیحا
آنکه از تو برید من بودم
مادیانی به هیبت یک زن
نظر شما