گفتههای «محمداسماعیل مطلق» که بر اساس نتایج یک نظرسنجی بود نشان میدهد سالانه 440 هزار فرصت فرزندآوری در کشور از دست میرود که از این شمار410 هزار مورد به دلیل عدم ازدواج است و این یعنی کاهش نگرانکننده میزان باروری.
این آمارها نشان میدهند تعادل در برخی پهنههای اجتماعی برهم خورده است. تغییر در شکل رقابتهای شغلی و تحصیلی برای ایفای نقش در خانواده و جامعه سبب برهم خوردن تعادل در مناسبات و کنشهای میان زنان و مردان و بحران برای هر دو گروه شده است که حاصلش، همین آمارهای نگرانکننده است. برخی جامعهشناسان غربی مانند «آر. دبلیو. کانل» روند تبدیل شدن «مردانگی هژمونیک» به «مردانگی همدست» و در نهایت رسیدن به «مردانگی فرودست» و آثار اجتماعی آن را مورد مطالعه قرار دادهاند.
رنگ باختن جایگاه مردان در خانه و جامعه
«منیر پشمی» کارشناس ارشد مطالعات زنان، درباره بحرانی که مردان با آن روبهرو هستند، اینگونه توضیح میدهد: جامعه از نظر جنسیتی به طور معمول از دو گروه زنان و مردان تشکیل شده که در ارتباط مستقیم و مستمر با یکدیگر هستند و بیتردید هرگونه تغییر در نقش اجتماعی، فرهنگی، جنسیتی و... هر کدام از آنها، بر دیگری نیز اثر میگذارد.
در سالهای اخیر تغییرات و تحولات چشمگیری در جایگاه اجتماعی زنان ایجاد شده است. یکی از پیامدهای تغییرات آرام ولی تکاندهنده نقش زنان ایرانی، بروز پدیدهای به نام «بحران مردانگی» است. این تغییرات برتری مردان نسبت به زنان را دچار چالش بزرگی کرده است. به عنوان نمونه زنان توانستهاند بیش از پیش کنترل باروری را در دست گرفته و بدین گونه استقلال بیشتری کسب کنند. همچنین زنان با حضور اجتماعی بیشتر در زمینه تحصیلات دانشگاهی و اشتغال، از نقشهای سنتی خود فاصله گرفتهاند که بدین واسطه آگاهیهای اجتماعی آنها افزایش یافته است. در نتیجه این تحولات، در مفهوم مردانگی و انتظاراتی که از مرد بودن میرود نیز تغییراتی ایجاد شده است. به عنوان مثال در این بحران، باورهای چند صد ساله پدرسالاری فرو میریزد و دیگر مردان، آن اقتدار و جایگاه ویژهای که در خانواده داشتند را ندارند. برخی از مردان، دیگر به عنوان نانآور خانواده شناخته نمیشوند و حتی در مواردی زنان هستند که گوی سبقت را ربوده و چه بسا دارای پایگاه شغلی بالاتر و در نتیجه درآمد بالاتری هستند.
سرمایه اجتماعی بدون استفاده زنان
دکتر «ناصر فکوهی» انسانشناس در یک سیر تاریخی، تناقضی که زنان جامعه امروز ایرانی با آن دست به گریبان هستند را چنین مطرح میکند: نقش زنان در جامعه ایرانی پس از انقلاب اسلامی، به صورت قابل توجهی تغییر کرده است. پیش از انقلاب تنها شمار اندکی از زنان که به لحاظ اقتصادی در طبقه بالایی قرار داشتند، میتوانستند به لحاظ اجتماعی فعال باشند و ایفای نقش کنند. سایر زنان نیز حضور محدودی در برخی مشاغل خاص مانند آموزگاری و خدمات بهداشتی یا خانگی داشتند.
این درحالی است که پس از انقلاب، با حضور گسترده زنان در دانشگاهها، شرایط مشارکت اجتماعی آنها در همه عرصهها فراهم آمده است. نکتهای که باید به آن توجه کرد این است در حالی که سرمایه اجتماعی و فرهنگی و تحصیلی زنان در جامعه ما افزایش یافته و در شهرهای بزرگ میتوان گفت به سطح مردان نزدیک شده است، مشارکت آنها در بازار کار پایین، و در سطحی تقریباً معادل پیش از انقلاب است (۱۲ تا ۱۴در صد) هر چند تنوع مشاغل بیشتر شده، اما جز در همان بخشها در دیگر بخشهای اقتصادی حضور زنان کم رنگ است. این تناقض بین وضعیت شغلی زنان و وضعیت اجتماعی و تحصیلی و فرهنگی آنها باید در برنامهای منطقی، در بیشترین گستره و در کمترین زمان حل شود، در غیر این صورت دچار مشکلات بیشتر اجتماعی خواهیم شد.
آتشی که دامن همه را میگیرد
دکتر فکوهی، عضو انجمن جامعهشناسی ایران، پذیرفتن شرایط بحرانی را لازم میداند و میافزاید: اگر افراد جامعه بخصوص مسؤولان در مرحله اول قصد داشته باشند به جای اذعان به وجود این مشکل، صورت مساله را پاک کنند و با بهانههایی مانند: «این حرفها به فرهنگ ما مربوط نمیشود» و یا «اینها حرفهای فمینیستها هستند»، از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کنند، ما باید انتظار آسیبهای جدی اجتماعی و واکنشهای حاد را داشته باشیم که جامعه تاب تحمل آن را ندارد. یعنی این امکان وجود دارد که زنان به جای تبعیت از یک رفتار متعادل و حرکت به سوی برابری حقوق عادلانه و منطقی و تدریجی با مردان، به سوی مطالبات بشدت رادیکال و غیر قابل اجرا رفته و شرایط و تنشهای جنسیتی در جامعه افزایش یابد. نمونههایی از این بحران را اکنون با خودداری جوانان از ازدواج و بچهدار شدن میبینیم و یا با اولویت دادن برخی زنان به تحصیل و کار به نسبت داشتن جایگاه خانوادگی، در حالی که این دو به گواه تاریخ علیه یکدیگر عمل نمیکنند. باید واقع بین بود و پذیرفت که این پدیدهها در سطح جامعه اتفاق افتاده است و بیتوجهی به آن با تکیه بر آنچه به نظرمان سنت میآید، اشتباه بزرگی است.
ضرورت تغییر در سیاستگذاریها
این استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برای برون رفت از شرایط بحرانی، تعدیل سیاستهای کلان را الزامی میداند و میگوید: برنامههایی مانند آنچه در دانشگاهها اجرا شد یعنی سهمیهبندی برای ورود پسران بهرغم امتیازات تحصیلی پایینترشان نسبت به دختران از اشتباهاتی است که به دلیل عدم شناخت به وجود آمده است. جامعه ما باید شرایط ورود زنان به بازار کار را فراهم کند و به زنان برای مشارکتهای اجتماعی، چارچوبهای قانونی و سامانیافته عرضه کند تا جامعه بتواند روند پیشرفت خود را به سوی مدرنیتهای که گریزی از آن برایش وجود ندارد، طی کند. معنای این سخن آن نیست که ما ارزشها یا حتی سنتهای خود را کنار بگذاریم، ما باید آنها را بهتر مدیریت کنیم و این تنها راهی است که میتوانیم از آن برای حفظ هویت فرهنگیمان کمک بگیریم. نکته دیگر در همین زمینه، تغییر شکل خانواده است که باید با موقعیت جدید زنان، از جمله با مشارکت بیشتر مردان در امور خانگی و بالا رفتن خدمات رفاهی برای زنان شاغل، انطباق یابد.
نظر شما