به گزارش قدس انلاین، در بصائر الدّرجات آمده است که ابوالجارود گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم كه فرمود: چون براى امام حسین (علیه السلام) حادثه عاشورا پیش آمد، دخترش فاطمه را فرا خواند و نوشته اى در بسته و وصیّتى آشكار به او سپرد و فرمود: دخترم! این را به بزرگترین فرزندانم بسپار/ چون على بن الحسین (علیه السلام) برگشت، آن را به او سپرد و هم اكنون نزد ماست. عرض كردم: مضمون آن نوشته چیست؟ فرمود: تمام آنچه بنى آدم، از آغاز دنیا تا پایان به آن نیازمندند. به نقل اصحاب حدیث، امام حسین (علیه السلام)، على بن الحسین (علیهما السلام) را وصىّ خود قرار داد و اسم اعظم و میراثهاى پیامبران را به او سپرد و پس از خود، او را به امامت امّت معیّن كرد. در حدیث دیگرى آمده است: امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا، على بن الحسین (علیه السلام) را - كه مریض بود - به حضور خواست و اسم اعظم و میراثهاى پیامبران را به او سپرد و خبر داد كه: علوم و مصحف ها و سلاح را به امّ سلمه داده و فرموده تا همه را به او بسپارد.
همچنین كلینى با سند خود از احمد بن ابراهیم نقل كرده است كه گفت: در سال دویست و شصت و دو هجرى، نزد حكیمه خاتون دختر امام جواد (علیه السلام) رفته، با او - از پس حجاب - پیرامون مذهبش پرسیدم. پس نام یك یك امامان خود را برد تا فرمود: فلانى فرزند حسن [عسكرىعلیه السلام] و نام او را برد. عرض كردم: آیا دیدید یا خبر است؟ فرمود: خبرى است از ابومحمّد (صلى الله علیه وآله) كه آن را به مادر خود نوشته است. عرض كردم: پس آن فرزند كجاست؟ فرمود: غایب است. عرض كردم: پس شیعیان به چه كسى پناه برند؟ فرمود: به مادر بزرگ او، مادر ابومحمّد [عسكرىعلیه السلام]. عرض كردم: به كسى كه وصّى خود را زن قرار داده، اقتدا كنم؟ فرمود: به حسین بن على (علیه السلام) اقتدا كن كه در ظاهر، خواهر خود زینب (علیها السلام) دختر على (علیه السلام) را وصّى خود كرد و علومى كه از امام سجّاد (علیه السلام) سر مىزد، به زینب (علیها السلام) نسبت داده مىشد تا على بن الحسین (علیه السلام) از شرّ دشمنان پنهان بماند.
علاوه بر این راوندى مىگوید: از امام سجّاد (علیه السلام) نقل شده است كه فرمودند: در روز عاشورا كه خون از سراپاى پدرم جارى بود، مرا به سینه چسبانید و فرمود: فرزندم! از من، نیایشى را بخاطر بسپار كه آن را فاطمه - كه صلوات خدا بر او باد - به من و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به او و جبرئیل به پیامبر آموخت تا در نیاز و گرفتارى و اندوه و حوادث آسمانى و بلاهاى سخت و سنگین، خوانده شود. فرمود: بخوان: أدْعُ بِحَقِّ یس وَالْقُرآنِ الْحَكیمِ، وَبِحَقِّ طه وَالْقُرآنِ الْعَظیمِ، یا مَنْ یَقْدِرُ عَلی حَوائِجِ الْسائِلینَ، یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمیرِ، یا مُنَفِّسَ عَنِ الْمَكْرُوبینَ، یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُومینَ، یا راحِمَ الشَّیْخِ الْكَبیرِ، یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغیرِ، یا مَنْ لایَحْتاجُ اِلَی التَّفْسیرِ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدِ وَافْعَلْ بی كَذا وَكَذا؛ به حق یس و قرآن حكیم! به حق طه و قرآن عظیم! اى آنكه بر نیازهاى سائلان، توانایى! اى آنكه از آنچه در دلهاست، آگاهى! اى بیرون برنده از ناراحتىها! اى گشایش بخش گرفتاران! اى رحم كننده كهنسالان! اى روزى دهنده نوزادان! و اى كه از بیان، بىنیازى! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و در حق من، چنین و چنان كن.
كلینى با سند خود از ابوحمزه، از امام باقر (علیه السلام) نقل كرده كه فرمودند: چون وقت رحلت پدرم علىّ ابن الحسین (علیه السلام) فرا رسید، مرا به سینه خود چسبانید و فرمود: فرزندم! به تو سفارش مىكنم، چیزى را كه پدرم هنگام شهادت، به من سفارش كرد و فرمود: فرزندم! بر حق پایدار باش، هرچند تلخ باشد. همچنین كلینى با سند خود از ابوحمزه ثمالى، از امام باقر (علیه السلام) نقل كرده كه فرمودند: چون هنگام رحلت پدرم على بن الحسین (علیه السلام) فرا رسید، مرا به سینه خود چسبانید و فرمود: فرزندم! به تو سفارش مىكنم، آنچه را كه پدرم هنگام شهادت، سفارشم كرد و از جمله فرمود: فرزندم! برحذر باش از ستم به كسى كه در برابر تو، یاورى جز خدا ندارد.
صدوق با سند خود از محمّد بن مسلم نقل مىكند كه گفت: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: انگشتر حسین بن على (علیه السلام)، به دست چه كسى افتاد؟ - و یادآورى كردم كه شنیدهام، آن را در قتلگاه از انگشت حضرت ربوده اند - فرمود: چنان نیست. حسین (علیه السلام) فرزندش على بن الحسین (علیه السلام) را وصّى خود قرار داد و انگشتر خود را در انگشت او نهاد و امر امامت پس از خود را به او سپرد. همان سان كه رسول خدا (صلى الله علیه وآله)، با امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و امیرمؤمنان، با حسن و حسن، با حسین (علیهما السلام) چنان كرد. سپس آن انگشتر از امام سجّاد (علیه السلام)، به پدرم و از پدرم، به من رسید و اینك نزد من است كه هر جمعه، آن را به دست مىكنم و نماز مىخوانم. محمّد بن مسلم گفته است: روز جمعه، خدمت حضرت آمدم، در حالى كه نماز مىخواند. چون از نماز فارغ شد، دست خود را به سوى من دراز كرد و در انگشت او، انگشترى دیدم كه نقش آن «لا اله الاّ اللَّه عُدّةٌ للقاء اللَّه» بود و فرمود: این، انگشتر جدّم حسینعلیه السلام است.
علاوه بر این در معالى السبطین آمده است كه: امام حسین (علیه السلام) چون آهنگ میدان كرد، به راست و چپ نگریست و ندا داد: آیا كسى هست تا اسبم را بیاورد؟ زینب (علیها السلام) صداى برادر را شنیده، از خیمه بیرون آمد و زمام اسب حضرت را گرفته، نزد او آورد و عرض كرد: چه كسى را ندا مىكنى؟ بند دلم را پاره كردى! مجلسى نیز مىگوید: سپس امام حسین (علیه السلام)، به راست نگریست و كسى از یاران خود را ندید. به چپ نگریست و كسى را ندید. علىّ بن الحسین (علیه السلام) - كه بیمار و از حمل سلاح ناتوان بود - چون تنهایى و غربت امام را دید، به آهنگ یارى امام حسین (علیه السلام) از خیمه ها بیرون آمد. امّ كلثوم از پى او صدا مىزد: فرزند برادرم! برگرد. فرمود: عمّه جان! بگذار تا پیش روى فرزند پیامبر جهاد كنم. پس امام حسین (علیه السلام) فرمود: امّ كلثوم! او را باز دار تا زمین، از نسل آلمحمّد (صلى الله علیه وآله) تهى نشود.
منابع:
1-صفار، بصائر الدرجات: 164.
2-علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 26: 35؛ ج 51: 363؛ ج 71: 76؛ ج 75: 308.
2-شیخ طوسی، الغیبة: 230.
3-راوندی الدعوات: 54.
4-کلینی، الكافی، ج 2: 91.
5-شیخ صدوق، الخصال، ج 1: 16.
6-امین، أعیان الشیعة، ج 1: 620.
7-شیخ صدوق، أمالی: 124.
8-علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 26: 35؛ ج 51: 363.
نظر شما