«حرف آخر را/ هیچ وقت مرگ نمیزند/ بهار هم / روی آخرین یادداشت زمستان/ سبز میشود»*
شعر پیامی است که تنها در موضوع و محتوای خود خلاصه نمیشود. تقلیل پیام به موضوع و محتوای آن به معنی صراحت معنایی و نثرگونگی است. این اما به این مفهوم نیست که شعر پیامی بیمحتواست. معروفترین و ماندگارترین اشعار تاریخ ادبیات جهان حاوی غنیترین محتواها و درونمایههای انسانی بودهاند.
راز این پارادوکس در نشانه و ماهیت نشانه شناسانه شعر است. نشانه بر طیفی رنگین از تشبیه و استعاره تا نماد و اسطوره قرار میگیرد. کاربرد اصلی نشانه درواقع تأخیر معنا و عینیت بخشی به مفهوم و درونمایه شعراست. مفهوم زندگی پس از مرگ در شعر«عباس گلستانی» شکلی عینی یافته است و این نیت با واسطه نشانههایی چون بهار و زمستان عملی میشود.
درست است که این نشانهها برای عینیت بخشی به مفهوم موردنظر شاعر اصلاً تازه نیستند اما «گلستانی» تلاش کرده است با همین نشانهها مضمونی تازه بیافریند. این بار زمستان و برف زمستانی چون صفحهای سفید تصور میشود و بهار بر آن نقشی سبز میزند. در این بین حضور واژه «مرگ» و حرف آخر او اگرچه با صنعت تشخیص همراه شده است اما بر وضوح محتوا افزوده و متن را به عریانی نثر نزدیک ساخته است.
«عباس گلستانی» خوانش مرگ و زندگی پس از مرگ را بر متن تحمیل کرده است تا هیچ خوانندهای از تأویل مورد نظر او نتواند فراتر برود.
* بدون (شما) این شعر نقص دارد/ عباس گلستانی/ فرهنگ ایلیا/ 1392/ صفحه 56.
۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۷
کد خبر: 341288
نظر شما