برای انجام مصاحبه چند روز منتظر ماندیم تا پس از انجام دیالیز، انرژی لازم را برای گفت وگو به دست آورد تا میهمانش باشیم. در ورودی خانه، ویلچر آقای لشکری نظرمان را جلب میکند و با راهنمایی محمد تنها پسر خانواده به محل مصاحبه راهنمایی میشویم. یک کپسول اکسیژن در کنارشان ایستاده و داروهایی را روی میز میبینیم.
با وجود بیماری، پُرانرژی صحبت میکند و با یادآوری سالهای آغازین انقلاب اسلامی، از تلاشهای صورت گرفته در دهه شصت میگوید. از سختیها و تنگناهایی که با آن دست و پنجه نرم کردند تا انقلاب به دست نامحرمان نیفتد.
از معلمی تا فرمانداری
نخستین فرماندار پس از انقلاب درساری میگوید: هنگام پیروزی انقلاب اسلامی دانشجوی دانشگاه ابوریحان تهران بودم و پس از حضور در مازندران پیشنهاد شد دادستان انقلاب بهشهر شوم.
پدرم مرا از پذیرفتن این مسؤولیت منع کرد و گفت: سواد حقوقی نداری و ممکن است دچار خطاهایی شوی که نابخشودنی است. به توصیه پدرم گوش دادم و این مسؤولیت را قبول نکردم و درنهایت به عنوان رئیس آموزش متوسطه انتخاب شدم. آن سالها منافقین برخی از مدارس را به تعطیلی کشانده بودند و اجازه تدریس به معلمان را نمیدادند. اداره وضعیت موجود را به خانوادهها میسپردم و با مشارکت آنان، سردستههای منافقین شناسایی و به دادگاه انقلاب معرفی میشدند و بدین ترتیب مدرسهها آرام شد.
فرماندار سابق ساری ادامه میدهد: سال 60 بود که مرتضی حاجی استاندار وقت مازندران خواستار ملاقات با من شد. در گذشته برای سر وسامان دادن وضعیت آموزش متوسطه مقداری کمک مالی از استاندار گرفته بودم و فکر میکردم دوباره قصد کمک دارد.
استاندار پیشنهاد داد فرماندار ساری شوم و گفت: شورای انقلاب شما را معرفی کرد و میخواهم به انقلاب کمک کنی. به استاندار گفتم در قبل از انقلاب پیشینه خوبی ندارم و این مسأله موجب نشود شما زیر سؤال بروید. استاندار راستگویی در گفتارم را تصدیق کرد و یادآور شد: از گذشته ات باخبرم و همین که با صداقت همه چیز را بیان نمودی، برایم ارزشمند است. سرانجام به وزارت کشور رفتم و در ملاقات با وزیر هم همه گذشته ام را بازگو کردم. وزیر نیز از بیان واقعیات خوشحال شد و از من خواست به وضعیت نانواییها و تاکسیهای ساری، سر وسامان دهم.
انقلاب متعلق به پابرهنههاست
نخستین فرماندار ساری ادامه میدهد: با حکمی که در دست داشتم به فرمانداری ساری رفتم و نگهبان، اتاقِ فرماندار را نشانم داد و دوباره در را بست. علت را جویا شدم، گفت: مردم با کفشهای گلی میآیند و موکت خراب میشود.
در جوابش گفتم انقلاب متعلق به پابرهنه هاست و باید در خدمت محرومان باشد و هیچ وقت در اتاقم را به روی مردم نبندید.
آن زمان دوستان دیگرم در شهرهای دیگر فرماندار بودند و از یکدیگر برای رفع نیازهای مردم کمک میگرفتیم.
لشکری با اشاره به اینکه در اوایل انقلاب فرمانداریها توزیع مایحتاج مردم را برعهده داشتند، میافزاید: مرحوم سلیم بهرامی و مرحوم کردان آن زمان فرمانداران استان گلستان بودند و من از ساری برایشان بنزین و روغن و نفت میفرستادم و آنان نیز برایم ماهی و مرغ و تخم مرغ.
برای انتخاب شهردار، مرحوم دامادی را پیشنهاد دادم که نداشتن مدرک تحصیلی را بهانه ای برای انتصابش قرار داده بودند که سرانجام با اصرار فراوانم ایشان شهردار ساری شد.
به اتفاق شهردار 5صبح به سراغ نانواییها میرفتیم و سپس اوضاع تاکسیرانی را بررسی میکردیم. طی دو سالی که فرماندار بودم به قولم به وزیر عمل کردم و وضع نانواییها و تاکسیها را سر و سامان دادم.
وی ادامه میدهد: پس از مسؤولیت فرمانداری، آیت الله طبرسی نماینده ولی فقیه در مازندران از بنده خواست عضوهیأت امنای بیمارستان سوختگی زارع ساری شوم و بازسازی بیمارستان را دنبال کنم. آن زمان پیمانکار بیمارستان، متواری و کارهای زیادی بر زمین مانده بود. با بهبود شرایط سرمایشی و غذای بیماران توانستیم میزان مرگ ناشی از سوختگی را از میانگین جهانی کمتر کنیم.
کسی به سراغم نمیآید
نخستین فرماندار ساری در پایان از وضعیت بیکاری فرزندانش گلایه دارد و میگوید: طی سال هایی که مسؤولیت داشتم، زمینه اشتغال بیش از یکهزار نفر را فراهم کردم ولی اکنون فرزندانم با تحصیلات عالیه، بیکارند!
لشکری با بیان اینکه آقای حسین زادگان فرماندار ساری تنها کسی بود که طی این سالها به ملاقاتم آمد، میافزاید: سالهای اول انقلاب به صورت شبانه روزی کار میکردیم تا مردم مشکلی نداشته باشند و حالا هم از مسؤولان میخواهم به فکر محرومان باشند و از هیچ کوششی برای رفاه حال آنان دریغ نکنند زیرا انقلاب متعلق به مردم است.
نظر شما